گفتگوی اختصاصی با همسر شهید 35 سال پس از شهادت:
سه‌شنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۲۴
رقیه سراجیان همسر شهید "حبیب الله افتخاریان" به یاد از همسرگرامی‌اش‌ نقل می کند:همسرم همیشه می‌گفت؛ بچه سوم ما دختر است ومن هرگز او را نخواهم دید...دهمین روز به دنیا آمدن دخترمان، روز تشییع پیکرش بود.
به گزارش نوید شاهد؛ نوزدهم اسفند 63 روز رهایی عروج شهید "حبیب‌الله افتخاریان" فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان. معروف به ابوعمار، از عالم خاکی به ملکوت اعلا است. در آن روز هم او به جای عجله در رفتن به پناهگاه درصدد کمک به مردم وحشت‌زده مریوان بود که بمباران هوایی بعثیون تلاش و خدمتش را نیمه تمام گذاشت. در ادامه گفتگویی با "رقیه سراجیان" همسر گرامی شهید را می‌خوانیم:


قنداقه دختر روی تابوت پدر/دیداری که رفت به قیامت

نوید شاهد: همسر‌تان شهید «حبیب الله افتخاریان» را معرفی کنید.

خانم سراجیان: همسرم درسال 1334 در روستاي شهيد پرور وامرزان شهرستان بهشهر بدنیا آمد و در سن 3 سالگي از محبت پدر محروم شد. سرپرستي او و خانواده‌اش را عمويش برعهده گرفت. او بدليل شرايط مادي خانواده، مجبور به تحصيل در كلاس‌هاي شبانه و كار و تلاش روزانه بود. پس از تحصيل به خدمت سربازي رفت و در عين حال مبارزات سياسي عليه رژيم شاه داشت و به علت فشار عوامل شاه (ساواک) به كشور آلمان و بعد به فرانسه مهاجرت كرد. او بعد از انقلاب، عهده‌دار مسووليت‌هاي حساس در مناطق عملياتي بود و ادای دین کرد: 1. فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب، 2.فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان و 3. فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان.


نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید.

خانم سراجیان: مهم‌ترین ویژگی اخلاقی شهید افتخاریان، مانوس بودنش با قرآن بود. از آنجاکه شهید افتخاریان از کودکی در خانواده‌ای مذهبی و قرآنی رشد یافته بود و مادربزرگ ایشان قرآن خواندن را به او آموخته بود، همسرم همواره در راه آموزش قرآن به دیگران تلاش می‌کرد. پس از اینکه دیپلمش را گرفت، در مسجد نصیرخان شهرستان بهشهر که انجمن اسلامی این شهر بود، با همکاری دوستانش وظیفه تدریس و آموزش تفسیر قرآن را قبول کرد. همچنین کتابخانه‌ای را درست کرده بود که مملو از کتاب‌های مذهبی برای بچه‌ها بود. بعد از ازدواج مان، من هم در فعالیت‌های قرآنی همراه ایشان بودم و در انجمن اسلامی اصفهان با وی همکاری می‌کردم. در خانه‌مان، کلاس تدریس قرآن هم داشتیم. همسرم به دانش‌آموزان پسر و من نیز به دانش‌آموزان دختر درس می‌دادم.


قنداقه دختر روی تابوت پدر/دیداری که رفت به قیامت

نوید شاهد: از مبارزات او در زمان قبل و بعد از انقلاب اسلامی بگویید.

خانم سراجیان: قبل از انقلاب اسلامی، ساواک به شدت پیگیر دستگیری شهید افتخاریان و سردار جاهد یکی از دوستان مبارزاتی‌اش بود. سردار جاهد در دوره پهلوی دستگیر شد و شهید افتخاریان که در رشته پزشکی در کشور آلمان نیز قبول شده بود، این موفقیت، مزید بر علت شد تا برای فرار از دست عمال شاه، از ایران برود.

وقتی شهید افتخاریان در کشور آلمان مشغول درس خواندن بود، همه اقدامات برای رفتن من و پسرم نیز درحال آماده شدن بود که امام خمینی (ره) از عراق به فرانسه تبعید شد، همسرم درس را رها کرده و به پاریس رفت. او در بیت امام (ره) در نوفل لوشاتو همراه امام خمینی (ره) ‌ماند و مامور به بازگرداندن خانواده امام به تهران ‌شد.

او زمانی‌که با امام (ره) در پاریس دیدار می‌کند، از ایشان سوال می‌کند که "وظیفه من در شرایط کنونی چیست؟! آیا می‌توانم به درس خواندن ادامه دهم یا باید به خاطر شرایط بحرانی کشورم بازگردم؟" امام در پاسخ به شهید افتخاریان گفته بود: "تصور کن در ایران زلزله‌ای رخ داده و همسر و فرزندانت آواره شده و احتیاج به کمک تو دارند، چه می‌کنی؟ آیا می‌مانی درس می‌خوانی یا به کمک خانواده‌ات می‌روی؟"

شهید افتخاریان پس از این مشورت با امام خمینی (ره) تصمیم می‌گیرد همراه ایشان به ایران برگردد.

نوید شاهد: از سختی‌های نبود همسرتان بگویید.

خانم سراجیان: من ده سال با شهید افتخاریان زندگی کردم. حاصل این زندگی دو فرزند پسر و یک دختر است. همسرم در سال‌های آخر عمرش مدام می‌گفت: "من سه کار ناتمام دارم؛ نوشتن یک وصیت‌نامه، رفتن به سفر حج و بدنیا آمدن دخترم."

هرسه خواسته او محقق شد و او در آخرین سال زندگی‌اش که فرمانده سپاه مریوان بود، وصیت‌نامه‌اش را نوشت، به سفر حج رفت و شش روز پس از بدنیا آمدن دخترش هم شهید شد. او پیشاپیش گفته بود که من هرگز دخترم را نخواهم دید و دیدار من و دخترم به قیامت خواهد ماند.

ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺑﻨﺪ ﭘﻮﺗﯿﻦﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎی ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻨﯿﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻤﺎﻥ، چند ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺷﻮﯼ" حبیب الله ﮔﻔﺖ: "ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﻡ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﮏﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ "ﻭ ﺭﻓﺖ.ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ :" ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻣﺤﺪﺛﻪ". ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ :"ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ. ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ " ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ .. ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺪﺭ...


قنداقه دختر روی تابوت پدر/دیداری که رفت به قیامت

با این حال، مشکلات نداشتن همسر و کوچک بودن بچه‌ها را به خاطر اهداف والایی که همسرم انتخاب کرده بود تا در راه انقلاب و اسلام برود را تحمل کردم. اکنون خداوند را شاکرم که فرزندانم را با توکل بر خدا و دعای پدرشان بزرگ کردم و اکنون آنها در عرصه اجتماع موفق و سربلند هستند. عمار (مهدی) پسر بزرگم لیسانس زبان فرانسه و کارمند صداوسیما است، محمد پسر دوم، مهندس عمران است و محدثه دخترم در رشته پزشکی تحصیل کرده و در شهر مقدس مشهد، مشغول به خدمت است.


نوید شاهد: آیا از شهید، وصیت‌نامه‌ای در دست دارید؟

خانم سراجیان: شهید افتخاریان از کودکی آرزوی بسیاری برای رسیدن به لقاءالله و جهاد فی‌سبیل‌الله داشته و در وصیت نامه‌اش هم به آن اشاره کرده است. الگویش در شوق به شهادت، امام حسین(ع) بود و می‌گفت: "هر چند در آن زمان نبودم تا به ندای حسین (ع) لبیک بگویم اما اکنون هستم و می‌توانم به ندای حسین لبیک بگویم. او سرانجام به آرزوی خود که شهادت بود رسید.

شهید افتخاریان در وصیت‌نامه‌اش، به نماز جمعه، نماز جماعت، نماز شب، دعای کمیل و توسل سفارش کرده است و اعتقاد داشته باید جبهه‌های نبرد حق علیه باطل را یاری کرد و در جبهه‌ها شرکت کرده چون که امام واجب شرعی اعلام فرموده‌اند. همچنین شهید در وصیت‌نامه‌اش، خواهران را به حجاب سفارش کرده که "دشمن از همین حجاب زنان می‌ترسد". شهید همیشه به من و خواهرانش متذکر می‌شد که زن مومن باید حجاب داشته باشد همانگونه که در سوره نور، حدود حجاب مشخص شده است. او درباره محجبه کردن دخترم، سفارش‌های زیادی به من کرد و الحمدالله دخترم در دوران تحصیل و الان که شاغل و متاهل است، همواره به وصیت پدرش عمل کرده است.

همچنین در وصیت‌نامه شهید افتخاریان نوشته شده است: "راه امام را باید ادامه دهیم و پشت امام خمینی (ره) را خالی نکنیم. بابت این انقلاب بهای زیادی داده شده است و ما باید آن را متصل به انقلاب صاحب الزمان کنیم."


قنداقه دختر روی تابوت پدر/دیداری که رفت به قیامت

نوید شاهد: آیا خاطره‌ای از شهید دارید که در ذهن شما ماندگار شده باشد؟

خانم سراجیان: همه ده سالی که من با شهید افتخاریان زندگی کردم و 35 سال شهادت ایشان برای من سراسر خاطره است. اما شجاعت و دلاوری‌های شهید برای من خاطرات ماندگاری را رقم زد زیرا او دوره‌های نظامي چریکی را در كشور سوريه و لبنان گذرانيده بود.

به یاد دارم زمانی که ما در مریوان زندگی می‌کردیم، یک شب صداهای بسیار عجیب و غریبی می‌شنیدیم. آن شب او تازه از ماموریت بازدید، برگشته بود و هنوز دکمه‌های لباسش را باز نکرده بود که با فهمیدن حمله کومله‌ها به شهر دوباره از خانه بیرون رفت. او تا صبح درگیر بود تا کومله‌ها را از شهر بیرون کنند. از آنجاکه بسیار شجاع بود و کسی یارای مقابله با او را نداشت، عمدتا در ماموریت‌هایش موفق بود.


نوید شاهد: چه چیزی به او جرات می‌داد تا در ماموریت‌های سخت شرکت کند؟

خانم سراجیان: شهید افتخاریان شناخت کافی در مورد امام حسین (ع) و شهادت ایشان داشت و همیشه پیرو راه آن حضرت بود بنابراین باکی از شهادت نداشت و به دل دشمن می‌زد؛ البته همه شهدا اینگونه بودند.


نوید شاهد: چگونه شهید شد و چطور از شهادت وی با خبر شدید؟

خانم سراجیان: صبح روزی که همسرم شهید شد، خودش به ما گفت؛ "من خواب شهادتم را دیده‌ام، شما نباید مانع شهادت من شوید." من نیز گفتم: "راضی به رضای خدا هستیم و مانع شهادت شما نخواهیم شد." همان روز خبر شهادت وی آمد. البته او هر روز می‌گفت؛ باید منتظر خبر شهادت من باشید.

نوزدهم اسفندماه 63، دشمن با آگاهی از منطقه‌ای که همسرم و سایر رزمندگان حضور داشتند، منطقه را بمباران هوایی کرد.


نوید شاهد: انتظار شما از مردم و مسئولان چیست؟

خانم سراجیان: انتظار ما و همه خانواده‌های شهدا این است که همه بویژه مسئولان، راه شهدا را ادامه دهند و پشت امام خامنه ای را خالی نکنند تا این انقلاب همانگونه که شهدا می‌خواستند به دست صاحب الزمان (عج) برسد.


نوید شاهد: آیا حضور و برکت معنوی شهید را در زندگی خود حس می‌کنید؟

خانم سراجیان: بله، هنوز هم بعد از گذشت 35 سال از شهادت ایشان، در مشکلات زندگی اول توکل بر خدا و دوم توسل به روح شهید افتخاریان می‌کنیم. همیشه در مشکلات زندگی با شهید دردودل می‌کنم و پس از چند روز مشکلمان حل می‌شود.

مصاحبه از فرزانه همتی/




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده