مختصری از وصیتنامه شهيد مسعود نوروزيان
نام شهید : مسعود
نام پدر : صدراله
تاریخ تولد : 1341
محل تولد : نصرآباد
تاریخ شهادت : 64/5/13
محل شهادت : خوزستان
زیارتگاه : باغچه جلیل
بسم رب الشهدا و الصديقين
وصيتنامه
هدف من از اينكه وصيت مي نويسم اين است كه پيامبر اسلام گفته هر انساني كه بدون وصيت از دنيا رفته است پس چند كلمه اي به عنوان وصيت تقديم شما برادران و خواهران عزيز مي نمايم :
بارالها تو را سپاس مي گويم زيرا حقيقت عشق را به من آموختي و در اين درياي مواج غرقم ساختي تو را سپاس مي گويم كه تمامي زنجيرهايي را كه نفسم بر وجودم كشيده بود گسستي و تنها طوق بندگي خودت را بر گردنم آويختي، تو را سپاس مي گويم زيرا تو شايسته سپاسي. خدايا تو را شكر مي كنم كه مرا شيفته دنياي فاني نكردي. خدايا چه زيباست زندگي در راه تو و شهادت براي دين تو. چه زيباست در مقابل تو به خاك افتادن و چه زيباتر به خون غلتيدن. خدايا تو شاهد باش كه تنها در راه تو قدم برداشتم و تنها در مقابل تو به خون غلتيدم كه جانم را خريدي گرچه متاعم ]ناچيز است] ولي تو خود فرمودي و وعده كردي كه اين متاع را طالبي. خدايا ياران حسين در مقابل لشكريان يزيد صف بسته اند و لحظه انتخاب فرارسيده است يا حسيني شهيد شو و يا يزيدي بمير چه آنانكه شهامت آن را ندارند كه شهادت را انتخاب كنند مرگ آنان را انتخاب خواهد كرد. و تو اي معشوق من مرا منت نهادي كه بهترين راه تكامل را انتخاب كنم زيرا كه عشقت را در وجودم شعله ور كردي و شهادت را نصيبم كردي كه تنها راه نجات خود از آتش دوزخ و عذاب الهي را فقط چشيدن شهد شهادت مي دانم. يا حسين اي بزرگ آموزگار شهادت و اي سوخته شعله هاي سركش عشق به تو اقتدا كردم و تو شاهد باش كه همچون ياران تو به ياريت برخاستم و نداي پرصلابت هل من ناصر ينصرني تو را لبيك گفتم. اي حسين(ع) اكنون شهيدان بر ما شاهدند و تو اي سيد شهيدان قافله سالار اين كاروان هستي ما را راه عشق نما و به اين كاروانم متصل فرما كه ياران همه سوي عشق رفتند.
كه ياران همه سوي عشق رفتند بشتاب كه تا ز ره نمانيم
اي خون حماسه در رگ دين برخيز نماز خون بخوانيم
خدايا خميني ما را براي اسلام و مسلمين حفظ بفرما، امامي كه ملتي عظيم براي سلامتي او دعا مي كنند و به قول شهيد عزيز و عظيم آيت الله دستغيب مادامي كه خلق حاضرند اطاعت كنند از ولي امر، خدا ولي امر را برايشان مستقر خواهد داشت. به هر صورت هدف از اينكه به جبهه رفتم به خاطر هواي نفس يا فراق خانواده و فرار از درس نبود هدفم فقط الله و رضاي خدا بوده حال كه هدف اين است چرا شما براي من نگران و ناراحت باشيد. مادرم به خود بيا و ناراحت نباش از حضرت زينب(س) درس ياد بگير كه مانند كوهي استوار و صبور ماند. حال كه من مال شما نيستم من صاحب اصلي دارم كه به سوي او مي روم. من امانتي در دست شما بودم و بايد مرا تحويل صاحب اصليم بدهيد پس من يك فرزند ناقابل و بي ارزش براي اسلام هستم براي تزكيه روح به جبهه رفته ام . اگر زماني من شهيد شدم تكه اي يخ بر روي قبرم بگذاريد تا به جاي اينكه پدر ندارم برايم گريه كند. مادر هروقت به فكر من افتادي گريه نكن خوشحال باش از اينكه پسرت در جبهه اسلام را ياري مي كند و خداوند او را هدايت كرده است از خداوند برايم طلب مغفرت كن و بدان كه پسرت جز براي اسلام و دفاع از دين و مملكت اسلامي به جبهه نرفته است. به فكر آن طفل دوازده ساله اي بيفتيد كه نارنجك به خود مي بندد و زير تانك مي رود. نه به فكر من حقير كه در اين جامعه اسلامي و اسلام هيچ كاري نكرده ام پس اگر زماني شهيد شدم قبرم را در كنار شهيد قربان همتي بگذاريد. چند تذكر به همه شما عزيزان حزب الله از شما مي خواهم كه دست از دامان اسلام و امام امت برنداريد كه اگر چنين كنيد بر سر ما آن خواهد آمد كه بر سر كوفيان آمد. نگذاريد عده اي خون شهدا را پايمال كنند و هركجا كه هستيد با ظلم و ستم بستيزيد كه حق گرفتني است و دادني نيست. اما در رابطه با اختلافات محلي كه براثر يك لحظه ناداني انسان عمري پشيمان مي شود منافقان و وابستگان و ظالمان در اين صددند كه از كوچكترين فرصت استفاده نمايند و در بين شما رخنه پيدا كنند پس در حفظ وحدت كلمه كوشا باشيد و به ريسمان الهي چنگ زنيد و با اتحاد و انسجام و وحدت اسلامي چشم دشمنان داخلي و مفسدان از خدا بيخبر را كور كنيد كه تا ابد سرشان بلند نشود. پس برادرانه و به عنوان يك مسلمان تمام وظايف مسلماني را رعايت كرده و هركدام يك خادم به اين حكومت باشيد.
وصيت ديگرم به مردم منطقه اين است كه بر سر مال و منال دنيوي جنگ و جدال نكنيد، مگر به فكر روز محشر و آتش دوزخ نيستيد پس از شما مي خواهم كه از دو دسته اي و طايفه اي بپرهيزيد كه در غير اين صورت به والله در پست ترين جاي جهنم هستيد. در آخر وصيتي به برادران و خواهران كوچكم دارم كه شب و روز در فكر آنها هستم و مثل يك فيلمي تا ابد در فكرم هستند از خانواده ام مي خواهم كه آنها را تربيت كنند و اسلامي بار بياورند در آينده علي مانند و حسين گونه و فاطمه وار باشند. برادران و خواهران عزيزم براي من نگران نباشيد فرض كنيد كه اصلاً من نبودم و حالا كه اسلام به ما احتياج دارد بايد از ميهن شما دفاع كنم تا دشمنان از خدا بي خبر سرزمين پاكتان را به تصرف خوددرنياورند. وقتي كه اماممان مي گويد ما پيروزيم و شكي در آن نيست و زنده هم هستيم اما شما نمي دانيد. در آخر از كليه دوستان و آشنايان اگر از من بدي ديدند به بزرگواري خودشان ببخشند. تا روز موعود و روز قيامت خداحافظ.
من به خود نآمدم اينجا كه به خود باز روم
آنكه آورد مرا باز برد در وطنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم
اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هواي سر كويش پر و بالي بزنم
فرزند كوچك شما
مسعود انوريان
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران کهگیلویه و بویر احمد