سه‌شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۱
شهید علی اصغر هوشنگی در شانزدهم اردیبهشت ماه 1361 در جبهه دزفول به شهادت رسید.
نگاهی به زندگی شهید علی اصغر هوشنگی

نوید شاهد: برادر شهید علی اصغر هوشنگی در یکی از روزهای سال 1332 در خانواده ای شاد و امیدوار به لطف خداوند متعال، پا به عرصه وجود نهاد. به دليل تولد چنين فرزندي در بین خانواده و فامیل، همگی سپاس و شكر این نعمت خدای تبارک و تعالی را به جای آوردند. علی اصغر پس از طی دوران طفولیت در سن 6 سالگی با ثبت نام در دبستان ابن سینای شهرستان فسا، شروع به کسب علم کرد. پس از اتمام دوران ابتدايي و با گذراندن دوره راهنمایی، وارد دبیرستان شد.

اين شهيد گرامي پدر عزیزش را، پدری که به واسطه ایمان، تقوا و پرهیزگاری و همچنین در سایه نوع دوستی، به کسب احترام در میان مردم شهر خود نائل آمده بود، از دست داد. با فوت پدرش، داغ یتیمی و گرد غم بر چهره اش نشست، گویی که یک شبِ ده سال پیر گشت، اما اگرچه علی اصغر در سن کودکی پدرش را از دست داد ولی مادر مهربانش جای خالی پدر را برایش پر کرد و کمبودهایش را جبران نمود. در سایه لطف و محبت ها و فداکاری های مادرش، توانست تحصیلات دوره دبیرستان را ادامه دهد. در این دوران استعدادهای ناشناخته وی و علاقه بیش از حدش به یادگیری دروس دینی آشکار گرديد که اين سرچشمه و مظهر باعث رهايي او از همه نکبت ها مي شد.

قرآن مجید را چون جان خود دوست می داشت و انس با آن را از اهم امور می دانست؛ نهج البلاغه، این یادگار گرانبهای مولای متقیان حضرت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را چون دری گرانبها، و مطالعه و عمل بدان را یک برنامه کامل، جهت سعادت بشری می دانست و تا آنجا که برایش مقدور بود آن را مطالعه و به دیگران نیز توصیه می نمود. پس از مدتی وی چنان در قرائت قرآن تبحر یافت كه در اندک مدت کوتاهی توانست قرآن را با صراحت تمام بخواند.

هرگز یاد خدا را فراموش نمی کرد، وی از یاد خدا لبریز و از اطاعت خدا سرشار بود، همیشه به احکام مقدس اسلام عمل می کرد تا آنجا که با همه مهربان بود و در برابر افراد متدین، خاضع و در برابر زورگویان و ستمکاران، ایستادگی می نمود، با دیگران رفتاري مهربانانه همراه با احترام داشت. بالاخره تحصیلات متوسطه را در زادگاهش فسا تا سوم متوسطه ادامه داد و پس از آن به خدمت ارتش درآمد؛ بعد از گذراندن دوره آموزشی به درجه گروهبان دومی مفتخر گردید و پس از آن در شیراز مشغول به خدمت شد.

با توجه به عظمت روحی که در او موج مي زد و همچنین با الهام از رهنمودهای حیات بخش پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله) مبنی بر حديث ز گهواره تا گور دانش بجویی؛ پس از مدتی تحصیلات خود را ادامه داد و توانست مدرک دیپلم خود را بگیرد و با درجه استواری به دانشکده افسری تبریز قدم نهاد. پس از طی دوره دانشکده افسری به درجه ستوانسومی نائل گردید و بعد از آن به واحد خدمتی خویش مراجعه نمود. وی را به عنوان سرپرست دایره ي سر رشته داری ارتش، به نفت شهر منتقل نمودند. او توانست با همه کمی سن و سالي خویش این مسئولیت نظامی را اداره، و با خدمت صادقانه، به کسب رضایت فرماندهان و همکاران و دیگر برادران سربازان خویش مفتخر گردد.

سپس به شیراز منتقل و در همین رشته به ادامه خدمت پرداخت. در زندگي و رفتارش از سادگی و بی آلایشی که ویژه هر انسان واقعی است برخوردار بود و براي دین، روحانیت مبارز و وطن، احترام و ارزش خاصی قائل مي شد.

به مستمندان و مستضعفین بی نهایت کمک می نمود و به آنها احترام می گذاشت، از حقوق خویش برای آنها تا سر حدّ توان، موجبات رفاه و آسایش را فراهم می ساخت، در تربیت فرزندان خود متعصب بود. جریان امور به همین منوال در حرکت بود تا این که جنگ ارتش متجاوزگر صدام، این مهره دست نشانده آمریکا علیه ایران در تاریخ 1359/06/31 علیه کشور اسلامی ایران شروع شد. وی از شروع جنگ تحمیلی صدام، همواره به دنبال فرصت بود تا به جبهه رفته و حق مزدوران و متجاوزين را به تلافی تجاوز به خاک ایران عزیز، کف دستشان بگذارد تا قبل از این که چنین فرصتی به دست آید همواره در جریان اخبار جنگ و اطلاعیه های صادره از سوی ستاد ارتش بود و همیشه برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می کرد.

تا این که فرصت رفتن به جبهه برایش ميسر شد و 8 بار متوالی توانست به ميدان نبرد عازم گردد. در طول این مدت سعی خود را جهت پیروزی اسلام و رزمندگان مبارز و آزاد سازی خاک میهن اسلامی نمود تا آنجا که در این راه جان خود را فدا کرد. وی در بار هشتم، طی عملیات ظفرمندانه بیت المقدس در جبهه دزفول، در تاریخ 1361/02/16 به شرف شهادت نائل آمد. آری علی اصغر هوشنگی سروان پشتیبانی منطقه دو شیراز به آرزوي ديرينه ي خود يعني شهادت رسيد و به حیات جاودانی نزد معبود خود شتافت شتافت.

 « خاطرات شهید »

* خاطره از زبان خانواده شهيد:

درود خداوند بزرگ نثار رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام و تحیت به حضور مقام عظماي ولایت که با اندیشه های تابناک خویش توانست کشور اسلامی ایران عزیز و ملت سرافراز را از حيث ذلت دوران تاریک ستم شاهی به اوج قله های رفیع سرافرازی هدایت فرماید زیرا به عینه می بینیم همین ملتی را در گذشته نه چندان دور در کمال ذلت و خواری، تحت نفوذ بیگانگان غارتگر روز سیاه خود را به شب می رسانیدند هم اکنون به اوج آسمان ها دست پیدا کرده و از لحاظ علم و صنعت به استثنای کامل رسیده است و درود بی پایان به روان تابناک شهدای سرافرازی که با نثار خون پاک خویش عظمت ایران را تضمین و بیمه نمودند.

یادم هست روزی که تقریباً در سن 13 سالگي بود کارگر یکی از مالکین آب، باغچه ی مالک را از طریق جوی آب هدایت می نمود و در همین حین آن مالک سر رسید و چند سیلی به کارگر مذکور نواخت شهید علي اصغر که حضور داشت به مالک ظالم اعتراض و سنگی به پای آن شخص زد و با اين رفتار خود به ظلم و ستم او به اين كارگر مظلوم اعتراض نمود. آن کارگر مظلوم در قيد حیات است و به برکت انقلاب خودش صاحب زمین، آب و باغ شده است.

خاطره دیگري که از شهید علي اصغر به جامانده این است که در سنین نوجوانی بود مادرمان به او گفت: علی اصغر قرآن را بیاور قرآني را که از تاقچه ی اتاق برداشت تا به مادرمان بدهد از دستش به زمین افتاد و شروع به گریه نمود که چرا قرآن از دستش افتاده و به آن بي احترامي شده است؟ و آرام نمی گرفت مادر گفت: عزیزم گریه نکن تو که عمداً چنین کاری نکردي، برو مقداری شیرینی بخر تا به همسایگان هدیه بدهیم.

خوب به خاطر دارم هنگامی که حضرت امام خمینی را در تلویزیون نشان می داد آن شهید عزیز تلویزیون را بوسه می زد و موفقیت آن فرزانه را از خدای بزرگ مسئلت می نمود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده