یادداشت...
امام حسین(ع) صبح عاشورا در طليعة نبرد، در سخناني فرمود : به خدا قسم آنچه از من می خواهند (تسليم شدن) نخواهم پذيرفت، تا اينكه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم.
شكوه و عزّت در عاشورا

امام حسین(ع) صبح عاشورا در طليعة نبرد، در سخناني فرمود : به خدا قسم آنچه از من م يخواهند (تسليم شدن) نخواهم پذيرفت، تا اينك‌ه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم. در خطابة پرشور ديگري در كربلا، خطاب به سپاه كوفه، در ردّ درخواست ابن زياد، مبني بر تسليم شدن و بيعت، فرمود: ابن زياد، مرا ميان كشته شدن و ذلّت مخيّر قرار داده، هيهات كه من جانب ذلّت را بگيرم. اين را خدا و رسول و دامان هاي پاك عترت و جا نهاي غيرتمند و با عزّت نمي پذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد.

امام حسين(ع)، مرگ با عزّت را بهتر از زندگي با ذلّت مي دانست. اين سخن اوست كه: «مَوْتُ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُل» همین مفهوم  را در رجزخواني خود روز عاشورا در ميدان جنگ بر زبان مي آورد كه، «مرگ، بهتر از ننگ است» ،« اَلْمَوْتُ اَوْلي مِنْ رُكُوبِ الْعارِ .» در مورد ديگر، پس از برخورد با سپاه حرّ، در شعري كه با مطلع «سَأَمْضي وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَي الْفَتي » خواند، در آخر آن فرمود : «كفي بكَ ذُلًّ اَنْ تَعيشَ مُرَغَّماً » كه زندگي تحت فشار ديگران را ذل تبار خواند و سپس افزود:

«من از مرگ، باكي ندارم. مرگ، راحت ترين راه براي رسيدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت، زندگي جاودانه است و زندگاني ذل تبار، مرگ بي حيات است. مرا از مرگ مي ترساني؟ چه گمان باطلي! همّتم بالاتر از اين است كه از ترس مرگ، ظلم را تحمّل كنم. بيش از اين نمي توانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي شما با كشتنم نمي توانيد شكوه و عزّت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ؟ »

اين روحية عزّتمند، در فرزندان و برادران و يارانش نيز بود. رد كردن امان نامة ابن زياد، از سوي عباس بن علي و برادرش نمونة آن بود. اگر امان او را مي پذيرفتند، ممكن بود جان سالم به در برند، ولي عمري ذلّت رها كردن امام و منّت امان نامة عبيدالله بن زياد را همراه داشتند.
عزّتشان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين و صريح ترين وضع ممكن: مرگت باد اي شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. اي دشمن خدا، مي گويي كه گردن به اطاعت طغيان و ستم بنهيم و از ياري
برادرمان حسين  عليه السّلام  دست برداريم؟
علي اكبر  عليه السّام  نيز همين روحيه را داشت. در رجزي كه در ميدان نبرد مي خواند، ضمن معرّفي خود و يادآوري پيوندش با پيامبر خدا، از حكومت ناپاكزاده بر مسلمانان انتقاد كرد و فرمود: به خدا سوگند، چنين كسي حاكم ما نخواهد بود: «تَاللهِ لا يَحْكُمُ فينا ابْنُ الدَّعِيَّ » و تن سپردن به حكومت آنان را ننگ براي عترت رسول خدا دانست.

خاندان حضرت سيدالشهداء  عليه السّلام  نيز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هرچند در قالب اسارت، حفظ كردند و كمترين حرف يال عکس العمل يا موضع گيري كه نشان دهندة ذلت خواري آن دودمان باشد. از خود نشان ندادند. خطبه هاي امام سجاد  عليه السّلام  و حضرت زينب و سكينه و... همه شاهدي بر عزّت آنان بود. حضرت زينب سخنان تحقيرآميز ابن زياد را در كوفه، با عزت و سربلندي پاسخي دندا نشكن داد. و گستاخي هاي يزيد، در كاخ شام را نيز بي جواب نگذاشت و در خطبة بليغي كه در كاخ يزيد خواند، او را به محاكمه كشيد و با گفتن اين سخن كه «اي يزيد، خيال كرده اي با اسير كردن ما و به اين سو و آن سو كشيدنمان خفيف و خوار مي شويم و تو كرامت و عزّت مي يابي؟... به خدا سوگند، نه ياد ما محو مي شود و وحي ما مي ميرد و نه ننگ اين جنايت از دامان تو زدوده خواهد شد... » به يزيد و حكومت او فهماند كه در ذليل ترين و رسواترين حالتند و جنايت هاشان از شُكُوه و عزّت و كرامت خاندان وحي نكاسته است.

منبع: شاهد جوان/ ماهنامه فرهنگی اجتماعی جوانان ایران/ مهر ماه 1396/ شماره 146
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده