مختصری از خاطرات پدر روحانی شهید عبدالعلى حسينىسواره
نام شهید : عبدالعلى
نام پدر : علی
تاریخ تولد : 1350
محل تولد : چرام
شغل : روحانی
تاریخ شهادت : 66/12/11
محل شهادت : کردستان
زیارتگاه : گلزار شهداي شهركسيد علي حسيني پدر شهيد معظم
دوره ابتدايي و راهنمايي شهيد معظم
شهيد معظم در سن كودكي در دبستان آرش كمانگير روستاي تولد خود ثبت نام و شروع به يادگيري خواندن و نوشتن نمود كه در بين دانش آموزان كودكي با ذكاوت و با هوش بود و كنجكاو و پيگير مسائل د رحد توان خود بود . در ايام انقلاب كه منزل ما به روستاي شهرك انتقال يافت در آموزشگاه شهيد منتظري شهرك دوره ابتدايي را با موفقيت به پايان رسانيد و با اخلاقي نيكو و سرشار از مهر و محبت فراوان كه از همكلاسيهاي وي خداداد حسيني مي باشد كه از نكات بارز آن با اطلاع است بعد از پايان دوره ابتدايي جهت كسب علم بيشتر به آموزشگاه علامه طباطبايي شهرك مراجعه و در آن به كسب علم پرداخت كه مدت سه سال در آن آموزشگاه دوره راهنمايي را هم با موفقيت به پايان رساند . ناگفته نماند كه شهيد معظم همگام با دروس ابتدايي و راهنمايي به كار كشاورزي مشغول و دوش به دوش خانواده بار مسئوليت خانواده را به دوش مي كشيد و هيچگاه از افراد بيكار و يا استراحت جو نبود و هميشه از فرصت استفاده مي كرد و مطالعه را فراموش نمي كرد ولي بعد از دوره راهنمايي حقير به فكر افتاده كه من بايد به عهد خود وفا كنم با توجه به اينكه نعمت انقلاب در كشور فراگير شده و حوزه علميه هم در منطقه موجود مي باشد او را به حوزه بفرستم تا به دروس ديني ادامه دهد كه اين كار هم عملي شد .و از همان اول پايبند به مسائل اخلاقي و اسلامي بود كه در سن كودكي پايبند به نماز و روزه و احكام ديني بود . يقيناً زبان ما قاصر است كه بخواهيم توصيف كساني را بدهيم كه عملاً به مرحله امتحان رسيده ولي ما در گودال كثيف دنيا غوطه ور هستيم .....
(و اما يك راز مهم)
حقير در سال 54 كه جواني 25 ساله بودم با توجه به فقر مالي جهت امرار معاش خانواده به شهرستان گچساران عزيمت كرده و در آن شهرستان به كارگري پرداخته روزي از قضا جهت فريضه نماز مغرب به مسجد صاحب الزمان كنوني گچساران رفته هنگام ايام محرم بود كه يك مرتبه ديدم فوجي از روحانيون بصورت دسته جمعي وارد مسجد شدند جهت تبليغات محرم حقير كه آن صحنه را ديدم عهد كردم كه خدا ، امام زمان تو فرزند حقير را به سلامت نگهدار تا بزرگ شود و او را جهت تبليغ دين مبين اسلام به حوزه علميه بفرستم ولو اينكه در اين راه به درجه رفيع شهادت نائل آيد زيرا روحاني بودن در آن زمان خيلي سخت بود جالب اين جاست كه در آن زمان نه انقلاب بود – نه جبهه و جنگي بود – نه حوزة علميه هاي تقوي بود ولي عجب نذري و عجب پذيرايي از طرف خدا و آخر مانند جدش موسي بن جعفر در جبهه هاي كردستان به وسيله بمب شيميايي مسموم و در برفهاي كردستان زير برف ماند و پس از مدت 20 روز توسط بچه هاي سپاه كهگيلويه پيدا و در روستاي شهرك در گلزار شهدا به خاك سپرده شد . با توجه به اطلاعات قوي ايشان همگام با دروس ديني در حوزه علميه دهدشت بصورت مكاتبه اي در آموزش و شهرستان كهگيلويه جهت ادامه تحصيل و ديپلم ثبت نام نمود كه عليرغم سنگيني درس حوزه تا سوم نظري موفق به ادامه تحصيل شد كه بعضي از مدارك او بدست نيامده ولي اول نظري كارنامه او بدست آمد كه تحويل بسيج سپاه داده شد . شهيد معظم هميشه از فرصت استفاده مي كرد و مجلات روزنامه و كتاب هاي درسي را مي خواند به همين لحاظ بود كه در مدرسه اميرالمومنين قم بصورت مكاتبه اي مشترك مجلات بود كه بعد از شهادت وي نامه اي تحت عنوان تسليت به اينجانب نوشته شد كه هم اكنون موجود مي باشد . از آنجايي كه شهيد معظم اطلاعات خارج از درس را پيروي مي كرد نامه اي تحت عنوان اعتراض به آمريكا و تركيه و اسرائيل به راديوي بي بي سي نوشته و از عملكرد كشور تركيه و اسرائيل و آمريكا نسبت به عدم رعايت حجاب زنان مسلمان نوشته بود كه به وسيله راديوي بي بي سي جواب داده شد در سال 65 كه در حوزه علميه داشت درس مي خواند و جوابيه او را بعضي از اهالي شهرك كه او را مي شناختند شنيده اند و با توجه به سن صغير او اطلاعات او درحد فردي پنجاه ساله بيان مي شد كه مورد زبانزد تمام خاص و عام بود و هميشه با وضو و در تمام نماز جماعات و نماز جمعه مشاركت مي كرد و مسائل را هميشه يادداشت مي نمود كه در فرصت مناسب از آنها استفاده نمايد. شهيد معظم دو بار به جبهه به وسيله بسيج سپاه پاسداران شهرستان كهگيلويه اعزام شد كه بار اول مجروح و بار دوم به فيض شهادت نائل آمد . بار اول از ناحيه پا و بار دوم بوسيله بمب شيميايي در سليمانيه عراق كردستان به فيض شهادت نائل شد كه مدت 20 روز در برفهاي كردستان جسد او ماند و بعد از 20 روز بچه هاي سپاه پاسداران شهرستان كهگيلويه جسد او را پيدا كرده و آورده اند در گلزار شهداي شهرك به خاك سپرده شد . شهيد بعنوان روحاني تبليغات نيروهاي بسيجي اعزام شده بود كه هم نيروي رزمي و هم نيروي تبليغات جبهه بوده است در تمام نماز جماعتهاي بسيجيان پيش نماز بود كه رزمندگان اقدام او را خيلي دوست داشتند.
خصوصيات شخصي شهيد معظم
شهيد معظم فردي سر به زير و افتاده و ساكت و آرام ، جز در مواقع لازم حرفي نمي زد و تمام كارهاي شخصي خود را خود شخصاً انجام مي داد و حتي نمي گذاشت كسي لباسهاي او را تميز نمايد و مي گفت خداوند دستهاي ما را براي چه به ما داده آنها را داده كه استفاده از آنها ببريم و بار مسئوليت خود را بر ديگران واگذار نكنيم . روحاني شهيد پيرو مطلق ولايت فقيه بود كه هيچ گاه جز دستورات امام راحل به هيچ مرجع ديگري رجوع نمي كرد . عكس حضرت امام بر روي جيب او نمايان گر اين است .