شهدای مرداد
دوران طفوليت را در دامن پدر و مادري محروم گذراند دوراني را كه ظلمت شاهنشاهي آنچنان كرده بود تا به ناچار بندگان خدا در مناطق يخبندان و سرد بمانند و از گياه زير برف استفاده كنند.


نام شهید: امرالله

نام پدر: اسد

تاریخ تولد: 1341

محل تولد:سنقزآباد

تاریخ شهادت:62/5/28

محل شهادت:کردستان

زیارتگاه : روستای چنگلوا

 

زندگینامه

بسم الله الرحمن الرحيم

شهادت كمال انسان است . (امام خميني)

ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص . همانا خداوند كساني را كه متحد برعليه ظلم و در راه خدا مي جنگند دوست مي دارد و آنها مثل بناهاي محكم و شكست ناپذيرند.

شهيد امرالله روهنده از سال 1341 در خانواده اي مذهبي و فقير در روستاي محروم چنگلوا از توابع كهگيلويه متولد شد . دوران طفوليت را در دامن پدر و مادري محروم گذراند دوراني را كه ظلمت شاهنشاهي آنچنان كرده بود تا به ناچار بندگان خدا در مناطق يخبندان و سرد بمانند و از گياه زير برف استفاده كنند ولي ظلم خان و كدخداهاي از خدا بي خبر را بر مردم محروم نبينند . بعلت فقر شديد نتوانست به مدرسه برود ، وجودي كه استعداد سرشارش مي توانست در اين ميدان سرآمدي در علم و دانش از ايشان بسازد . زماني كه به حد تشخيص رسيد هيچگاه ترك نماز نكرد و به مسائل ديني به شدت پابند بود . موقعي كه قدرت كار يافت از هر نوع كار و كوشش دريغ نداشت . سعيش بر اين بودكه با وجود خود پدر و مادرش ناراحتي نبينند . از لحاظ اخلاقي به تمام معنا وارسته بود آنچنانكه از يك فرد بيسواد چنين انتظاري نمي رفت . در گفتار آنقدر متين و خودنگهدار بود كه هيچ وقت تا از او چيزي را جويا نمي شدند بر زبان نمي آورد ، كم حرف ولي پركار بود در موارد گوناگون فردي آرام و باوقار و سنگين بود . وقارش همچون معلمي بود كه درس مي داد . او كه براي پدر و مادر فرزندي دلسوز بود و هميشه سعي مي كرد كه امكانات زندگيش را خودش فراهم كند . با استعداد و ذوق خاصش بدون اينكه كارآموزي ببيند در ساختن ساختمان استادي شده بود كه داشت زندگي قبلي را دگرگون مي نمود . بنا بر سنت رسول اكرم تشكيل خانواده داد كه مشمول سربازي شد . لذا با مسئوليت مضاعف وظيفه خطير ديگري پيش آمد و مسلم بود كه آن را با جان مي خرد و خدمت سربازي رابا افتخار مي پذيرد . به سربازي رفت كه مرحله جديدي و خلاقيت نوعي زيباست كه لحظه وداعش را نظاره كنيم . هنگام خداحافظي يك يك همسايه ها را هنگام سحر سركشي مي كند . بچه هاي در خواب را يكي يكي مي بوسد كه هان بدانيد ، بدانيد شهداء دهان نسل انقلاب را شيرينتر از هرچيز دانسته و بوسه مي زنند و مژده و بيدار كه صبح پيروزي نزديك است . نصرمن الله و فتح قريب در ماه مبارك ، ماه خدا سال 61 به جبهه جنگ مي رود ، يعني كه رزمندگان ميهمانان عزيز خدايند و نيز ميهمان دائمي خدا .

علاقه اش به علم نيز پند مي دهد كه بايد از او درس بگيريم . با همه گرفتاري در نهضت سوادآموزي شبانه ثبت نام مي كند و آنقدر صميمانه كه در سربازيش نيز توانست كارنامه ديگري را با موفقيت بگيرد . در سربازي داوطلبي پرشور بود . هيچ چيز نمي توانست جلوي شورش را بگيرد .

بالاخره داوطلبانه به كردستان رفت كه انجام وظيفه نمايد . با دشمن دين قرآن ، منافق داخلي و كفر خارجي مبارزه كند . اگر مرخصي مي گرفت نه به عنوان استراحت نبود، هميشه وقتهايي را انتخاب مي نمود كه بتواند به پدر خود كمك كند يا در زمستان هنگام بذر ريختن يا هنگام درو . آخرين سفرش كه به كمك پدر زراعت خود را درو نموده بود ، پدرش را داشت تسكين مي داد و تسليت كه پدر فرزندت مال تو نيست و نبايد انتظار من را بكشي ؛ مي خواست بگويد : من فرزند كردستان هستم ، فرزند جبهه حقم ، فرزند جهاد ، فرزند انقلاب ، فرزند قرآن ، فرزند شهادت .

بلي من امانتي هسم به دست تو و تو امانتدار .

منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده