وصیتنامه روحانی شهید محمد خرسنديان
نام شهید : محمد
نام پدر : امرالله
تاریخ تولد : 1344
محل تولد : چیتاب
شغل : روحانی
تاریخ شهادت : 1365/10/4
محل شهادت :اروند
زیارتگاه :روستای چیتاب
وصيتنامه روحاني شهيد
جملاتي كه در اين تاريكي شب بيادم آمده و دوست دام به عنوان وصيت ياداشت نمايم بشرح زير است:
چرا مردم به خود نمي آيند و براستي خدا را ستايش نمي كنند چرا خدا را ناظر بر اعمال خودنمي بينند چرا قبل از اينكه بخواهند كاري را انجام دهند اول تدبر نمي كنند تا برايشان مفهوم شوند كه قدر خدا رضايت دارد به لحاظ اينكه خداوند آفريدگار كل مخلوقات است و نظارت بر همه كارها دارد چرا مردم خودشان را فريب مي دهند من باب مثال چرا پارتي بازي مي كنند چرا رابطه بازي و پارتي بازي را فقط در رشوه خواري ميدانند يعني فقط پول گفتن (پول دادن) را رابطه و پارتي بازي مي دانند. چرا روابط جايگزين ضوابط گرديده و علاوه بر آن زير لباسهاي مقدس جمهوري اسلامي چه در اداره جات و چه در ارگانها و نهادهاي انقلابي باشد. بيائيد دوستان و مردمان قدري بينديشيد و خود را بازجويي كنيد و به خود آئيد و خدا را داناتر از همه بدانيد و اينقدري كه به فكر دوست و آشنا و اقوام هستيد بيشتر به فكر خدا باشيد چون او صاحب ممالك و موجودات مي باشد. اي انسان خود را در مقابل خدا كوچك بدان چون اين رمز موفقيت مي باشد. خدا عادل، دانا، تواناست قدري در اين سه كلمه تدبر كن و ببين اين سه كلمه معناي واقعيشان چيست اگر فهميدي و قبول كردي پس گامي به جلو رفته اي و اگر نفهميدي كه ... آري از خود چيزي نداريم و هر چه كه داريم حتي ذكر كردن به خاط خداست. آري گاهي موقع در بازار در بيابان در جبهه و در جاهاي ديگر احساس مي كنم كه برادران و يا دوستان عزيزم با من هستند و يا اينكه احساس مي كنم كه آنها با چهره هاي متعددي دارند به طرف من مي آيند و يا اينكه يك مرتبه بعضي از مواقع خودبخود آغوش خود را باز و آماده به آغوش كشاندن آنها مي كنم. مي خواهم هر چه به سرم آمده و مي آيد به آنها بگويم چيزهايي در درونم مي گذرد و به قلب و مغزم اصابت مي كند و به وجودم تحرك مي دهد و مثل اين است كه مسي كه من دستور مي دهد كه آن دستور در نزد من بسيار دوست داشتني است و از انجام دادن آن شوق تمام وجودم را فرا مي گيرد ولي باز در مقابل اين همه اشتياق مي بينم همه قدرتم براي انجام اين امر ناتوان است ولي باز او به من مي گويد پاشو كه خدا صاحب قدرت است و قدرت به تو مي دهد كه من از شدت شوق سرگردان مي شوم و بر زبان مي آورم كه خداي من تو قادري وتوانا و عادلي. من احساس مي كنم چند ماهي و يا چند روزي بيش از عمرم باقي نيست و بزودي دنياي فاني را وداع خواهم گفت و همه لذائذ وشادي هاي روي زمين از من سلب خواهد شد و در دنيا به هيچ گامي نمي دهم مگر يك چيز آن هم اين كه ببينم در خون خود شناور باشم و براي حراست از مقدسات دين و قرآن كتاب آسمانيم جان را به جان آفرينان تسليم نمايم كه تنها آرزوي درينه مهمترين همين شهادت في سبيل الله مي باشد. انشاء الله مدتي است كه در همه حال در حال رفتن. نشستن و در گوش آهنگهايي مي شنوم كه مرا بيشتر به پرواز دعوت مي كند و با من سخن هايي مي گويد كه گويي برادرم در برابرم نشسته و به من دستورالعمل مي دهد ـ نمي دانم اين صداها از كجا برمي خيزد و دل مرا آشفته مي سازد و با اين وجود مرا نيز اميدوار مي سازد همان اميدي كه آيا خداوند مرا به بندگي قبول دارد و آيا مرا قبول كرد و حال اين آهنگها به من درسها مي دهد و به من وعده ها مي دهد چقدر دوست دارم در اين برهه از زمان با توجه به سنی که دارم يعني جواني، خداوند مرا همچون حضرت قائم (عج) بپذيرد. زيرا من فكر مي كنم گر چه نمي شود قياس كرد ولي وضعيتم شبیه به وضعيت حضرت قاسم باشد به خاطر اين كه جنگ نتوانست با عروسش زندگي كند بنده هم به عنوان يك فردي از پيروان آن بزرگوار مي باشم. اگر خداوند بقبولاند. چون بنده هم اگر مسئله اين جنگ و شهادت برادران و نزديكانم نبود حال من داماد بودم و عروس خانم خود را به خانه آورده بودم. دوستان و آشنايان عزيزم من مي ميرم و خواهم رفت چون قصد هجرت الي الله را دارم مي خواهم به ديدار معشوقم روم. مي خواهم نه تنها خانواده عزيز و مهربانم كه مساوي با عمرم مي باشند و نه عروس دلبسته ام كه براي آوردن آن در خانه ام ثانيه شماري مي كردم بلكه عروس جواني و زندگي و تمامي اميدهاي دنيوي كه بوسيله آنها به كمال معنوي كه بهترين چيز براي من بود جا گذارم و جنگيدن در اين برهه از زمان را بر خود واجب دانستم و احساس مي كنم رمز موفقيت بنده لبيك گفتن به سخن پيامبران و ائمه اطهار (ص) باشد. مي خواهم رهبر كبير انقلاب اسلامي را ياري نمايم گر چه من در مقابل ديگر جنگجويان مسلمان و مؤمن بسيار كوچكم ولي در مقابل دشمنان اسلام به فضل الهي بنده يك كوه خواهم بود و تا زماني كه مرا ريزه ريزه مثل ريزه هاي سنگ و حتي كوچكتر از آن نكنند به عنوان فرار و يا پشت كردن زندگي نخواهكم كرد چون من احساس مي كنم چنين زندگي كردني بر يك فرد مسلمان ننگ است كه پشت كند و يا اينكه فرار كند. اينطور كه فكر مي كنم زندگيم با عزت و شرف است زيرا پيرو رهبرم امام خميني مي باشم و هر كس پيرو او باشد پيرو حسين (ع) و هر كس پيرو حسين (ع) باشد پيرو پيامبر و هر كس پيرو پيامبر باشد پيرو خداوند مي باشد. آن كلمه اسلام در خون بنده هم مثل دير مسلمانان غيور و متعهد مي جوشد و مرا به جنگيدن در رناه خدا دعوت مي كند و آرزو دارم كه دشمنان اسلام نابود شوند و با دست خودم بسياري از آنها را به گورستان بفرستم و به حكم و قدرت الهي به ملكوت اعلي بپيوندم گر چه مي دانم يك مسلمان متعهد به آن صورتي كه خودم احساس مي كنم نيستم.اي خداي كريم من حاضرم تمام آرزوهاي نفساني را ناديده بيرم ولي حاضر نيستم لحظه اي از نام تو غافل بمانم زيرا من تو را يكتا مي دانم و تو را به بزرگي ستايش مي كنم و هر كس را دوست مي دارم به خاطر رضاي تو مي باشد و به خاطر تقرب به درگاه توست و هر كس را دشمن مي دارم به خاطر كفر ورزيدن و خائن با اسلام بودنش او را دشمن مي دارم. پس خدايا هوي و هوس شيطاني را از درون و برونم برهان.مي دانم پدر و مادرم چقدر دوست دارند كه عروسم رادر خانه خودمان ببينند ولي زندگي روي زمين كه حاكي از خوشگذراني مي باشد از من بسيار دور است و همانطور كه بارها گفته ام شادي كجا و من كجا مگر زماني كه خداوند مرا به بندگي قبول و مرا دريابد آن موقع مي باشد كه شادمان و مسرور خواهم شد. من احساس مي كنم در هر لحظه برادرانم و عباس و رحمدل و غلامرضا مرا صدا مي زنند و مي گويند كه نوبت تو رسيده. ما يكي بعد از ديگري وفا كرديم تو را بلند نمي شويد تا خداوند را دريابد و ما از خدا خواسته ايم كه تو را مورد عفو قرار دهد و تو را به بندگي قبول فرمايد من در حالي كه بسيار خيانتكار بوده ام و به خود ظلم كرده ام و بدون از خيانت به سوي جانان روم...
با سلام و درود بر رهبر كبيرانقلاب اسلامى ايران امام خمينى و ملت شهيد پروروقهرمانايراناكنونكه ما عازم جبهههاى حق عليه باطل هستيم اميدواريم كه بتوانيم هرچه زودتر صدام و صداميان را از خاك ميهنمانبيرون كرده و پرچم اسلام را در عراق نيز به اهتزاز در آوريمبرادران و خواهران ما رفتيم ولى شما سنگرها راپر كنيد ونگذاريد جبههها خالى بماند همانطور كه تا بحال نمانده استتنها خواهشى كه از بستگان خوددارم اينست كه گريه نكنيد و صابر باشيد چرا كه خدا صابرين را دوست دارد و دشمن با گريه شما شاد ميشود ومطمئن باشيد كه جاى ماخوب است و وقتى قرار است انسان بميرد چه بهتر كه در رختخواب نباشد و مرگ سرخ راانتخاب كندسفارش ديگرى را كه ميخواستم بگويم اين است كه هيچگاه امام راتنها نگذاريد چرا كه تنهاگذاشتن امام تنها گذاشتن اسلام است.ازمادرم بخاطر اينكه گاهى او را ناراحت كردهام معذرت ميخواهم واميدوارم كه مرا ببخشيد و از زحمتهايى كه طى اين چند سال براى من كشيده تشكر ميكنماز تمام برادران وخواهر خود معذرت ميخواهم و اميدوارم كه مرا ببخشندو همچنين از تمام فاميلها و دوستان و شنايانحلاليت مىطلبمتا نجا كه الان بخاطر دارم هيچگونه قرض يا بدهى ندارم ولى اگر كسى از من طلبى داشتبه او بدهيد و همچنين اختيار تمام اموال اعم از نقدى و غيرنقدى خود را به مادرم ميدهم تا هركه صلاح ميداند از آنها استفاده كندو رزوى موفقيت و پيروزى تمام شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و ديگر عرضى ندارم
گوشه اي از مناجات شهيد
يا رب من دوست دارم عارف شوم ولي كليد اين گنجينه را چگونه دريابم در حالي كه تمام اعضاي بدنم صاحب نوعي گناه است و سر منزل خود را گم كرده ام. يا رب مرا از مهر و محبت خود دور مساز و مرا ياراي انجام كارهاي نيك بده. يا رب مرض از توست و شفا از توست پس مرا شفا ده. يا رب بسي از اين دنيا دور مي شوم و هر لحظه آن قسمتي از بدنم بازداشته مي شود يا رب مثل شيعه علي هستم و دوستدار محبت ولي نه علي مي بينم و نه محبت. پس خدايا با سپاسي كه تو را سير نشده و در هر لحظه مي گويم خدايا پناه مي برم به تو اي بزرگ حق.
خدايا قدرقلم را بدست گيرم و از اقبال و ستايش خود شكايت كنم و از آنجا كه خالق مخلوقاتي و آفريدار جهان هستي مي باشي وقدرت تو مافوق قدرتهاست و توان آن را داري كه از قطره آبي انسان را به بهترين وضع هستي و تكامل برساني و به او وجود و توان بخشي و او را دوباره به ذره خاكي كه وجود اوليه آدم از آن بوده تبديل نمائي.
بار الهي. بنده خود را بسيار ضعيف و ناتوان مي بينم كه فك آن را كنم كه تو كيستي و حسين (ع) تو چه مخلوقي است و خودم كه اين همه به خود مي بالم چه حقيري مي باشم و از اين ذره اي خودم احساس مي كنم كه يك انسان هستم و آن هم يك انسان واقعيست. پس خديا اگر من هم انسانم پس ابوذر چيست تا چه رسد به حسين (ع). قلب من احساس آرامش نمي كند و ني خواهم بكند زيرا من نمي دانم چه هستم و در چيستي خود شك دارم.
بارالهي پرچم اسلام را برافراشته دارد و به ما ايماني صالح و به رزمندگان پيروزي و عمر امام خميني را طولاني و ظهور حضرت مهدي را نزديك و درجات شهدا را عالي و به اين حقير عمل و خدمت براي خودت و براي خدمت به اسلام و مسلمين عطا فرمايد.
بارالهي بسيار اساس حقارت مي كنم و در مقابل تو احساس مي كنم كه تو مرا به بندگي قبول نمي كني چون من نتوانستم كنترل روحي و جسمي را آن طور كه دستورات تو مي باشد بدست داشته باشم و خود را مقصر مي دانم و اعتراف مي كنم كه بنده اي گنهكار هستم ولي خداي من معبود مخلوق از تو طلب بخش مي كنم و از تو مي خواهم كه از تقصيرات من بگذري و مرا در پناه خودت نگاه داري و به راه راست هدايت و شيطان را از من دور بداري و احساس مي كنم بسيار ضعيفم. لذا از تو مي خواهم ياريم نمايي در اين دل شب به من آرامي بخشي و قلبم را به نور الهي منور سازي و از هوي و هوس بدور داري. من در اين دل شب احساس حقارت مي كنم و خود را ضعيف و تابع زمان مي دانم و احساس مي كنم كه ديگر خدا مرا نمي بخشد چون من بسيار گنهكارم ولي باز هم مي گويم خدا رحمان است و رحيم و وقتي كه من بدبخت اعتراف مي کنم به گناهانم لذا خداوند ترحم دارد و به اين حقير رحم مي كند. الهي من بنده اي ضعيف و ذليل و حقير مي باشم ولي گاهي مي شود كه خودم را بزرگتر از اين حرفها حساب مي كنم پس پناه مي برم به تو و از تو كمك مي طلبم.
شخصيتهاي مورد علاقه ام عبارتند از امام عزيز چون علي گونه عمل كرده وعلي گونه سخن مي فرمايد و رهبري علي گونه براي ماست و اميدوارم كه رهبر فرزندان شير خوا خود اميد همه شهيدان مي باشند خود امام باشد اينكه آنها را براه راست هدايت فرمايد.دوم اميدوارم امام و امت آيت الله منتظري چون تنها فردي است كه امام گونه عمل مي نمايد و امام گونه راهنمايي مي فرمايد و بعد از آن آيت الله مشكيني مي باشد كه تربيت امام و اميد امام و آيت حق مشكيني علي گونه مي باشد. مهمترين اصلاحات و اقدامات در كشور از نظر اينجانب حاكميت اسلام نابودي كفار و منافقين ـ احترام به خانواده شهدا و شهيدان زنده و نابودي استكبار و پرورش فرزندان اسلام يعني فرزندان شهدا و ياري كردن مستضعفين مي باشد.
در پايان برادران صدر امام و آيت الله منتظري را بدانيد.
اللهم اني اسئلك انلتوبه قبل الموت وارحه عند الموت و المغفره بعد الموت و العفو عند الحساب
خدايا من را توبه پيش از مرگ وراحت به هنگام مرگ و آمرزش و بعد از مرگ وبخشش به هنگام حساب مسئلت دارم.
طلبه حقير محمد خرسنديان مورخه في اليل 65/9/25