مختصری از زندگینامه شهید علي آدوس
نام شهید : علي
نام پدر : جانباز
تاریخ تولد : 1348
محل تولد : موشمی
تاریخ شهادت : 66/8/4
محل شهادت : ماووت عراق
زیارتگاه : روستای موشمی
زندگي نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد علي آدوس در سال 1348 در يك روستاي محروم و دورافتاده به نام سرچشمه موشمي چشم به دنيا گشود كه فقر خانوادگي در خانواده حكمفرما بود گويي غمامي سياه بر چهره اش نمايان بود و غوله اي به نظر مي رسيد و حجب بر رخ وي مشاهده مي شد وي در سن 6 سالگي يعني سال 1354راهي دبستان شد و دوره ابتدايي را با زجر و مشقت در محل تولد خود گذراند گرچه فقر و نداري وي را تهديد مي كرد اما در راه علم و تربيت هيچگاه هزيمت از خود نشان نمي داد و از همان سالهاي نونهالي يعني كلاسهاي چهارم و پنجم را دنبال مي كرد و سيرت ايشان مشخص بود و با تهور در مقابل مشكلات مقاومت مي كرد . در سال 1361 پس از سپري كردن دوره ابتدايي وارد دوره راهنمايي تحصيلي شد و مجبور شد چندين كيلومتر را پياده طي كند . هواي مختلف فصول سال و سيل و فقر مادي كه پوششي ظاهري براي نفوذ سرما نداشت وي را آزار مي داد ولي با دلگرمي فراوان زجر را براي فراگيري علم و تحصيل در نظام خداگونه جمهوري اسلامي تحمل مي كرد كه در دوره ابتدايي بسياري از مسائل ديني و مذهبي و قواعد قرآن و مفاهيم اسلامي را خود آزموده و به هم سن و سالان و همكلاسانش ياد مي داد و در دوره راهنمايي گويي رايحه اسلام در قلب و مغز و استخوان و گوشت و خونش دميده انگار وحي منزل بر ايشان رسيده وي را به سوي دادورزي هدايت مي كرد تا به رباط مسلمين واقعي بپيوندد . اين غنچه پرپرشده در راه مكتب و رهبرش پس از اتمام دور راهنمايي در سال 1364 پا به مرحله بالاتري يعني دوره دبيرستان گذاشت كه آن هم دوره برنايي ايشان بود و در رسته جوشن پوشان رهبر بزرگوارش اباعبدالله قرار گرفت . در آن سال به راستي گويي شميم حق را استشمام مي نمود . در اينجا هم بار علم و دانش – اسلام و هم بار مسئوليت جهاد و مبارزه و هم فقر مادي و هم سرپرستي پدر و مادر همه را مسئول بود . براستي كدام يك سنگين تر و پرمحتواتر است ؟ مسلم راهي كه خدا در كتابش وعده داده است آن هم جهاد و مبارزه در راه خدا . وي در سال 64 براي ادامه تحصيل وارد دبيرستان شد تا هم علم و دانش را بنا به فرمان الگوي زمان ، رهبر خود امام خميني ادامه و از يك طرف هم بتواند به فرمان رهبرش لبيك گويد اينجا زماني بود كه با شركت در انجمنهاي اسلامي و علاقه بسياري كه به مطالعه كتب غيردرسي همچون كتب شهيد مطهري و ايت اله دستغيب داشت عوامل نهضت بزرگ رهبرش امام حسين را تشخيص داده كه بيعت – دعوت – امر به معروف را به واقعيت تشخيص دهد و نسبت به آنها عمل كند . وي در سال 64 و اواخر دوره راهنمايي تابستانها براي كمك به خانواده خود در شهر بهبهان و جاهاي ديگر كارگري مي كرد تا ناني جهت روزمره خود بدست آورد و در همان زماني كه عوامل نهضت امامش سالار شهيدان را به خوبي درك نمود وارد مرحله كاملتري يعني دوره دبيرستان شد و در رشته تجربي در دبيرستان شهيد بهشتي دهدشت مشغول تحصيل شد . اينجا بار مسئوليت برايش سنگين بود اما با ايمان راسخي كه داشت به راستي از هژيران زمان و از احبار قرن به نظر مي رسيد . اين وقت ديگر هنگام آن بود كه خود احساس مي كرد بايد خليليان عصر براي پروردگار تشخيص داده شوند و خود تشخيص مي داد كه بايست در اين زمان كه نمونه اي از اعصار پيامبر و امام حسين است اشجع الناس – ارحم الناس – اظهر الناس – اشرف الناس تميز داده شود كه به حق با اهدا بزرگترين سرمايه اش كه آن هم وجود و هستي اش و جانش بود هم در باطن و هم در پيشگاه پروردگارش اعطا نموده است وي گرچه در بهترين رشته علمي مشغول تحصيل بود و بارها دوستان و فاميلش براي ادامه تحصيل ايشان را تشويق مي نمودند ، اما مي گفت : دانشگاه من كربلاست . در مواقعي كه به خوبي عوامل نهضت ولايش را درك مي كرد و اهداف جنگ را حس مي كرد ، خانه ، پدر و مادر پير ، مدرسه و همه و همه را ترك كرد و بسيار خوشحال بود كه توانسته به فرمان رهبرش لبيك گفته و با رشادت تمام راهي دوره آموزش نظامي شد و در تاريخ 64/10/26 لغايت 64/12/16 دوره آموزش نظامي را گذراند . چون خصلتاً متين و صبور بود مفاهيم رزم را به خوبي دريافته كه عملاً در چهره اش مشخص بود و از تاريخ 64/12/16لغايت 65/2/15 در خطه مظلوم كردستان راهي جبهه و جنگ شد و در آنجا با دشمنان اسلام و منافقين به سختي در ستيز بود . در اين موقع بار مسئوليت چند برابر شد . مجبور بود هم علم و دانش را ادامه دهد و هم پولي براي ادامه تحصيل داشته باشد و هم در صحنه و گوش به فرمان رهبرش باشد كه تابستانها را كار مي كرد و در مواقع كلاسهاي درس در جبهه و جنگ باشد و هم كمك به خانواده خود نمايد .
دومين بار در مورخه 65/10/7 لغايت 66/1/9 به سوي ديار عاشقان به سرزمين خوزستان اعزام شد و در حمله كربلاي 5 شركت نمود و با كوله باري از رشادت ، آگاهي عشق و علاقه به اسلام و حقيقت دريافتن اسلام با سرافرازي برگشت و مشخص است هر ساله 3 الي 4 ماه از سال تحصيلي در كلاسها شركت مي كرد و مواقعي كه ترمهاي مجتمع شروع مي شدند گوي وحي بر ايشان الهام مي شد و در زمره بهترين شاگردان قرار مي گرفت و بهترين نمرات را كسب مي نمود كه مورد تعجب و تمجيد استادان خود قرار مي گرفت كه بارها يكي از استادانش مي فرمود : من بوي وحدت و ايثار و اتحاد را در چهره اين دانش آموز نظاره مي كنم .
وي علاوه بر اينكه در مدرسه يك سنبل بود و در خانه يك مدير و مدبر،در جبهه همچون ياران حسين جان باخته مي جنگيد.در هنگام فراغت در تابستان در درو و جمع آوري محصول هم براي پدر پيرش يك كارآموز بود . در تيرماه 65 براي اينكه به خوبي احكام و اهداف اسلام را شناخته ، بتواند خود را از هر حيث پاك نگه دارد بنا به سنت بزرگ رهبرش نبي اكرم و اين سنت ديرپاي محمدي و اين آداب هميشه جاويد ازدواج نمود و در تاريخ 66/5/17 براي سومين بار عازم شد. و در تاریخ 66/8/4 در منطقه ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد