مختصری ازوصیتنامه شهید والا مقام جواد هرمزپور
نام شهید: جواد هرمزپور
نام پدر: رمضان
تاریخ تولد
: 1332/3/4
محل تولد:
بویراحمد
تاریخ
شهادت:1362/6/27
محل
شهادت:زبیدات
زیارتگاه:
گلزار شهداي ياسوج
مسئولیت:
فرمانده تیپ فاطمه الزهرا(س)
بسم الله الرحمن الرحيم
«مُّحَمَّدٌ
رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء
بَيْنَهُمْ»
«محمد
فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار مشفق
و مهربانند . »
با درود بی کران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و
با سلام به تمامی شهیدان اسلام و راه حق از احد ، خندق ، خیبر گرفته تا بستان ،
دزفول ، شوش و آبادان رسیده و با سلام به تمامی شهدایی که به دست منافقین در داخل
کشور به شهادت رسیده اند از جمله شهید مظلوم و بزرگوار آیت الله بهشتی و شهیدان
باهنر ، رجایی ، قدوسی ، مدنی و دستغیب و
همه شهدایی که با خون خود نوشته اند استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی و با
سلام به تمامی رزمندگان اسلام که از همه چیز خود ، از جان و مال ، زن و فرزند ،
پول و خانه دست کشیدند و آمده اند جهاد کنند در راه خداوند تبارک و تعالی .
همان طور که آیه قرآن می فرماید : َالَّذينَ آمَنوا وَ هاجَروا وَ
جاهَدوا في سَبيلِ
اللهِ بِاَموالِهم وَ اَنفُسِهم کسانی که ایمان آورده اید و هجرت کرده اید و جهاد
کرده اید در راه خدا با جان و مال های خون . شماها رستگاران عالمید .
و با سلام به ملت قهرمان ، مسلمان و خروشیده ایران که با
خون و مال خود انقلاب اسلامی را یاری نموده و از سیل توطئه های دشمنان دور نگاه
داشته ، سخن خود را آغاز می کنم .
سلام بر پدر عزیزم و مادر بسیار مهربانم که مرا خوب تربیت
کردند و در راه اسلام به خدا هدیه نمودند و به صاحب اصلی ام که همانا خداوند تباک
و تعالی می باشد به سلامتی پس دادند ، چون همه ماها امانتی هستیم نزد خدا که هر
وقت خداوند خواست امانتش را پس می گیرد . آری ما به سوی خداوند باز خواهیم گشت
زیرا که عاشق خدائیم و از خدائیم و خدای خود را شناخته و به یگانگی و عادلی او
شهادت داده ایم . خداوند می فرماید : آن کس که مرا طلب کند می شناسد ، و آنکس که
مرا شناخت ، دوستم می دارد ، و آنکس که دوستم داشت ، به من عشق می ورزد ، آنکس که
به من عشق ورزید ، دوستش می دارم ، و آنکس که دوستش داشتم ، می کشمش و آنکس را که
کشتم ، خودم خون بهایش می باشم .
آری پدرم ، مادرم ،برادرانم ،خواهرانم ،همسرم و فرزند عزیزم
مهدی جان ، اقوام ، خویشان ، دوستان ، همرزمان ، و شما ای ادامه دهندگان راهم
سلامم را بپذیرید ، اگر خدا کرد من شهید شدم
ناراحت نشوید . هر وقت مرا به یاد می آورید خدا را ذکر کنید . برای شهدای
اسلام فاتحه بخوانید . خودتان را به اسلام هرچه نزدیکتر کنید . رهبر انقلاب را دعا
کنید . علمای بزرگ را دعا کنید . روحانیون را پشتیبان باشید . ولایت فقیه را ولایت
پیغمبر اکرم (ص) بدانید . دعا کنید تا خداوند فرج آقا امام زمان (عج) را نزدیکتر
بگرداند و تا انقلاب مهدی امام خمینی را برای ما نگهدارد . آری برای ناامیدی هرچه
بیشتر منافقین وقتی پیکر گناهکارم را به دوش گرفته و به گورستان می برید دستهایم
را از تابوت بیرون بیاورید تا بدانند چیزی با خود نبرده ام . چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند کورکورانه کشته نشده ام . بر سینه ام
یخ بگذارید تا به جای مادرم برایم گریه کنند . لبهایم را نپوشانید تا شاهد سرودن
تکبیرم باشند . شکمم را با کارد کوچک و ارزان قیمت آشپزخانه ام چاک نموده و قلب
غمگین و پر آرزویم که آرزویش لطف به بچه های وامانده از مادر و اخلاص یتیم های
کوچولوی دیارمان بوده بیرون آورید تا لحظه ای خون سیاه درونش نمایانگر واقعیات
گفتارم باشد و سرانجام کفش پر وصله ام را روی قبرم بگذارید تا عابرین روستاهایمان
شاهد باشند که مستضعفین یاران امام بوده اند و اگر مقدور بود قاب عکسی بی زرق و
برق درون مقداری مشما گذاشته و کنار کفشهایم بگذارید ، چشم های به حدقه رفته و
گونه های سختی کشیده ام شاهدی دیگر باشد. برای آنهایی که کنار قبرم نشسته اند حتی
یک ذره تعریف و تمجید ننمائید تا به جسم رنجورم بیشتر نگاه نمایند و محرومیت هایم
را بیشتر حس نمایند . بچه های یتیم و دخترهای بی مادر را یواش و ملایم از مرگم خبر نمائید تا قلبشان اندوهگین نگردد
به کنار جوی آب و چشمه سارهای دیارمان بروید و به آنها بگوئید زمانی که درون آب
قشنگ و زلالتان ادای غسل می نمودم ، بر تمیز بودنم گواهی دهند . حاشیه دیوار گلی
خانه مان را که هر بامداد پیران مومن و بچه های معصوم برای کنار آفتاب انقلاب می
نمودند و جای من گنهکار در میانشان سنگینی می نمود ، اکنون جای مظلوم و مومنی باشد
تا شاید یادشان افتم و به خدایشان طلب آمرزش نمایم . و به طبیعت قشنگ روستایمان و
پرندگان به شاخه های خشک و تر شده درختان بگوئید شاید زمانی برای شما ظالمی بودم ،
مرا ببخشید . همه و همه پیر و جوان ، سالم و بیمار برایم به درگاه خداوند طلب عفو
نمائید ، این بود قسمت ناچیزی از واقعیت های درونم به مومنین و بازماندگان تا
اینکه حداقل نام و نشانم با بمب و خمپاره های ظالمان نابود نگردد .
و اما پیام هایی برای ملت :
من کوچکتر از آنم که بتوانم برای ملت پیام بفرستم ، امام
ملت شهید پرور و مردم بویراحمد همان طوری که اماممان فرمودند که ملت در صحنه هستند
و در صحنه بودن خود را نشان دادید . این چند کلمه را بپذیرید ، ما انقلاب نکردیم
برای شکم . منظورم این است که اگر کمبودی باشد از نظر اقتصادی تحمل کنید . دولت را
تضعیف نکنید . تضعیف دولت ، تضعیف امام است . تضعیف امام ، تضعیف اسلام است .
نگذارید که دشمنان داخلی و خارجی بین شما نفوذ کنند . روز به روز وحدت خودتان را
حفظ کنید که ما پیروزیم .به معلمان مسلمان و متعهد همان طوری که امام فرمودند ،
مدرسه سنگر است ، سنگر ها را حفظ کنید . شما معلمان عزیز امید کشور هستید . سرنوشت
این بچه های معصوم به دست شماست . امیدوارم که خداوند این توان را به شما معلمان
عزیز بدهد . که این بچه ها را در جهت اسلام تربیت کنید و تربیت شماست که کشور را
از وابستگی فرهنگی نجات می دهد .
وصیت دیگرم به اداره های دولتی این است که مردم را اذیت
نکنید و خود را خدمتگزار به این اسلام و مردم بدانید . از کشاورزان و دامداران
عزیز می خواهم که در کار خود جدیت بیشتری به خرج بدهند و تولید را به هر قیمت
افزایش بدهند تا از وابستگی اقتصادی نجات پیدا کنند . از بازاریان عزیز می خواهم
که آن مردم دور افتاده و بیچاره را در حقشان انفاق کنند ، گرانفروشی نکنند . چون
ما باید حیات اخروی داشته باشیم نه دنیوی . در آخر از همه ملت می خواهم که پشتیبانی
خودتان را به امام امت خمینی کبیر و روحانیون متعهد و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی
را حفظ کنید و در صحنه بودنتان را عملاً نشان دهید و بچه هایتان را باز ندارید تا
اسلام هر وقت احتیاج به جوان داشت ، بسیج شوید و دمار از روزگار ظالمان و کفار و
منافقین دربیاورید در ضمن از سپاه می خواهم که پسرم مهدی را زیر چتر فرهنگی خود
بگیرند تا در آینده ادامه دهنده راه پدرش باشد ، خداوند پشت و پناه همه شما باشد .
خدایا خدایا تو را به جان زهرا تا انقلاب مهدی ، خمینی را
نگهدار
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه
وبویراحمد