گفت وگوی نوید شاهد با یک نقاش مسیحی چهره شهدا
سه‌شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۰
نوید شاهد – یکی از بانوان مسیحی هنرمند ساکن در شهر «علی آباد کتول» که تاکنون چهره 50 شهید را نقاشی کرده، معقتد است شهدا به زندگی انسان برکت می دهند و با شادی خانواده شهدا، اجر کارش را می گیرد.

خانم «تاکوهی هاطونیانس» که مردم علی آباد کتول او را به نام «چولاکیان» می شناسند، بانوی هنرمندی است که هنرش را وقف شهدا کرده و تاکنون چهره 50 شهید ایرانی را نقاشی کرده است. برای او فرقی نمی کند که شهید مسلمان باشد یا ارمنی؛ مدافع حرم باشد یا جانباز شیمیایی، زمانی که نقاشی یک تصویر را شروع می کند، تمام هنرش را به کار می بندد تا اثری بی نقص بیافریند. این نقاش هنرمند ایمان دارد «هر زمان که باید نقاشی کند، شهیدان او را به سمت خود می کشانند.»

چهره هر تصویری که نقاشی می کند، دریچه ای از خاطرات نو به رویش گشوده می شود و تنها هدفش شادی و رضایت خانواده شهداست. علاوه بر هنر نقاشی، در ورزش هم سابقه درخشانی دارد و دوسالی است که مسوولیت نائب رئیسی ورزش همگانی علی آباد کتول را برعهده گرفته است.

گفت و گوی نوید شاهد با این بانوی هنرمند و ورزشکار را در ادامه می خوانید:

خانم چولاکیان آخرین تصاویری که از چهره شهدا نقاشی کرده اید به شهید «صیاد شیرازی» و شهید «عبدالله عباسی» اختصاص دارد. چرا در این روزهای کرونایی این دو شهید را انتخاب کردید؟

-بیماران کرونایی شهر گرگان در بیمارستان شهید «صیاد شیرازی» بستری می شوند و پزشکان و پرستاران با جان و دل به آنها خدمت می کنند. شهید «عبدالله عباسی» نیزرئیس دانشگاه علوم پزشکی گرگان بود که ایشان را به واسطه دامادم می شناختم و زمانی که خبر شهادتش را شنیدم، ناراحت شدم. برای قدردانی از زحمات کادر درمانی تصمیم گرفتم تصویر صیاد شیرازی و دکتر عباسی را نقاشی کنم و بعد از ماه رمضان به پرسنل بیمارستان هدیه دهم.

بانوی ارمنی نقاش چهره 50 شهید: شادی خانواده شهدا برایم کافی است

آیا از شهدای ارامنه نیز تصویری نقاشی کرده اید؟

-بله. از مجموع 50 نقاشی که تاکنون از شهدا کشیده ام، شش نقاشی تصویر شهدای ارمنی است. در این باره باید بگویم اسقف اعظم هر سال برای ولادت حضرت مریم (س) که با بیست و ششم مردادماه مصادف است، به استان گلستان می آید. دو سال پیش زمانی که اسقف اعظم می خواست به شهرمان بیاید، تصویر شش شهید ارمنی و تعدادی از شهدا را به صورت نمادین جلوی در کلیسا به نمایش گذاشتم. نقاشی شهدای ارمنی را تحویل اسقف دادم تا به خانواده این شهیدان هدیه بدهد که ایشان پیشنهاد داد نقاشی ها را در موزه کلیسای تهران در خیایان ویلا نگهداری کند.

در بین تصاویری که نقاشی کرده اید، تابلویی از دست شهید سردار «قاسم سلیمانی» هم دیده می شود. زمانی کشیدن این نقاشی چه حس و حالی داشتید؟

-قبل از آن که سردار قاسم سلیمانی به شهادت برسد، مقام معظم رهبری لقب «شهید زنده» به ایشان داده بود. همان زمان چهره ایشان و سردار جعفری را نقاشی کردم و به سپاه علی آباد تحویل دادم.

صبح روز جمعه ای که سردار شهید «قاسم سلیمانی» به شهادت رسید، زمانی که خبر را شنیدم، شوکه شدم و شوک آورتر از آن تصویر دست سردار بود. ناخودآگاه گریه ام گرفت و با خودم گفتم «سردار با این دست، سر کودکان شهید را نوازش کرده است». تصمیم گرفتم تصویر دست ایشان را نقاشی کنم. دو مرتبه دست ایشان را نقاشی کردم و زمانی که به انگشتر رسیدم به اندازه ای ناراحت شدم که هر دو نقاشی را پاره کردم.

چند روز بعد، از صدا و سیمای علی آباد تماس گرفتند و برای بازدید به منزلمان آمدند. به بنده درخواست دادند برای اختتامیه برنامه ای در رسانه ملی، تصویر سردار سلیمانی را نقاشی کنم و قرار شد نقاشی دست سردار را کامل کنم. روز جشنواره، ماجرای کشیدن نقاشی را تعریف کردم و از آنجا که قرار بود دختر سردار سلیمانی به شهرمان بیاید، درخواست کردم از طرف ارامنه استان گلستان نقاشی را به «زینب خانم» هدیه بدهم. در مراسم سردار «معروفی»، فرمانده سپاه استان، زمانی که نقاشی را دید، بوسه ای به دست سردار سلیمانی زد و شروع به گریه کرد. برای تکمیل نقاشی، آخرین دست نوشته سردار سلیمانی را روی تابلو نوشتم. بعد از شیوع کرونا از طرف بسیج خواهران علی آباد تماس گرفتند و گفتند که سردار معروفی می خواهد به کرمان برود و  تابلوی من را همراه خود ببرد. ایشان تابلو را به موزه سردار شهید «قاسم سلیمانی» اهدا کرد.

بانوی ارمنی نقاش چهره 50 شهید: شادی خانواده شهدا برایم کافی است

تصویری هم از مقام معظم رهبری طراحی کرده اید..

-بله، سال گذشته برای چهلمین سال پیروزی انقلاب، تصمیم گرفتم چهلمین نقاشی ام را به رهبر معظم انقلاب تقدیم کنم و تصویر ایشان را کشیدم. در تمام مصاحبه هایم گفته ام اگر لایق باشم می خواهم این عکس را خودم به دست رهبر انقلاب برسانم و دوست دارم انگشتر ایشان را به یادگار هدیه بگیریم.

خانم چولاکیان از چه سالی نقاشی را شروع و چرا چهره شهدا را به عنوان سوژه نقاشی انتخاب کردید؟

-از سال 1360 یادگیری نقاشی را آغاز کردم. اولین استادم آقای مناجاتی بود. آن زمان کلاس نقاشی نبود، زیر درخت می نشستیم و استاد آنجا به ما آموزش می داد. بعد از آن که استاد از گرگان رفت، کلاس ما هم دیگر تمام شد. در آن سال ها هنرجویان از شهرهای مختلف برای آموزش نقاشی به کلاسمان می آمدند. یکی از هنرجوها شهید «حمید رجبلو» بود که از آزادشهر می آمد. علاوه بر نقاشی، خط خوبی هم داشت. استاد که رفت بچه ها هم پراکنده شدند و از حال هم خبر زیادی نداشتیم. حدود شانزده سال برای آن که به فرزندانم و زندگی ام برسم، نقاشی را کنار گذاشتم تا این که یک شب خواب دیدیم شهید رجبلو روی تپه ای نشسته و می خندد. در خواب چهره اش برایم آشنا بود اما ایشان را نمی شناختم. از خواب پریدم و آن خواب ذهنم را مشغول کرده بود. خیلی فکر کردم تا این که شهید رجبلو یادم آمد. به سراغ وسایل نقاشی ام رفتم؛ چند مداد از آن روزها در کشوی میزم باقی مانده بود. روی یک کاغذ تصویر شهید را کشیدم.  بعد از آن به دنبال خانواده ایشان که می گشتم تا عکس شهید  را بگیرم و با نقاشی ام مطابقت دهم. نمی دانستم آقای رجبلو شهید شده و در جستجوهایم متوجه شدم ایشان سال 1367 توسط کردهای عراق دستگیر می شود و از آنجا که رئیس اطلاعات عملیات بوده، مورد شکنجه قرار می گیرد. در آخر هم با تیغ موکت بری، پوست بدن ایشان را می کَنند و به شهادت می رسد.

حدو دو سال پیش برادر شهید به نام «ایرج رجبلو» را پیدا کردم که ایشان هم جانباز بود و به شهادت رسید. از ایشان و یکی دیگر از برادران شهید خواستم عکس شهید رجبلو را به من بدهند تا چهره اش را نقاشی کنم. شهید «ایرج رجبلو» زمانی که نقاشی برادرش را دید، آن را بوسید و شروع به گریه کرد. تعریف کرد: «حمید زمانی که تصویر شهدا را نقاشی می کرد، می گفت خدیا! آیا کسی هم پیدا می شود که اگر من شهید شدم عکسم را نقاشی کند؟!». به من گفت: «شما این کار را انجام دادید. شهدا زنده هستند و باید عکس آنها را نقاشی کنید» و از آنجا نقاشی چهره شهدا را شروع کردم. زمانی که نقاشی شهدا را به خانواده شان تقدیم می کنم، بسیار خوشحال می شوند و شادی آنها برای من کافی است. یک بار مادر شهیدی می گفت «پسرم را زنده کردی» و خلق این احساس برایم ارزشمند است.

بانوی ارمنی نقاش چهره 50 شهید: شادی خانواده شهدا برایم کافی است

شما نقاشی شهدا را به خانواده شان تقدیم می کنید و دیدار با خانواده شهدا حس و حال خاصی دارد. یکی از خاطرات به یاد ماندنی تان در این باره  را برایمان تعریف کنید.

-یک مرتبه به منزل شهید «احمد غلامی» از شهدای مدافع حرم آزادشهر رفتیم تا تابلوی شهید را به خانواده ایشان تقدیم کنم. شهید دو فرزند دختر داشت که یکی هشت ساله و دیگری یک و نیم ساله بود. دختر بزرگ شهید زمانی که نقاشی پدر را دید، آن را بوسید و گریه کرد. با خواهرش به اتاق رفت و یک عروسک کوچک برایم آورد و گفت: «عکس بابام برای من و این عروسکی که خیلی دوست دارم برای شما» گریه ام گرفت و عروسک را به عنوان یادگاری گرفتم. زمانی که به خانه آمدم، خیلی ناراحت شدم که چرا عروسک را گرفتم زیرا دختر کوچک شهید مدام به عروسک نگاه می کرد. یک هفته بعد عروسکی بزرگتر خریدم و به منزل شهید رفتم. همسر شهید می گفت «مدام به تصویر شهید بوسه می زنند.» به دختران شهید گفتم «بابا برایتان کادو گرفته است.» آمدند و کنارم نشستند. گفتم: «بابا سلام رساند، گفت دخترهای خوبی باشید. یک عروسک برای شما فرستاده اما باید عروسکی که به من دادید را هم نگه دارد چون یادگاری باباست.»

امسال برای تهیه کلیپی تصمیم داشتند با خانواده شهید غلامی مصاحبه کنند و از من هم خواستند همراهشان باشم. به منزل شهید که رفتیم، دختر بزرگ ایشان که بسیار آرام و ساکت است، کنارم نشست. از او پرسیدم «یادگار بابا را نگه داشتی؟» گفت: «بله» و مادرش تعریف کرد: «عروسک را با جعبه در اتاقش گذاشته و می گوید یادگار باباست و مدام به آن نگاه می کرد.» گریه ام گرفت و با خودم گفتم یک پدر چقدر می تواند از خودگذشته باشد که خانواده و فرزندانش را بگذارد و برای دفاع از وطن به شهادت برسد.

خاطره دیگری هم از دعوت امام حسین (ع) دارم. یک بار که به برنامه ای تلویزیونی در ساری دعوت شده بودم، از من پرسیدند که آیا کربلا رفته ام؟ جواب دادم: «اگر امکانش باشد دوست دارم به زیارت امام حسین (ع) بروم.» گفتند که پول این سفر به حسابتان می آید. مجری دوباره پرسید: «حالا که پول به حسابتان آمد باز هم به سفر کربلا می روید؟» گفتم: «کربلای من حسن آقا، پسر کارگرمان است که تابستان کار می کند تا پول هایش را جمع کند و به کربلا برود. من هم می خواهم این سفر را به او تقدیم کنم.»

زمانی که هزینه سفر به حسابم آمد، خواستم پول را به حسن بدهم که قبول نکرد و گفت نیت کرده ام با پول خودم بروم. در نهایت با مشورت مسوول بهزیستی تعدادی از مددجویان را زیارتگاهی در آزادشهر بردیم و بسیار خوشحال شدند.

و اما سخن پایانی ...

-دوست دارم در پایان نام شهدایی را بگویم که توفیق نقاشی چهره آنها را داشته ام. شهید حمید رجبلو، شهید محمدحسن طوسی، جانباز فاضل رجبلو، شهید علی شاه آبادی، شهید خلیل علی آبادی، شهید احمد هدایتی کتولی، شهید احمدرضا مزرعه، شهید قربان تقوی، شهید داود شیخ هدایتی، شهید داود مزرعه، شهید سردار محمد ابراهیم همت، شهید مدافع حرم قربان نجفی، شهید مدافع حرم شیبانی مجد، شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی، شهیدان حسن و حسین عاشوری شیخی، شهید عباسعلی خسروی، شهید جعفر رجبلو، شهید قربان اشرفی، شهید مدافع حرم سیدرضا حسین نوده، سردار شهید قاسم سلیمانی، س شهید صیاد شیرازی، شهید بنی عقیل و از شهدای ارمنی شهید طوماسیان، شهید آلبرت الله دادیان و شهید نوریک باباخانیان از جمله این شهدا هستند که به زندگی ام برکت و زیبایی بخشیده اند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده