خاطره خودنوشت شهید «سیدمحمود موسوی‌مسعودآبادی»؛
نوید شاهد - شهید «سیدمحمود موسوی‌مسعودآبادی» از شهدای دوران دفاع مقدس که در شلمچه به شهادت رسید. او در خاطرات خود از شب‌هایی که با مبارزات انقلابی و تظاهرات سپری کرده، نوشته‌است. این خاطره را در ادامه بخوانید.
خاطره خودنوشت

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید سیدمحمود موسوی‌مسعودآبادی پنجم خرداد ۱۳۴۷ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش سیدمحمد دندانساز بود و مادرش شمس‌الملوک نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و هشتم مرداد ۱۳۶۱ با سمت امدادگر در شلمچه به شهادت رسید.

در ادامه متن خاطره خودنوشت شهید "سیدمحمود موسوی‌مسعودآبادی" را بخوانید.

«من تازه از تهران با پدر و مادر خود به ميانه آمده بودم به علت اينكه با آداب و رسوم اين شهر و بچه‌هاي آن آشنا نبودم؛ هميشه سر به زير از خيابان و كوچه عبور می‌کردم. براي آنكه درگیری با آنها پیش نیاید با آنهاحرف نمي‌زدم تا اينكه تابستان به پايان رسيد و وقت رفتن به مدرسه شد و به علت اينكه در مدرسه و در راه خانه و مدرسه تنها نباشم، بايد دوستي ميان بچه‌هاي كلاس و مدرسه را گرمتر می‌کردم.

طی چند روز من با چند نفر از بچه‌ها دوست شدم. حال آنكه ديگر تنها نبودم و در درس و بازي از آنها كمك مي‌گرفتم تا آنكه انقلاب و تظاهرات در اين شهر هم نيز شدت گرفت و منجر به تعطيل شدن مدرسه‌ها شد و من و دوستانم نيز خوشحال بوديم كه مدرسه‌ها تعطيل شده بود ولي نمي‌دانستيم چرا تعطيل شده است. تا اينكه يك روز من و عمويم به طرف خانه مي‌رفتيم، من گفتم كه چه خوب است مدرسه هميشه تعطيل باشد و او در جوابم گفت كه نه هيچ خوب نيست؛ دانش‌آموزان ما بايد در مدارس درسشان را ادامه دهند چون ما بايد شاه و آدم‌هايش را از كشورمان بيرون كنيم مدارس و دانشگاه‌ها برای مدتی تعطیل است.

او گفت: آمريكا و شوروي مي‌خواهند ما را در زير سلطه خود نگه دارند. ما هم به نيروي زيادي و ايمان زيادي احتياج داريم تا شاه و عمالش را از كشورمان بيرون كنيم و خود را از زير سلطه آمريكا و شوروي بيرون آوريم من كه نمي‌دانستم در زير سلطه آمريكا و شوروي بودن يعني چه به همين دليل به فكر رفتم تا اينكه شب از عمويم پرسيدم: زير سلطه بودن يعني چه؟ گفت: به طور ساده‌تر اگر بخواهي اين است كه آمريكا و شوروي مي‌گويند شما بايد تا ‌آخر هر چه كه ما بگوييم انجام دهید و به حرف‌هايي كه ما مي‌گوييم عمل كنيد و ما هم اين را نمي‌خواهيم.

من از آن به بعد شب‌ها به مدت پنجاه ماه كه مدارس بسته بود به مسجد جامع مي‌رفتم و از آنجا شبانه به تظاهرات مي‌رفتيم و روزها هم در خيابان‌ها جمع مي‌شديم.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده