مختصری از زندگینامه شهيد سيد يوسف دانشخواه
نام شهید : سید يوسف
نام پدر : سید صفرقلي
تاریخ تولد : 1335
محل تولد : قلعه رئيسي
تاریخ شهادت : 64/12/21
محل شهادت : فاو
زیارتگاه : روستای قلعه رئيسي
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه
پس از حمد و ثناي پروردگار منان و درود و صلوات بر خاتم پيامبران (ص) و آل مطهرش (ع) و با درود به رهبر كبير انقلاب و دعا براي پيروزي رزمندگان پرتوان اسلام و سلام و صلوات بر شهيدان راه خدا از هابيل تا 15 خرداد و تا شهداي جنگ تحميلي به مناسبت شهادت شهيد بزرگوارمان و معلم اخلاق و بشر اهداف انقلابمان شهيد سيد يوسف دانشخواه گزيده اي از سراسر زندگي رنج و سختي شهيد را به نگارش درآورده تا درس عبرتي باشد براي آيندگان .
شهيد يوسف دانشخواه فرزند مرحوم صفرقلي از سادات امامزاده يحيي ساكن قلعه رئيسي طيبي سرحدي شهرستان كهگيلويه در سال 1335 در قريه قلعه رئيسي و در خانواده اي محروم و مستضعف ديده به جهان گشود خانواده ايشان نيز مثل اغلب روستائيان از تقوي وديانت بهره مند بود بخصوص پدر ايشان در نهايت سادگي و با ايمان به الله و مذهب شيعه با تحمل مصائب و گرفتاريهاي فراوان امرار معاش مي نموده است تقدير در زمان طفوليت شهيد تنها نان آور خانواده شان يعني پدرش را از دست ايشان گرفت گو خدا مي خواست او در يتيمي و فقر مادي بزرگ شود كه مادرش با تلاش و زحمات شبانه روزي 4 پسر و يك دختر را اداره مي كرد و به ثمر رساند .
شهيد دانشخواه در دبستان قلعه رئيسي دوره ابتدايي تحصيلي را شروع كرد پس از پايان اين دوره به لنده رهسپار و دوره راهنمايي را آغاز كرد و پس از آن در دهدشت نزد خواهرش به تكميل دوره دبيرستان پرداخت و به دريافت ديپلم علوم تجربي نائل گرديد متأسفانه در اثر فقر مالي و عدم بضاعت و احتياج به اداره زندگي ديگر برادرانش از نعمت سوادآموزي محروم ماندند و به كار دامداري و كشاورزي مشغول گرديدند (خداوند اين طور اراده فرموده بود) در همان آغاز نوجواني نماز و اطاعت از خداوند و شريعت جعفري را پيشه خود ساخته و در انجام فرايض سعي وسيعي داشت در آغاز حركت امت حزب الله را به رهبري امام و رهبر كبير انقلاب از حركت آزادي بخش اطلاع يافت و در خط انقلابيون قرار گرفت ناگفته نماند به خاطر فقر مادي اغلب ماههاي سال را جهت تهيه هزينه دوران تحصيلش به كارگري پرداخته تا اينكه در بندر امام خميني از ناحيه كتف مجروح گشته و مدت 3 ماه در بيمارستان آبادان بستري بوده تا اينكه بهبود يافته و باز به درس خواندن ادامه داده است.
در قلعه رئيسي اولين شخصي بود كه به نداي رهبر عظيم الشأن لبيك گفته و به
تبليغ و ارشاد پرداخت چه بسا سخنهاي سردي كه بعضي از سرسپردگان درباري و نوكران رژيم
ساقط شده پهلوي به ايشان مي گفتند و با كمال ميل مي پذيرفت و هرگونه خطري را لمس و
استقبال مي كرد با عده اي از همكلاسان و هم دوره هاي تحصيلي اش مشغول انتشار فرمايشات
امام شدند كه بحمدالله تعالي انقلاب پيروز گرديد پس از پيروزي انقلاب در مقابل هر گونه
دسيسه كه از طرف خوانين و كدخدايان بروز مي داد مقاومت و استواري مي نمود كه براي ايجاد
پايگاه مقاومت و تشكيل انجمن اسلامي سعي وافر داشت جان به كف گرفته و شبانه روز براي
دستگيري و تعقيب خوانين و كدخداهاي مزدور منطقه با همكاري برادران همرزم و همسنگرش
با همكاري آموزش و پرورش وقت و به همراهي دادستان محترم انقلاب استان و سپاه پاسداران
و ديگر براردان همرزم و همسنگرش با ضد انقلابيون به ستيز پرداخته و خستگي به خود راه
نمي داد و در مكتب آزادي و رهايي بخش انقلاب اسلامي بعنوان نماينده انجمن اسلامي منطقه
قلعه رئيسي در آمده و به پاس خدمات ارزنده ايشان در دو سنگر مهم مدرسه و پاسداري از
احكام اسلام از سوي آموزش و پرورش منطقه و
شهرستان كهگيلويه بعنوان مسئول امور تربيتي نمايندگي آموزش و پرورش طيبي و بهمئي سردسير
انتخاب گرديد و سپس بعنوان مسئول گروه مقاومت شهيد پاكيزه و عضو شوراي فرماندهي ناحيه
مقاومت امام جعفر صادق (ع) طيبي و بهمئي سردسير و عضو طرح اسامه بن زيد معرفي گرديد
و دو بار بعنوان مسئول پايگاه مقاومت منطقه در سالهاي 63 و 64 در سمينارهاي دوازده
هزار نفري و بيست هزار نفري فرماندهان بسيج سراسر كشور به مناسبت بزرگداشت سالروز بسيج
مستضعفين در تهران شركت نموده و ضمن ارائه گزارشهاي مفصل از محروميتها به حضور مسئولين
محترم در سمينار مربوطه دين خود را نسبت به اسلام و امت محروم اين منطقه ادا نموده
است و ميل داشت هرچه سريعتر اثرات انقلاب در منطقه بيش از پيش مشهود گردد در مسجد كه
سنگر انقلاب است هميشه به جمع آوري مردم و اقامه اذان نماز و تشريك مساعي در امور ديني
سعي و كوشش فراوان داشت تا جايي كه اين جوان از خانواده اي فقير ولي داراي تهذيب اخلاقي
بود در بين مردم شهرت يافت و جوانان و نوجوانان حزب الله و مكتبي كه عشق به الله و
رهبري امام امت را برداشتند گرد شمع وجودش جمع شدند و منزل ايشان به عنوان مقر تشكيلاتي
منسجم كه همه همرزمان در حضور ايشان گرفتاريهاي محرومين را مطرح و پيگيري و برنامه
ريزي مي كردند و حق شهيد سيد يوسف دانشخواه باني وحدت و احياء كننده روح اخوت و برادري
در بين همرزمان خود بود و مخالف كوچكترين اختلاف در بين بچه هاي محروم اين منطقه بوده
و هر كجا بويي از اختلاف سر مي زد با تمام وجودش اختلاف ها را حل و وحدت و همبستگي
را به وجود مي آورد تا اينكه جنگ تحميل گرديد و وظيفه شرعي مشخص شد او هم جنگ تحميلي
را لمس و آگاهانه كمر همت بدان بست و در جهت اعزام نيرو و جمع آوري كمكهاي مردمي سعي
نمود خود شخصاً به جبهه اعزام مي گرديد و هرگاه ايشان كوله بارش را بر مي داشت و به
سوي جبهه مي رفت عده اي زياد از همرزمانش به سوي جبهه با او هماهنگ مي شدند ودر هفته
هاي اول جنگ كه از طريق پاسگاههاي منطقه وضعيت اضطراري نوار مرزي اعلام گرديد شهيد
دانشخواه با عده زيادي از برادران و همرزمانش با اسلحه هاي شخصي از طريق گروهان مركزي
دهدشت به بندر ماهشهر اعزام و پس از يك دوره كوتاه مدت آموزشي به عنوان گروهان نمونه
تشويق و به فرماندهي سرگرد شهيد اعتمادزاده توسط هلي كوپتر از بندر امام خميني به سوي
آبادان حركت نمودند و پس از پياده شدن از هلي كوپتر از طريق مرز خسروي كيلومترها پياده
به سوي نخلستانهايي كه اتوبوسهاي شركت نفت آماده اعزام نيروها به آبادان مستقر بودند
سوار شدند . شهيد دانشخواه از چهره هاي مبارز و نوراني كه خود و دوستانش را تشويق مي
نمود تا به صفوف رزمندگان اعزامي به خط مقدم جبهه بپيوندند و سه برادر ديگر فاميل و
دوستانش را براي رفتن و شركت در جبهه هاي حق عليه باطل تشويق مي نمود تا اينكه خود
و سه برادرش كراراً به جبهه مي رفتند و مادرش اظهار مي داشت كه چهار فرزند را در راه
خدا و براي به ثمر رساندن انقلاب از دست بدهم چون رضايت خداوند حاصل مي گردد راضي به
رضاي او هستم . خواهرش كه در دهدشت از آگاهي هاي بيشتري بهره مند شده بود نيز مشوق
آنها و ديگر برادران بوده و مي باشد و خلاصه اين خانواده شش نفري همه با هم در اين
نهضت عظيم سهمي بسزا داشتند.
برادر كوچكترش را خود تسليم حوزه نظام وظيفه نمود كه در مهران مورد اصابت گلوله قرار گرفت و معلول جنگي گرديد . برادر ديگرش نيز تحت عنوان پاسدار وظيفه عازم جبهه گرديد . ديگر برادرش نيز در جبهه مصدوم كه منجر به عمل جراحي گرديد هنوز يكي از برادرانش در جبهه بود و ديگري در بيمارستان ودر حال نامعلومي به سر مي برد كه خود با كاروان راهيان كربلاي 2 استان كهگيلويه و بويراحمد اعزام گرديد و به نداي رهبر كبير انقلاب لبيك حق گفته و در نبرد با كفر در منطقه فاو با ديگر دوستان و اقوامش شركت كرد . بااينكه مأموريتش تمام شده بود به علت نياز نيرو در منطقه و جبهه را ترك نموده است كه نهايتاً در روز 64/12/21 در منطقه آزادشده فاو به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و دو فرزند صغيرش و مادر پيرش را به خدا سپرد ايمان و عقيده داشت كه خدا روزي رسان است روزي كه جنازه شهيد را به دهدشت آوردند كه تا قعله رئيسي تشييع گردد هوا باراني و راهها مسدود بود و بيم هرگونه خطري موجود بود ولي پاكي و صداقت شهيد باعث شد كه امت حزب الله به حركت در آيند و با همه مشكلات ماشينهاي زيادي و عده اي كثير در تشييع و تدفين شهيد شركت كنند. روحش شاد و راهش پررهرو باد انشاءالله
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد