شهید محمد تقی پورمنفرد با صبر و حوصله زیاد و ضبط و پیاده کردن نوار را به عهده داشت و آنها که از این نوع کارها کرده اند می دانند که ایشان در این امر چقدر زحمت می کشید گاهی چند ساعت از وقتش فقط صرف ضبط و پیاده کردن نوار می شد . در اواخر اسفند سال 58 با تعطیلات نوروزی دانشگاه شهید محمد بهمراه برادران جهاد سازندگی راهی بیرجند شد و مدتی حدود یک ماه یا بیشتر به ساختن مسیل ( سیل بند ) جهت روستاهای دور افتاده بیرجند کرد در مسیر سیل قرار داشتند مشغول شدند .
زندگی نامه پاسدار شهید «محمد تقی پورمنفرد»/ قسمت دوم

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمد تقی پورمنفرد با صبر و حوصله زیاد و ضبط و پیاده کردن نوار را به عهده داشت و آنها که از این نوع کارها کرده اند می دانند که ایشان در این امر چقدر زحمت می کشید گاهی چند ساعت از وقتش فقط صرف ضبط و پیاده کردن نوار می شد .

در اواخر اسفند سال 58 با تعطیلات نوروزی دانشگاه شهید محمد بهمراه برادران جهاد سازندگی راهی بیرجند شد و مدتی حدود یکماه یا بیشتر به ساختن مسیل ( سیل بند ) جهت روستاهای دور افتاده بیرجند کرد در مسیر سیل قرار داشتند مشغول شدند .

البته در همان زمان انجمن اسلامی به مناسبت اولین سالگرد تثبیت نظام جمهوری اسلامی نمایشگاه عکس و پوستر و کتابی تشکیل داده بود که راهنمائی های شهید محمد در تشکیل آن نقش عمده ای داشت این نمایشگاه مورد استقبال بی نظیر امت حزب ا... قرار گرفت .

محمد شهید چندین واحد درسی را در دانشگاه گذرانده بود که در اردیبهشت سال 59 انقلاب فرهنگی به وجود آمد و دانشگاهها تعطیل شدند تا انشاالله از لوث وجود فرهنگ بیگانه و استعماری پاک گردند . و چون اعضای انجمن با تشکیل بسیج جذب بسیج سپاه پاسداران شده بودند .

با تعطیل شدن دانشگاهها به مناسبت انقلاب فرهنگی شهید محمد بهمراه چند تن دیگر از طرف سپاه پاسداران روز دوم خرداد سال 59 عازم خطه محرومان سیستان و بلوچستان شد و در بخش فرهنگی سپاه زابل شروع به فعالیت کرد.

ابتدا مسئولیت عقیدتی سپاه مرکز یکی از بخشهای زابل بنام بخش میکانکنگی ( ده دوست محمد خان ) را بعهده گرفت این روستا دمر فاصله بسیار نزدیکی از مرز ایران و افغانستان واقع شده است .

اما پس از مدت کوتاهی با افتتاح دفتر فرهنگی سپاه در مرکز بخش دیگری از زابل یعنی بخش شهرکی و ناروئی ( زهک ) به یاری برادران دیگر خود شتافت از کارهای او قبل از تشکیل سپاه در این بخش تشکیل کتابخانه مسجد جامع زهک و تشکیل کلاسهای آموزش قرآن و اصول عقاید برای نوجوانان بود چون جوانان این بخش روزها کار می کردند.

شهید محمد شبهای ماه رمضان مسئولیت کلاسهای عقیدتی سپاه را نیز به عهده گرفت در این اوان او کم حرف می زد و بیشتر عمل می کرد . بسیج این بخش بدست برادر شهید محمد و دیگر برادران تشکیل شد . چون آموزش و پرورش در این بخش با کمبود معلم مواجه بود به پیشنهاد رئیس آموزش و پرورش بخش به معلمی در سطح راهنمائی در روستاهای این بخش از جمله جزینک پرداخت.

اما تدریس او مدت زیادی طول نکشید و شروع و ادامه جنگ تحمیلی باعث این شد که شهید محمد که وجودش لبریز از عشق به اسلام و دفاع از آن بود بهمراه پسر یکی از روحانیون تهران که از دوستان او بود زابل را ترک و سریع به تهران آمدند و از طرف سپاه ماموریت گرفتند.

و به جبهه گیلان غرب شتافت مدت دو الی سه ماه در جبهه های به خون نشسته غرب بر علیه مزدوران بعثی جنگید و چون مدت ماموریتش به پایان رسید به تهران آمد و بنا به پیشنهاد یکی از همسنگرانش مسئولیت شبانه مدرسه نابینان شهید محبی واقع در آریاشهر را به عهده گرفت.

در مدتی که این مسئولیت را داشت بدلیل نابینا بودن شاگردان مدرسه در تهیه نوار و ترغیب تعداد زیادی از دانش آموزان به خواندن کتابها و مقالات مذهبی و رفتن به کتابخانه زحمت زیادی کشید و موفق هم بود طرز رفتار و اخلاق او تحول عجیبی در بعضی از برادران نابینا بوجود آورده بود .

در همین زمان در خیابان شهید فدائی ( شیر و خورشید ) نیز سه انجمن اسلامی بوجود آمده بود و تصمیم گرفته شد که این سه انجمن با انجمن اسلامی رسالت ادغام شود دو تا از این انجمن ها با انجمن اسلامی رسالت ادغام شد و انجمن اسلامی رسالت جدید تشکیل شد.

شهید محمد که به وحدت اهمیت خاصی قائل بود و هدفش این بود که نیروهای با یک هدف در چند جهت هدر نروند در ادغام این سه انجمن و در نوشتن اسسنامه جدید با برادران دیگر انجمنها زحمت زیادی کشید و دو یا سه هفته و هر هفته سه جلسه کار کرد .

او روزها ضمن رفتن به کلاسهای عقیدتی مرکز تبلیغات اسلامی شهر ری که تازه تاسیس شده بود برای کودکان محل آموزش قرآن و آموزش نماز و اصول دین گذاشته بود شبها نیز به مدرسه نابینایان می رفت . انجمن اسلامی رسالت جدید که تشکیل شد شهید محمد نیز عضو شورای آن بود اما بیش از دو سه جلسه نتوانست در آن شرکت کند ( در حال حاضر از موسسین انجمن اسلامی رسالت هیچ یک در انجمن اسلامی رسالت فعلی نیستند ) و از آنجا که حوزه عمل برادر شهیدمان مرز نمی شناخت همانطور که قبلاً نشان داده بود در اوائل سال 1360 بار دیگر از طرف سپاه تهران راهی کردستان شد.

و مدتی که در سپاه پاسداران سنندج و بیجار با سمت روابط عمومی سپاه در آمد و در سپاه پاسداران شهر ری در قسمت سازماندهی بسیج منطقه 8 شروع به کار نمود . با تجربیات تشکیلاتی که داشت و با نبوغ و فکر بخصوصی که داشت در سازماندهی نیروهای حزب ا... در بسیج زحمت فراوانی کشید و بیشتر اوقاتش در سپاه صرف این امور می شود با اینحال باز از گذاشتن کلاسهای عقیدتی تا آنجا که برایش میسر بود غافل نبود در اولین روزهای اسفند سال 60 او بنیان خانواده جدید را گذاشت و زندگیش با ازدواج وادر مرحله جدیدی شد .

با اینکه شهید محمد نسبت به خانواده اهمیت خاصی قائل بود اما چون او هر کاری را فقط در رابطه با خدا انجام می داد این ازدواج مانع فعالیتش نشد او به خانواده و فامیلها توصیه می کرد که از حرفها و کارهای بیهوده بپرهیزید و سعی کنید که جمعه نه به مهمانی روید و نه مهمان دعوت کنید که این روز مخصوص نماز جمعه است چنانکه خود این گونه بود .

شهید محمد پس از فتح بزرگ خرمشهر و برگزاری مراسم هفت یکی از دوستان صمیمی شهیدش بنده خدا آقا تقی اعرافی از مرخصی استفاده کرد و چند روز را به جبهه جنوب شتافت پس از برگشت از جبهه او که دیگر عاشق شده بود نتوانست تاب دوری معشوق بیاورد و تاب ماندن در وجود بی قرار او باقی نمانده بود گوئی منتظر وصل معبود بود و لحظه شماری می کرد تا شاهد شهادت را به آغوش کشیده و از شربت وصلش سیراب گردد.

روز بیست و یک رمضان رمضان آخرین دیار او با خانواده و دوستانش بود گوئی از مولی خود علی ( ع ) خواسته بود که او را در رسیدن به آرزویش یاری کند . به پرندگانی می ماند که از بالای بلندی افق کرانه زیستن را می بینند هر لحظه می خواست پر بکشد و به زندگی جاوید به پیوندد می خواست برود و راه کربلا را باز کند و خود به حسین برسد ( خدایا مرا به حسین برسان .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده