نوید شاهد - شهید "محمدحسين داركوب" می گفت: مسلمان آن است كه در تنگدستي مسلمان را ياري كند نه در رفاه و ديگر اينكه انساني كه آخرالامر بايد بميرد چه بهتر كه مردني را انتخاب كند كه همانند علي اكبر در ميدان جنگ، در راه مكتب و دينش با لبهاي خشكيده به امام لبيك گويد .

به گزارش نوید شاهد کهگیلویه وبویراحمد،شهید محمدحسين داركوب سال 1346 در خانواده اي كشاورز متولد شد، در طفوليت مادرش زمين گير و فلج شد. در سالهاي اول به اين ترتيب در كشاكش زندگي با مشكلات فراواني خود و خانواده اش مواجه بود. ولي به خاطر علاقه اي كه به درس خواندن داشت راهي مدرسه شد.

تحصیلات

در سالهاي اول دبستان مادرش بدرود حيات گفت . تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه زادگاهش ده كورساي تنگ پيرزال تمام نمود . در سال 57 ضمن شروع دوره راهنمايي در مدرسه طالقاني دهدشت همراه پدرش براي تأمين معيشت زندگي كوشا و فعال بود زيرا در همان دوران دبستان به خود قبولانده بود كه بايد پدرش را ياري كند .روزها به غير از درس خواندن ياور پدرش بود .

 در دوران راهنمايي اوقات فراغت خود را به كارگري جهت تأمين معيشت زندگي مي گذراند و گذشته از اين آغاز دوره راهنمايي مواجه بود با تظاهرات يكپارچه مردم شريف ايران و پيروزي درخشان انقلاب اسلامي كه وي همگام با سايرين در تظاهرات و راهپيمايي ها شركت مي كرد .

آرزوی دیرین

هميشه آرزو داشت به اين انقلاب خدمتي كرده باشد . به كتب ديني علاقه فراواني داشت و كتب زيادي را در اين زمينه مطالعه مي کرد . دوستان و آشنايان وي در دوران تحصيل اقرار دارند بر اينكه فردي متواضع بود و اخلاقي نيكو داشت . به اقوام سركشي مي كرد و از اختلافات خانوادگي و فاميلي به شدت ناراحت مي شد .

ورود به جبهه

با شروع جنگ تحميلي با اينكه نان آور خانواده بود و مي دانست بعد از او پدرش با مشكلات بيشتري مواجه مي شود و گذشته از اين خواهران و زن پدري مهربان چشم انتظارشان نيز همين برادر بود ، با وجود همه اينها آگاهانه مرتب تقاضا داشته كه به جبهه برود تا اينكه بعد از پايان سال 60/61 در بسيج ثبت نام كرد و به كازرون جهت آموزش نظامي اعزام گرديد.

 جبهه برای بار دوم

ولي به علت گرفتاريهاي خانوادگي اين بار نتوانست مأموريت خويش را به اتمام برساند در اين سال دائماً در فكر بود تا اينكه خداوند به او سعادت داد كه پس از سال 61/62 بتواند همدوش برادران ثبت نام نمايد و در ماه مبارك رمضان بعد از تقاضاي مكرر براي بار دوم در تاريخ 28خرداد 62 به پادگان آموزشي كازرون روانه گشت و از آنجا به جبهه اعزام شد .

البته قبل از اعزام به جبهه از همه اقوام و دوستان كه در مكانهاي دور از هم زندگي مي كردند سركشي و از همه آنها طلب بخشش و حلالیت كرد . مدتي كه در جبهه بود نامه هاي شورانگيز و اميدواركننده اي براي دوستان اقوام و همكلاسيانش مي نوشت كه همه نشانه يك روح متجلي و درخشان بود .

اقوام را تشويق به صلح و صفا و صميميت مي كرد . يكي از دوستانش كه از دوران دبستان پا به پاي هم بودند مي گويد : من جملات بسيار پرمعنا از او شنيدم از جمله آنكه مسلمان آن است كه در تنگدستي مسلمان را ياري كند نه در رفاه و ديگر اينكه انساني كه آخرالامر بايد بميرد چه بهتر كه مردني را انتخاب كند كه همانند علي اكبر در ميدان جنگ در راه مكتب و دينش با لبهاي خشكيده به امام لبيك گويد .

شهادت

سرانجام در روز 20شهریورسال 62 در جبهه قصر شيرين به لقاءالله پيوست . پیکر مطهرش را در زادگاهش به خاک سپردند.

روحش شاد و راهش پررهرو باد .

منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده