اين شهيد بزرگوار در سال 1342 در خانواده اي بسيار فقير و مستضعف در ده برآفتاب سفلي قريه بندان متولد شد و پدر آن را با هزاران رنج و مشقت و بدبختي كه هميشه دامنگيرش بود او را بزرگ كرد تا به سن شش سالگي رسيد .

نام شهید : سيد عطاء

تاریخ تولد : 1342

محل تولد : ده برآفتاب

تاریخ شهادت : 61/2/16

محل شهادت : بيت المقدس

زیارتگاه : ده برآفتاب

 

بسم الله الرحمن الرحيم

شهادت تزريق خون است به پيكر اجتماع (استاد مطهري)

زندگي نامه

اين شهيد بزرگوار در سال 1342 در خانواده اي بسيار فقير و مستضعف در ده برآفتاب سفلي قريه بندان متولد شد و پدر آن را با هزاران رنج و مشقت و بدبختي كه هميشه دامنگيرش بود او را بزرگ كرد تا به سن شش سالگي رسيد . در سن شش سالگي وي روانه مدرسه شد . در هنگام ورود به دوران ابتدايي از همان آغاز نوجواني از استعداد سرشاري برخوردار بود كه خداوند نصيب وي ساخته بود . تمام دوران ابتدايي را با موفقيت كامل به پايان رسانيد . اينجا بود كه پدرش به فكر چاره افتاد تا از طريقي او را وارد مدرسه راهنمايي كند ، اما چه بايد كرد ؟ پدر با آن ضعف مالي كه داشت سعي كرد به هر طريق كه شده نقدينه اي پيدا كند كه بتواند مخارج درس خواندن وي را بدهد . ناگهان از طريقي كسب اطلاع كرد كه خوابگاه شبانه روزي در ياسوج افتتاح شده است وي در خوابگاه ثبت نام كرد و قبول شد و توانست دوران سه ساله راهنمايي را در اين خوابگاه باز هم با موفقيت كامل به پايان برساند . او با روح و استعداد سرشاري كه داشت توانست از همان اوان كودكي با مشكلات و مسائل خانوادگي دست و پنجه نرم كند و چون براي دوران دبيرستان خوابگاهي وجود نداشت لذا تصميم گرفت كه جهت ادامه تحصيل در مدت تعطيلي تابستان كارگري كند و چون كفاف خرج او را نمي داد بعضي روزهاي جمعه و ديگر ايام تعطيلي هفته نيز كارگري مي كرد كه خدا مي داند كه اين جسم كوچك و ضعيف هر انسان سنگدلي را به رحم و شفقت مي انداخت . در سال دوم نظري كه بود يعني سال 1359 در واحد آموزش بسيج ثبت نام كرد و تمام مراحل آموزش نظامي را با كارت قبولي از طرف واحد آموزش بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دريافت نمود و شبها از طرف بسيج در قسمتهاي مختلف شهر نگهباني مي داد . البته ناگفته نماند كه در قبل از انقلاب نيز به طور فعالانه و مستمر در تظاهرات خياباني بر ضد رژيم خودكامه پهلوي شركت مي كرد .

در سال 1360 تابستان وارد جهاد دانش آموزي شد و درست مصادف با روزهايي بود كه جريان بني صدر به اوج خود رسيده بود پيوسته در كوچه و خيابان با آنان در مبارزه بود و با ارشاد و راهنمايي ، بسياري از دوستان و آشنايان خويش را به سوي جهاد دانش آموزي كشاند و همزمان فعاليت در جهاد دانش آموزي در جهت افشاگري برعليه بني صدر خائن و فراري و دار و دسته اش در شهر فعاليتهاي چشمگيري داشت و بارها با طرفداران اين جاني درگير شد و به قول يكي از برادران مسئول جهاد دانش آموزي عطاءاله غريبي يك پارچه انرژي و تحرك بود .

پس از پايان دوران جهاد دانش آموزي تصميم گرفت كه جهت خدمت هرچه بيشتر به انقلاب اسلامي در سپاه ثبت نام كند و چون تمام ضوابط و شرايط پذيرش را داشت وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ياسوج شد و او از معدود كساني بود كه توانست هم سنگر مدرسه را حفظ كند و از خطهاي انحرافي كه در مدارس وجود داشت با قاطعيت و مستمر در مبارزه بود و هم توانست در سنگر سپاه با برخوردش با مردم و با اخلاقش كه بنا به تصديق همه همسنگرانش در سپاه وي يكي از خوش اخلاق ترين و بانشاط ترين افراد سپاه بود توانست بسياري از دوستان و برادران خود را جذب سپاه كند و بدون پيشنهاد سپاه و به طور داوطلبانه تصميم گرفت كه به جبهه اعزام شود كه اين كار را هم كرد و در حمله طريق القدس كه باعث آزادي بستان گرديد شركت كرد و بعد از حمله كه مدت مأموريتش تمام شده بود با پيروزي و سلامتي به آغوش خانواده اش بازگشت . او هميشه مي گفت كه به خدا احساس حقارت مي كنم از اينكه برادران همسنگر خود را از دست داده ام و خود سالم بازگشته ام و مي گفت كه من لياقت شهادت را ندارم و در تمام اين مدت روزها در سنگر مدرسه درس مي خواند و تلاش پيگير داشت و شبها در سپاه نگهباني مي داد و خودسازي مي كرد .

مجدداً تصميم گرفت كه به جبهه برود و دوستان و آشنايان او حتي مسئولين سپاه هرچند كه جلوي او را گرفتند و به او مي گفتند كه تو تازه از جبهه آمده اي و بايد درس را تمام كني و بعد از اينكه مدارس تعطيل شد يعني در تابستان به جبهه برو ولي مگر مي شود كسي كه خود را وارسته از تمام قيد و بندهاي مادي و دنيوي مي داند تصميمش را عوض كند . بالاخره با گريه و زاري و هزاران التماس اعزام به جبهه شد و در حمله بيت المقدس شركت كرد تا سرانجام در تاريخ 16/2/61 پيش از آنكه مرگ به سراغش بيايد عاشقانه و مخلصانه جان را به طبق اخلاص گذاشت و در حالي كه شعار لااله الالله و يا مهدي يا صاحب الزمان را بر زبان داشت موفق به دريافت مقام رفيع شهادت شد و گويي كه مردان خدا از مرگ سبقت مي گيرند و نمي گذارند كه مرگ به سراغ آنان بيايد و مرگ در زندگي را به زندگي در مرگ ترجيح مي دهند .

او هميشه مي گفت كه اي كاش توفيق پيدا مي كردم تا بعد از پيروزي كامل انقلاب اسلامي ايران به نهضتهاي اسلامي از جمله جنوب لبنان و فلسطين كمكي هرچند كوچك مي كردم و رسالت پاسداري را در حد توان و براي رضاي خداي بزرگ انجام مي دادم . او فرامين امام را نصب العين خود قرار داده بود و در اكثر روزهاي دوشنبه و پنج شنبه بدون ريا روزه مي گرفت .

به گفته يكي از برادران همسنگرش شبي نشسته بود و درس مي خواند كه به او گفته شد كه شما كه چند روز ديگر به جبهه مي روي و مطمئناً شهيد مي شوي چرا درس مي خواني ؟ گفت من اينجا درس مي خوانم براي اخذ مدرك و مي روم به جبهه براي درك مطلب و در حمله بستان كه شركت كرده بود به يكي از يارانش كه شهيد شد گفته بود : قول داده بودم كه به دنبال شما خواهم آمد والحق به قولش چه نيكو وفا كرد . وقتي كه به خدمت سپاه درآمد گفت : عمر من در سپاه بيش از شش ماه نخواهد بود و همينطور هم شد .

اميدوارم از خداوند متعال كه شهادتش باعث يك انقلاب و تحول دروني در ما بشود و ما را بيش از پيش به فكر برداشتن توشه آخرت بيندازد . شهادتش را كه تنها آرزويش بود به امام مهدي و نايب و ملت شهيد پرور ايران تبريك مي گويم .

وصیت نامه

لا لف ضربة‌بالسيف احب الى من ميتة على فراش« اميرالمؤمنين على(ع)»

اگر هزار ضربت بر فرق من فرود آيد كه با اين وضع كشته شوم بهتر از اين است كه در بستر بيمارى بميرم .

شهداء شمع محفل بشريتند سوختند و محفل بشريت را روشن  كردند (استاد شهيد مرتضى مطهرى)

سلام من به امام امت ،خمينى كبير،بت شكن زمان ،سلام من به همه ملت شهيد پرور ايران ،برادران و خواهران عزيزم ،دوستان امام را دوستان خود و دشمنان امام را دشمنان خود بدانيد . ما همه ميدانيم كه جهان اسلام در انتظار به ثمررسيدن كامل انقلاب ما است ما از تمام كشورهاى زير سلطه ، براى بدست آوردن آزادى و استقلال كامل پشتيبانى مى نمائيم و به آنها مى گوئيم كه حق گرفتنى است ،قيام كنيد و اين ابرقدرتها را از صحنه تاريخ  بيرون  كنيد ما تا آخرين قطره خون خويش با آنان شديدا مى جنگيم چرا كه ما مرد جنگيم ما انقلابمان را بتمام جهان صادر مى كنيم چرا كه انقلاب ما اسلامى است تا بانك لا اله الا اله محمد رسول الله (ص) بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست تا مبارزه هست در هر كجاى دنيا بر عليه مستكبرين هست و ما هم هستيم «امام خمينى » همچون مادر موسى دل به دريا مى زند و موسى را به دريا مى سپارد چون خداوند از او فرموده بود كه نترس ،اندوهگين مباش آنهائى كه گفتند پروردگار ما الله است و در آن استقامت ورزيدند هرگز بر آنان ترسى نيست و بهيچوجه محزون نمى شوند چنانكه خداوند فرموده است (الله ولى الذين آمنو يخرجهم من ظلمات الى النور )خداوند همواره ياور كسانى است كه ايمان آورده اند وآنها را از ظلماتها بسوى نور ميكشاند و باز ميفرمايد (والذين كفروا اوليا ئهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات )آنانكه كافر شدند ياورشان طاغوت است كه آنان را از سوى نور بسوى تاريكى مى كشد و از تمام كشورهائيكه هنوز خوابند و طاغوت بر آنها حكمفرماست ميخواهيم قيام كنند و خود را از تاريكى بسوى نور بكشانند ،فراموش نكنيد كه دنيا به آخرت ميرسد سعى كنيد به دنيا دل نبنديد و خود را مهياى سفر آخرت نمائيد ، فراموش نكنيد كه امام زمان شما حضرت مهدى (ع) است لحظه اى در دعا براى سلامتى و ظهورايشان غفلت نكنيد و گرفتاريهاى خود را به واسطه آن حضرت رفع نمائيد . باالله ،پروردگارا ، اين هديه خون ناقابل ما پيروان فرستاده است محمد (ص) و فرزندش خمينى را بپذير و ما را از سربازان ولى عصر(ع) قرار بده شايد كه اين خون ناقابل ما وسيله اى باشد براى رسيدن به الله و براى تداوم انقلاب و شكوفائى اسلام به رهبرى امام خمينى . ما ميدانيم كه جبهه احتياج به ما ندارد چون ما احتياج به جبهه داريم چون نا آگاه بوديم گناه كرديم و چون قبلا ميگفتيم آنهائى كه امام حسين را شهيد كردند كى ها بودند تا بر عليه آنها قيام كنيم اما مى بينيم كه امروز همان روز است ميدان پيش آمده است و ميدان آزمايش خداست و هر كس كه همان باشد و اعتقاد بروز قيامت داشته باشد تلاش ميكند كه در اين جهاد شركت كند ، ما ميخواهيم در اين دنياى كثيف كه هر لحظه خون بيگناهى بدست اربابان مزدور آمريكا و صدام يزيد و ديگران برزمين ميريزد در پى نور الهى كه در جسمى بنام روح الله خمينى تابيده است با آغوش باز برويم تا شايد بتوانيم شهادت را نصيب خود گردانم .واى كه هجده سال از عمرم گذشت و هنوز اندر خم يك كوچه ام زيرا كه از نعمتهائيكه خداوند بمن داده سپاسگزارى نكرده ام شرمنده ام، من غصه ميخورم كه چرا تا زنده بودم نتوانستم بنحو احسن ازهمان امام استفاده كنم و توفيق نيافتم كه او را بيشتر بشناسم و از فرامينش بينديشم كه راه يابم رهبر عزيزم را تنها نگذارم ،هميشه از امام تبعيت كنيد مانند اهل كوفه نباشيد كه حسين را تنها گذاشتند ،من كه موفق بديدارش نشدم من از همرزمانم ميخواهم كه به جاى من بر دست او بوسه بزنند . من امروز عازم جبهه جنگ هستم و هيچگونه وحشت و نگرانى در وجودم احساس نمى كنم ،خيلى خوشحالم كه اين آگاهى را يافتم كه بتوانم بفهمم و فرمان امام را اجرا كنم ،من اين شهادت را بر وجودم گواراتر ميدانم و چون اطاعت از امام است و اين وظيفه شرعى هر مسلمانى است . اكنون كه من عازم بميدان جنگ هستم شهادت را در وجودم كاملا لمس مى كنم و ذره اى هم ترس ندارم و در دلم نيست .

مادر جان ! بعد از شنيدن خبر مرگ من خواهش مى كنم اشك مريز و خواهرانم و برادرانم را هم بگو در سوگ من اشك نريزيد زيرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشك نريخت ،

چون ميدانست كه رضاى خداوند است در اين امر .پدر و مادرم ! ممكن است وقتيكه شما اين نوشته را ميخوانيد من ديگر نباشم ،خواهش مى كنم ناراحت نباشيد دل به خدا ببنديد چون براى مسلمان مرگ وجود ندارد .

اميدوارم كه زياد بى تابى نكنيد كه اين كار از اجرشما مى كاهد . انسان براى گذراندن يكدوره امتهان در اين جهان آفريده شده است .

و تمام رنج و سختيها و آسانيها براى امتهان انسان است و فرزنددارشدن هم جزئى از اين امتهان است امانتى است پيش شما از طرف خداوند كه در موقع لزوم بايد آن را پس بدهيد (انا لله و انا اليه راجعون )

پدرم ! درود بر تو كه چون ابراهيم فرزند خويش را بفرمان خداى بزرگ بقربانگاه فرستادى . بدان و آگاه باش كه اسماعيلت هرگز از فرمان سرباز نمى زند و مرگ در راه خدا را جزسعادت نميداند و زندگى را جز جهاد درراه عقيده درست نميداند .

چنانكه امام حسين ميفرمايد: (ان الحياة عقيدة‌و الجهاد ) زندگى عقيده و جهاد است .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده