مختصری از زندگینامه شهید حسينعلی صالحي
نام شهید: حسينعلی
نام پدر:عیوضعلی
تاریخ تولد:1343
محل تولد: روستای ماهور ملاتون
تاریخ شهادت:61/3/2
محل شهادت: خرمشهر
زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران
زندگینامه
بسم رب الشهدا و الصديقين
شهيد حسين صالحي در سال 1343 در دامنه كوههاي بلند اطراف يكي از دورترين دهات منطقه ماهور ملاتون به نام ميشان چشم به جهان گشود و در ميان خانواده اي كه عشق و علاقه فراواني به خدا و قرآن و آيين محمد(ص) داشتند به دنيا آمد و نام او را حسين گذاشتند چون در ماه محرم چشم به جهان گشود . حسين در اوايل زندگي خود كه بيش از 20 روز نبود كه از تولدش مي گذشت پدرش را از دست داد و بعد از يك سال هم مادرش را . آري حسين از همان زماني كه به دنيا آمده بود با سختي ها و گرفتاريها دست و پنجه نرم كرد. حسين تا سن 8 سالگي در كنار برادرانش در زير بار حكومت خفقان خانها و كدخداها به چوپاني مشغول بود بعد از سن 8 سالگي به همراه برادر و خواهرانش زندگي چوپاني را رها كرده و به شهر آمدند . حسين در شهر در خانه نيمه ساخته اي كه سرماي زمستان و گرماي تابستان آن را به ناله درمي آورد تا كلاس چهارم درس خواند و در كلاس چهارم بود كه يكي از برادرانش به سربازي رفت و حسين و يكي ديگر از برادرانش براي تأمين معاش زندگي خود مجبور شدند به كارگري بپردازند. حسين تا چندسال كارگري مي كرد و بعد از مدتي علاقه شديدي به جوشكاري پيدا كرده بود با شروع انقلاب اسلامي حسين عاشقانه به صنف مبارزين انقلاب پيوست و در راهپيمايي ها و سخنراني ها شركت مي كرد در شبهايي كه امت حزب الله در كوچه ها پاسداري مي دادند. حسين هم كنار برادران خود به پاسداري مشغول بود تا اينكه انقلاب اسلاميمان به رهبري امام خميني در روز 22 بهمن به پيروزي رسيد تا آنجا كه مي توانست با برادران حزب الله شهر همكاري مي كرد .
او علاقه زيادي به رساله امام و مطالعه كتب اسلامي داشت و با شروع جنگ تحميلي در اولين فرصت براي رفتن به سوي صحنه هاي نبرد نام نويسي كرد و در اولين فرصت مأموريتش به آبادان رفت و تا موقعي كه حصر آبادان شكست در آبادان ماند و بعد از شكست حصر آبادان به گچساران آمد يك ماه بيشتر نگذشته بود كه دوباره براي رفتن به جبهه نام نويسي كرد و در عمليات بزرگ طريق القدس و آزادي بستان شركت كرد و بعد از پايان عمليات فتح المبين به مرخصي آمد و هروقت به مرخصي مي آمد احساس مي كرد در زندان است و هميشه فريادش بلند بود كه اين دنيا زنداني بيش نيست و آزادي در دنياي الهي است كه خدا وعده آن را به شاهدان تاريخ مي دهد . دوست داشت هميشه در جبهه باشد و خانه اش جبهه باشد و هر وقت كه به استراحت مي آمد در پشت جبهه به جنگ با دشمنان داخلي بود زيرا آنها به سر عقل نمي آمدند. مشت گره كرده و فرياد حزب اللهي اش هميشه بر دهان ياوه گويان شرق و غرب يعني منافقين و ماركسيستهاي ضد خدا كوبيده مي شد و عقيده داشت كه ضد خدا بر روي زمين نباشد . او آخرين بار در عمليات بزرگ بيت المقدس لباس رزم پوشيد و سلاح را بر دوش گرفت و كوله بار سرنوشت خويش را و عمر خويش را به دوش كشيد و عازم نبرد شد .و در تاريخ 61/3/2 به شهادت رسيد .
روحش شاد و راهش پررهرو باد .
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد