پنجشنبه, ۰۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۵
برای اولین بار 15 ساله بودم که به جرم پخش کتابها و عکسهای امام و نوارهای مذهبی در کازرون توسط آگاهی بازداشت شدم .

نوید شاهد فارس ، چهل سال از روزهای پر خاطره و حماسی پیروزی انقلاب می گذرد و علی رغم همه فراز و نشیب ها همچنان مردم پای انقلابشان ایستاده اند وهر سال جشن های دهه فجر را پر شورتر از قبل برگزار می کنند. دشمنان انقلاب چهل سال است به طرق مختلف تلاش می کنند انقلاب را از مردم بگیرند و جنگ و تحریم و تهاجم فرهنگی و... را آزموده اند تا شاید در این راه موفق باشند اما  هر بار شکست سخت تری خورده اند. اما چرا؟ چه عواملی باعث شده انقلاب در دل مردم جای بگیرد و مردم پس از گذشت چهل سال پشت انقلاب را خالی نکنند؟
ازاین جهت با آزاده و جانباز سیاسی «محمد حسین جمشیدی» به گفتگو نشستیم که سهم عمده ای در مبارزات مردم کازرون و بوشهر داشته و از پیشکسوتان مبارزه با رژیم ستمشاهی است.


با سلام خدمت شما و سپاس از این که دعوت ما را پذیرفتید لطفا خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید:

محمد حسین جمشیدی در سال 1326 در کازرون به دنیا آمدم. از سال 1340 مبارزات خود را آغاز کردم و طی این مدت چندین بار بازداشت، شکنجه و زندان شدم و حتی در بهار سال 57 پس از دستگیری حکم اعدام حقیر صادر شد لکن خواست خدا این بود که حرکت انقلاب مردم استمرار پیدا کرد و در مرداد همان سال آزاد شده و مجددا در  ساماندهی حرکت مردم با دیگر انقلابیون همگام شدم . در حال حاضر پس از 31 سال  خدمت بازنشسته سازمان تبلیغات اسلامی هستم.
گفتگویی با آزاده و جانباز سیاسی محمد حسین جمشیدی

فرمودید از سال 40 مبارزه را آغاز کردید بفرمایید که در آن سن و سال چرا و چگونه پا در این مسیر گذاشتید؟

خوشبختانه علاوه بر این که بنده در خانواده ای بسیار مذهبی، پایدار و مبارز از طرفداران فدائیان اسلام متولد شده و تربیت یافته بودم معلمی فرهیخته داشتیم به نام نعمت اله تقاء که اهل جهرم بود. ایشان فردی بسیار مذهبی و سختکوش بوده و یک لحظه از تعلیم دینی و تربیت صحیح دانش آموزان کوتاهی نمی کرد. تعدادی از بچه های هم سن و سال و مستعد را سازماندهی کرده بود و علاوه بر دروس مدرسه سیر مطالعاتی نیز برای ما می گذاشت و مطالعه کتاب های آیت اله مکارم شیرازی و آیت اله طالقانی و... را به ما توصیه می کرد. در مسجد امام حسین(ع) کتابخانه ای کوچک اما پر محتوا ایجاد کرده بود و شبهای جمعه در جلساتی که برپا می شد دانش آموزان را به فعالیت های اجتماعی و مذهبی تشویق و ترغیب می کرد.  ضمن این که دو شخصیت روحانی در کنار ما بودند یکی امام جماعت مسجد امام حسین(ع) "شیخ عبدالرحیم دانشجو" که در اوایل انقلاب توسط منافقین، ناجوانمردانه و با زبان روزه به شهادت رسید و روحانی مبارز مرحوم "آیت اله سید احمد پیشوا" . این گونه هسته اولیه دانش آموزان مذهبی روشنفکر تشکیل شد.

پس از سازماندهی و مشخص شدن مسیر چه کارهایی انجام دادید؟

از جمله فعالیت های این گروه :
- در نهضت 15 خرداد سال 42 و قیام امام خمینی، اعلامیه ها و نوارهای امام (ره) را بین همسن و سالان خود پخش می کردیم و حقایق و وقایع امام را نقل نموده و میان جوانان به روشنگری می پرداختیم.

-از دیگر فعالیت های گروه این بود که علی رغم مشکلات بسیار و نبود امکانات هر شب یک نفر از ما به همراه یکی از بزرگسالان گروه  به روستاهای اطراف می رفتیم،  بچه ها را جمع می کردیم به آنها نماز یاد می دادیم و برای آن ها صحبت های روشنگرانه می کردیم و همراه بزرگتر ما نیز برای افراد بزرگسال سخنرانی می کرد.

برای جذب کودکان، به عنوان جایزه، مداد و پاک کن و کتاب به آن ها می دادیم که بعدها توانستیم جوراب و کفش نیز به این اقلام اضافه کنیم. این کارها تاثیر خود را گذاشت و همین جوانان هسته ی مرکزی مبارزه در زمان انقلاب شدند. با گذر زمان توانستیم یک ماشین لندرور دست دوم با مشارکت اعضا بخریم و حوزه تبلیغ ما از کازرون فراتر رفت و به نورآباد ممسنی و آبادی های آن جا هم رسید.

این اتفاقات مربوط به چه سالی است؟
سال 40 تا 45

در این سال ها منعی برای فعالیت های شما وجود نداشت؟
البته که داشت. از کدخدای روستاها تا خوانین، ژاندارمری، آگاهی و شهربانی هرکدام به نوعی برای ما مانع تراشی می کردند و دل خوشی از ما نداشتند. ولی تبلیغات ما تحت پوشش ظریفی در قالب انجمن امور دینی با نام مبارزه با فرقه بهائیت انجام می گرفت ولی در عمل به انتشار اعلامیه ها، رساله امام خمینی و نوارها و کتب مذهبی می پرداختیم که عمدتا در مخالفت با رژیم و ظلم های موجود بود.

امروز شبهه های زیادی از طرف دشمنان انقلاب القاء می شود. فضای مجازی پر از فیلم های زمان شاه است که رژیم گذشته را رژیمی مقتدر در ابعاد گوناگون معرفی می کنند و سعی در تضعیف باورهای  مردم و زیر سوال بردن مبانی انقلاب دارند. شما به عنوان یکی از مبارزان کهنه کار که از ابتدا در متن انقلاب بوده اید چه پاسخی دارید؟ چرا انقلاب کردید و انگیزه شما چه بود؟
دلایلی که منجر به نارضایتی عمومی مردم شد بسیارند. گاهی تنها مسائل اقتصادی را مطرح می کنند و این منصفانه نیست. به طور خلاصه عرض می کنم: تبعیض طبقاتی، فساد دستگاه حاکم و رواج فرهنگ منحط غرب و تبلیغ آن از سوی حکومت، حضور مستشاران آمریکایی و انگلیسی در کشور -که در بسیاری از موارد موجب وهن و ذلت بود - و به حاشیه رفتن دین از مسایل مهمی بود که رفته رفته نارضایتی عمومی را رقم زد. مردم دارای باورهای بسیار قوی بودند و هر حرکتی که متضاد و مخالف دین بود برای مردم قابل هضم نبود.
چند مثال را جهت روشن شدن موضوع و برای آگاهی جوانان عنوان می کنم و امیدوارم با تفکر به این مسایل خود قضاوت کنند که اگر آنان نیز این صحنه ها را می دیدند آیا می توانستند ساکت بنشینند؟

در مورد آزادی بیان: هیچ کس حق انتقاد یا اظهار نظر نداشت، روحانیون و روشنفکران حق صحبت در باب مسایل مملکتی را نداشتند . یک روحانی تنها مجاز بود که به بیان احکام و روضه خوانی بپردازد و حق دخالت در مسایل سیاسی نداشت.
در مورد دانشجویان حکومت اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسی به آنان نمی داد و توقع حکومت این بود که آنان تنها درس بخوانند و در مراکز عیاشی حضور داشته باشند.

درمورد استقلال نظامی و سیاسی: آمریکاییان از مصونیت کامل سیاسی برخوردار بودند به ویژه زمانی که قرارداد ننگین کاپیتولاسیون بین ایران و آمریکا به امضا رسیده بود این قرارداد بمنزله فروش شرف و شخصیت ایرانیان بود. قراردادی که صدای امام (ره)را در سال 42 درآورد و منجر به قیام 15خرداد 42 شد و امام از ایران به ترکیه و سپس به عراق تبعید شد.
جو خفقان در همه ابعاد بر کشورمان حاکم بود. به عنوان نمونه در مورد استقلال نیروهای نظامی ما در همه ی رده ها مستشاران نظامی آمریکا حرف اول را میزدند .سه هزار مستشارآمریکا بر همه مقدرات ما به خصوص نیروی هوایی تسلط کامل داشت. خود بنده شاهد بودم در پایگاه ششم شکاری بوشهرپرسنل ایرانی پایگاه از فاصله پنجاه متری سایت های مستقر حق عبور نداشتند چه رسد به این که به پرسنل پایگاه اجازه ورود به داخل سایت ها و رادارها داده شود. آیا این ذلت نبود که ایرانی در خاک خودش باید از بیگانه اجازه بگیرد؟ تمامی تسلیحاتی که به ایران فروخته می شد همراه با حضور مستشاران بود با حقوق بسیار بالا و سرسام آور. نیروی ارتش ما حتی حق تعمیرکاری سلاح های خریداری شده مانند هواپیماهای جنگی اف 4 و تانکهای انگلیسی را نداشتند. همه تحت نظر مستشاران بود. بد نیست رقم حقوق سالانه مستشاران آمریکا را یادآور شوم. بودجه کل کشور در سال 1356 سه میلیارد و پانصد میلیون دلار بود که شامل بهداشت و درمان و تغذیه و فرهنگ و .... مملکت بود. اما حقوق مستشاران امریکا در همین سال 1356 بالغ بر7 میلیارد دلار بود.

در مورد مسایل فرهنگی:
متون درسی ما از ابتدایی تا دانشگاه همه متاثر از القائات غربی بود و بویی از اسلام نمی برد.
امنیت ناموسی نبود در هر شهری یک منجلاب خانه وجود داشت و باندهای مخوف که دختران مردم را می دزدیدند و هزار بدبختی برای آنان درست می کردند. تمامی نظام فرهنگی و آموزشی ما تحت تسلط آمریکایی ها بود و هر چه آنان دیکته می کردند ما باید انجام می دادیم.
در مثالی دیگر وقتی گروه موسیقی جاز بیتل ها از انگلیس به ایران آمدند و در هتل هیلتون آن زمان مدتی را سپری کردند و انواع فساد را که بیان آن موجب شرم است انجام دادند برخی جوانان ما که تحت تبلیغات حکومت شیفته فرهنگ غرب شده بودند به هتل مراجعه می کردند و استخوان مرغ هایی را که بیتل ها خورده بودند به قیمت گزاف می خریدند، به گردن می انداختند و افتخار می کردند! حقارت فرهنگی از این بالاتر؟ آیا این بت پرستی مدرن نیست؟ من و همراهانم چگونه با دیدن این مسایل می توانستیم ساکت بمانیم؟
این ها فقط قسمتی از مشکلات کشور در آن زمان بود.

در بوشهر چگونه عمل می کردید؟
من در سال  45 به صورت مخفیانه فرار کردم و به بوشهر رفتم آن جا با نام مستعار فعالیت می کردم. چند شناسنامه و فامیل جداگانه داشتم. در آن جا در یک خیاطی مشغول کار شدم و همزمان فعالیت های فرهنگی و سیاسی خود را پیگیری می کردم. در آن جا موفق شدیم هسته های زیادی ایجاد کنیم و هسته اولیه حرکت انقلاب در بوشهر را به لطف خدا و کمک دوستان بنده ایجاد کردم.

کم کم موفق شدیم واسطه هایی ایجاد کنیم تا لنج هایی که به کویت می روند از طریق آقای "دعایی" که در نجف عراق محضر حضرت امام (ره) بود نوارها و اعلامیه های امام را از طریق کویت برای ما بیاورند و ما آن ها را به کازرون و شیراز و تهران و اصفهان و مشهد می رساندیم.

چه زمانی دستگیر شدید؟
برای اولین بار 15 ساله بودم که به جرم پخش کتابها و عکسهای امام و نوارهای مذهبی در کازرون توسط آگاهی بازداشت شدم خوشبختانه افسر نگهبان یکی از ارادتمندان امام بود که پس از چند ساعت بدون تشکیل پرونده با توصیه اینکه مراقب باشم آزادم نمود. خدا رحمتش کند وی در دفاع مقدس به شهادت رسید و هنوز پیکر مطهرش مفقود است - "شهید سروان ابراهیم آب شیرینی "

از زندان و حکم اعدامتان برایمان بگویید:
شب عاشورای سال 1350 در بوشهر، در مسجد دهدشتی ها علیه شاه یک سخنرانی بسیار صریح و بی پروا ایراد نمودم
به گونه ای که مردم از ترس فرار کردند در همان زمان بلافاصله ماموران، مسجد را محاصره کردند و بنده را دستگیر و به پاسگاه بردند.
در همان شب یکی از تجار ذی نفوذ شهر به نام «مرحوم حاج سید اصغر مصطفوی» که عضو فدائیان اسلام بود آمد و یک وثیقه سنگین و تعهدی که  داد مرا آزاد کردند. همین مساله باعث شد تمام مبارزان بوشهر مرابشناسند و حرکت انقلابی این شهر جدی تر شد.
 از آن طرف یک سال به من اجازه هیچ گونه سخنرانی داده نشد تا این که پس از یک سال آمدند و گفتند به شرط این که با شاه و آمریکا و اسرائیل کاری نداشته باشی می توانی سخنرانی کنی.

غافل از این که این اجازه دامی بود برای پیدا کردن دوستان مبارز. چند نفر نفوذی در گروه ما وارد کرده بودند و طولی نکشید که 48 نفر مامور برای دستگیری من به خانه ریختند.  من چاره ای جز تسلیم نداشتم فقط به این فکر می کردم که دفترچه تلفن رابطان در شهرهای دیگر که در جیبم بود به دست آنان نیفتد. گفتم من که راه فرار ندارم اجازه بدهید دستی به آب برسانم و بعد در اختیار شما هستم. آن جا دفترچه را نابود کردم و برگشتم آن شب  من و همه  اعضای گروه دستگیر شدیم. 28 روز زیر شکنجه های وحشیانه بودیم و بعد از این مدت ما را به زندان بوشهر تحویل دادند این زندان وضع بسیار بدی از نظر بهداشتی داشت و شرایط زندانیان بسیار بد بود اما در همان زندان هم علی رغم سخت گیری هایی که می شد ما مخفیانه فعالیت ها را ادامه دادیم و تاثیر خوبی روی زندانیان گذاشتیم و یادم می آید برای یک قاچاق چی شب عید مقداری پرتقال آورده بودند. یکی از آن ها را به خاطر روابط خوبی که ایجاد شده بود به من داد. من این پرتقال را چهل قسمت کردم و به همه زندانیان دادم و این رفتار باعث محبت بیشتر زندانیان به ما شد و اثرات ماندگاری داشت.

حدود 2 ماه در زندان بوشهر بودیم و بعد ما را به زندان عادل آباد شیراز منتقل کردند. اینجا افراد بزرگواری مثل "آیت اله حائری شیرازی" هم بند ما بودند. در این مرحله جمعا حدود شش ماه زندان بودم و سپس آزاد شدم و فعالیت های خود را این بار به نحو دیگر ادامه دادم. با توجه به این که اجازه رفتن به بوشهر نداشتیم و کاملا زیر نظر بودیم در این دوره که حدود سال 52 بود من و دوستان پشت پرده فعالیت می کردیم و رابطان ما با مردم ارتباط داشتند. مثلا ما در راهپیمایی ها شرکت نمی کردیم چرا که سریعا دستگیر می شدیم اما تظاهرات را ساماندهی می کردیم.

 
چرا با وجود این همه شکنجه دست از مبارزه بر نمی داشتید؟

ما احساس تکلیف می کردیم و وظیفه شرعی خود می دانستیم که تا پای جان تلاش کنیم تا انقلاب مردم به ثمر نشیند. و فعالیت های خود را ادامه دادیم تا سال 57 که اوج مبارزات مردم بود و ما دوباره دستگیر شدیم و تعدادی شهید نیز تقدیم انقلاب کردیم. بار آخر اردیبهشت سال 57دستگیر و به مدت سه ماه و شانزده روز در زندان بودم و حکم اعدام من صادر شد - جمعا 15 ماه و16 روز در زندان بودم.

این بار چگونه دستگیر شدید؟

یکی از اماکنی که موجب فساد جوانان در کازرون بود مشروب فروشی یک کلیمی بود که قرار بود آن جا را نابود کنیم. در تاریخ 19 اردیبهشت 57 بعد از چهلم شهدای یزد که در مسجد برگزار شد مردم به سمت مشروب فروشی حرکت و آن جا را به آتش کشیدند. سپس جمعیت به سمت سینما که در آن زمان از مظاهر فساد بود حرکت کرد. اینجا ماموران بچه ها را به رگبار بستند چند نفر از بچه ها زخمی شدند و "منصور محسن پور" به شهادت رسید.  ایشان اولین شهید انقلاب در کازرون بود. روز بعد دوباره تظاهرات شد و ماندنی دست داده پیراهن خونی شهید محسن پور را بلند کرد و دوباره درگیری شد و ایشان نیز به شهادت رسید. بعد از سه روز تظاهرات مراسمی برای یادبود شهدا در مسجد سید ابراهیم ترتیب داده شد و مردم هم حضور چشمگیری در این مراسم داشتند و روز بعد(22 اردیبهشت 57) دوباره همه ما دستگیر شدیم. حدود دو هفته در کازرون بازداشت بودیم و سپس دوباره ما را به زندان عادل آباد شیراز فرستادند. انواع شکنجه های روحی و جسمی به ما وارد شد و سپس ما را به دادگاه بردند و این بار حکم اعدام من و چند نفر از دوستان از جمله یداله پناهی و مهندس رجبعلی طاهری صادر شد. حدود 4 ماه در زندان بودیم و در این مدت دائم تهدید و ارعاب و شکنجه تا این که یکباره ورق برگشت و همه چیز با حضور مردم در صحنه به سود انقلابیون شد و ما نیز از زندان آزاد شدیم و دوباره فعالیت خود را از سر گرفتیم تا این که انقلاب به پیروزی رسید و وعده الهی محقق شد.

پس از این همه زحمت و به نتیجه رسیدن تلاشتان چه حسی داشتید؟

طبعا همه شادمان بودند و مردم هم جشن هایی در کوچه و خیابان می گرفتند اما جا دارد یادی کنیم از نقش روحانیت در حوادث پس از انقلاب و از جمله "آیت اله ایمانی" در کازرون که تحت هدایت ایشان از هرگونه خشونت در سطح شهر جلوگیری شد و همه چیز به خوبی و خوشی پایان یافت برخلاف برخی شهرهای دیگر که خونریزی های زیادی شد.

و سوال آخر این که آیا شما به عنوان یک مبارز کهنه کار فکر می کنید انقلاب به اهداف خود رسیده است؟

به واقع آنچه دغدغه من و دوستانم بود در باب مسائل فرهنگی و استقلال سیاسی امروز برطرف شده و به هیچ وجه قدرت سیاسی و نظامی امروز با شرایط ذلت بار دیروز قابل مقایسه نیست و کسانی که اقتدار و عظمت ایران اسلامی را می خواهند باید شکرگزار باشند. در باب مسایل اقتصادی هم به لطف خدا شرایط بسیار بهتر از زمان گذشته است هر چند آن چه عرض می کنم به این معنا نیست که ما به مقصد رسیده ایم و مردم مشکلی ندارند. امیدوارم در سایه تلاش مردم و مسئولین و همبستگی اقشار مختلف موانع موجود نیز برداشته شود و مشکلات به حداقل برسد.

از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم. امیدوارم همواره سالم و تندرست باشید و ما جوانتر ها بتوانیم از تجربیات گرانقدر شما استفاده کرده و قدردان زحمات شما باشیم.

 
انتهای متن/
تهیه و تنظیم مصاحبه: امیرخسرو شجاعی-کارشناس فرهنگی و پژوهشی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده