شهدای آذر
شهيد ابراهيم قنبرزاده بسيار مهربان و باتقوا بود هميشه دوست داشت تا آنجايي كه مي تواند به بيچارگان كمك كند و براي رضاي خدا از جان خود هم گذشت و هميشه مي گفت من بايد به جبهه بروم .


مختصری از زندگینامه شهید ابراهيم قنبرزاده

نام شهید: ابراهيم

نام پدر: علی ناز

تاریخ تولد: 1334

محل تولد: کنبل

تاریخ شهادت:61/9/27

محل شهادت: نوار مرزی

زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران

 

زندگینامه

بسمه تعالي

شهيد ابراهيم قنبرزاده در سال 1334 در 3 كيلومتري قريه كنبل در خانواده فقيري پا به عرصه حيات گذاشت. تعداد افراد خانواده در آن موقع 9 نفر بودند و فرزند بزرگ خانواده 7 ساله بود كه وي برادر شهيد مي باشد و مخارج خانواده را پدر به سختي تهيه مي نمود. شغل پدر باغباني و كشاورزي بود كه درآمدش به هيچ عنوان پاسخگوي معيشت خانواده را نمي داد.

فرزند بزرگ خانواده(برادر شهيد) به خاطر فقر مالي از تحصيل محروم ماند و مجبور بود همپاي پدر به كارهايي از قبيل چوپاني و كشاورزي بپردازد. در حدود 4 سال اين خانواده براي بدست آوردن لقمه ناني مجبور شدند به روي مزرعه اي كه چند كيلومتر دور از روستاي كنبل بود در بيابان كار كنند. پدر خانواده در اثر كار زياد و عدم تغذيه درست از هردو چشم نابينا شد و زندگي براي افراد خانواده بدتر از پيش شد. تا جايي كه هريك از اهل خانه به مرگ خو راضي بودند. چند سالي به همين منوال گذشت كه پدر خانواده به رحمت ايزدي پيوست و در اين هنگام پسر بزرگ يعني برادر شهيد به سن 12 سالگي رسيده بود و مجبور بود كه بار سنگين مخارج را به دوش بكشد و در اين زمان شهيد ابراهيم قنبرزاده پسربچه اي 7 ساله بود و با وجود فقر شديد در روستاي كنبل در كلاس اول دبستان ثبت نام نمود ولي به علت فقر مالي مجبور بود در حين تحصيل كار هم بكند تا كمك خرج خانه باشد و لاجرم به كارهايي مانند كارگري و چوپاني و كشاورزي پرداخت و با درآمد ناچيزش به خرجي خانه كمك مي نمود و روزگار به همين طريق سپري مي شد تا شهيد توانست تحصيلات ابتدايي را به پايان برساند ولي بنا به دلايلی نتوانست بيشتر درس بخواند و مشغول به كشاورزي و چوپاني گرديد و چندين سال به همين منوال گذشت و شهيد با كار كردن و زحمت كشيدن توانست براي تأمين مخارج زندگي كمكي باشد براي برادر بزرگتر . تا اينكه شهيد به خدمت سربازي رفت و پس از پايان خدمت سربازي مدتي به كارگري پرداخت و اين كار دائمي نبود و به شكل موقت انجام مي گرفت. تا اينكه در سال 1356 بعنوان كارگر در شركت نفت استخدام گرديد و پس از حدود دوسال ازدواج نمود و اكنون دو دختر حاصل اين ازدواج است و دختر دوم زماني به دنيا آمد كه پدرش در جبهه بود. شهيد ابراهيم قنبرزاده بسيار مهربان و باتقوا بود هميشه دوست داشت تا آنجايي كه مي تواند به بيچارگان كمك كند و براي رضاي خدا از جان خود هم گذشت و هميشه مي گفت من بايد به جبهه بروم و در جواب مادر محرومش كه مي گفت: من بيمار هستم و مرا تنها مگذار. مي گفت:كه خون من از خون بقيه شهدا رنگين تر نيست و براي رضاي خدا بايد به جبهه بروم و مي گفت: كه اين انقلاب اسلامي بايد پايدار باشد و شهدا با خون خودشان اين انقلاب اسلامي را بارورتر مي سازند. آرزوي او شهادت بود شهادت در راه خدا كه به آرزوي خويش هم نائل آمد . هميشه براي رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني مدظله العالي دعا مي كرد و از خداوند بزرگ سلامتيش را طلب مي نمود. او هنگامي به جبهه رفت كه همسرش مي خواست وضع حمل كند و مي گفت كه رفتن به جبهه واجب تر از نگاهداري خانواده است و خداوند خودش خانواده مرا حفظ خواهد نمود.

و به اين طريق به صورت داوطلب از طريق بسيج به جبهه رفت و به پيمان و عهدي كه با خداي متعال بسته بود وفا نمود و به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.

منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده