تو مپندار كه يادت برود از دل ما / مگر آن روز كه در خاك شود منزل ما
شور و عشق وي به جبهه تا حدي بود كه در وصيت نامه اش مي نويسد مادر دعا كن برنگردم .


نام شهید: ناصر                    

نام پدر: نوراله

تاریخ تولد: 1348

محل تولد: روستاي درغك

تاریخ شهادت:64/11/23

محل شهادت: فاو

زیارتگاه : روستاي درغك

 

زندگینامه

به نام الله پاسدار حريم قرآن و حرمت خون شهيدان

شهيد ناصر ارغنده در روز چهاردهم شهريور ماه 1348 در خانواده اي فقير اما مذهبي در روستاي درغك چشم به جهان گشود . پدر وي كشاورزي مي كرد و مجبور بود خرجي 8 نفر را بدهد از صبح تا شب به كار مشغول بود . دوران كودكي وي مصادف با حكومت ستمشاهي طاغوت بود اين دوران از زندگي شهيد چون زمان اختناق بود هيچگونه فعاليتي نمي توانست داشته باشد . زمان كودكي را با چهره بشاش و هميشه خندانش سپري كرد . در سن شش سالگي به مانند بقيه دوستانش روانه مخزن علم و دانش شد سالهاي اول و دوم تا چهارم را با موفقيت به اتمام رساند و وارد سال پنجم شد . اين سال سالي بود كه امت ايران در اوج تظاهرات خود به بالاترين درجه رسيده بود . شهيد در اين سال فعاليتي چشمگير داشت از جمله تمام عكسهاي محمدرضاشاه را از كتابهايش بيرون آورد و پاره كرد . هرچه معلمين توصيه مي كردند كه اين كار را نكنيد او گوش نمي كرد . چون موج خروشان ملت را مي ديد ، تماشا مي كرد كه ملت بيدار شده است . شهيد ارغنده دوران ابتدايي خود را با پايان دادن امتحان نهايي پنجم به پايان رسانيد و در سال 1358 وارد دوران نوجواني يعني دوران راهنمايي خود گرديد . ناصر علاقه فراواني به درس خواندن و مطالعه كتب غيردرسي داشت و همين امر باعث مي شد كه شبها تا مدتها مي نشست و صبحها زود بيدار مي شد و سراغ درس را مي گرفت . در ميان درسهايش علاقه فراواني به هنر داشت و از نظر خط بهترين و بارزترين دانش آموز بوده است و هنوز هم آثار خط ايشان بر روي كلبه هاي گلين اين روستا نمايان است . شهيد در دوران بلوغ دوشادوش پدر به كار كشاورزي مشغول بود . آشنايان مي دانند كه ايشان در داشت و برداشت غلات با فعاليت فراوان با خانواده همكاري مي كرد . پدر ايشان چنان از وي راضي و خشنود بود كه نميتوان با ديگر پدران نسبت به فرزندانشان مقايسه كرد و با وجود اينكه با پدرش همكاري زياد داشت به موقع درس خود را حاضر مي كرد . شهيد محبوب چنان همكار خوبي براي پدر بود كه سبب شد يك سال از راهنمايي را درس نخواند و در آن سال از ديگر رفيقانش عقب ماند و در اين يكسال چنان ناراحتي ديد كه هميشه از آن مي ناليد . در اين دوران همانند ديگر دوستان با دادن شعارهاي انقلابي و مذهبي جلوتر از همه بود و در خواندن قرآن براي ديگران سرمشق بود و در هر حال به ذكر و ياد خداوند بزرگ مشغول بود و به قول دوستانش تا در روز قرآن نمي خواند دلش آرام نمي گرفت . زندگي پر از فراز و نشيبي را گذراند تا سوم راهنمايي را گرفت . پدرش از يك جهت ناراحت بود كه همكار صميمي خود را از دست داده و زندگي را برايش تيره و تار مي ساخت و از جهت ديگر نگران دوري فرزندش بود كه مي بايست بقيه دوران را در شهرهاي دور درس بخواند. شهيد وقتي وارد دوره دبيرستان شد خدمت كردن را بر ثروت اندوختن ترجيح داد و براي خدمت كردن به روستاهاي دور افتاده وارد دانشسراي تربيت معلم گرديد . شهيد بارهاي بار براي اعزام به جبهه ثبت نام كرد ولي با مخالفت مسئولين بسيج سپاه پاسداران به علت كم سن و سالي مواجه گشت . شهيد عزيز چون شور و شوق فراواني براي رفتن به جبهه داشت ولي نمي گذاشتند كه برود در نتيجه علاقه خود را نسبت به درس كم كرد و همه افكار خود را غرق در سياست و جنگ مي كرد . ايشان يك سال را در تربيت معلم با هزاران رنج و مشقت گذراند . در دبيرستان طبق روايت بچه هاي همكلاسيش فردي فعال و مهم به شمار مي رفت . صبح ها قرآن مي خواند ، شبهاي جمعه دعاي كميل مي خواند و در هر حال هميشه به ياد خدا بود و شبهاي چهارشنبه را دعاي توسل مي خواند . نمازش را با توسل و در مسجد مي خواند . بيشتر وقت خود را صرف تبليغ و جمع آوري نوحه ها و شعرها و گوش دادن به سخنراني و نوارهاي مذهبي مي كرد. اخلاق نيكو و فاضلش سرمشق دوستان و اطرافيان بوده است . بر آشنايان واضح است چهره هميشه خندان و صورت نوراني اش كه در هر حال با مردم برخوردي گرم و صميمي داشت . ايشان سعي فراواني در جمع آوري كتب مختلف داشت و بنياد اين كار را نهاد ولي به آرزويش نرسيد و هم اينك تعداد 40 تا 50 كتاب از انواع مختلف دارد . تابستانها به سراغ كار و خانه برمي گشت و با پدر همكاري مي كرد. چون تربيت معلم از خانواده خيلي دور بود و ايشان مجبور به همكاري با پدر بود از تربيت معلم بيرون آمد و در همان موقع يعني روزهاي عيد كاروان جبهه به حركت درآمد و شهيد عزيز جبهه را بر عيد و ماندن در كنار پدر و مادر ترجيح داد . خودش مي گفت دوست دارم در كنار رزمندگان در سنگرهاي عابدان حقيقي به ذكر و نيايش بپردازم و در همين مكان مقدس جان دهم . و براي اولين بار رهسپار جبهه هاي نور عليه ظلمت شد . در همين حال كه عراقيها حمله كردند از ناحيه ران زخمي شد و با اصرار فراوان او را به بيمارستان اصفهان آوردند و بعد از اين او را مرخص كردند ولي قبول نكرد و با همان پاي زخمي و پانسماني به جبهه برگشت .

در جبهه فعاليتهاي فراواني اعم از سياسي و مذهبي داشت . نوحه ها و شعرها و خواندن دعا و ديگر تبليغات بر عهده ايشان بود . با تمام شدن وقت و اصرار پدر و مادر به خانه برگشت و با پافشاري زياد قوم و خويشان در دبيرستان شهيد بهشتي دهدشت ثبت نام كرد ولي هيچ گاه آرام نمي گرفت . عشق و علاقه فراواني به رزمندگان ، جهاد كردن در راه خدا داشت كه او را واداشت تا با كاروان راهيان كربلا به جبهه برود . ناگفته نماند شهيد ارغنده كه همه مربيان و دبيران دبيرستان شهيد بهشتي او را مي شناختند جزو انجمن اسلامي و عضو اصلي تبليغات انجمن و سرپرست شاخه كتابخانه دبيرستان بوده است . خودش مي گفت يا بايد در جبهه باشم يا اگر نروم بايد فعاليت گرم داشته باشم در هر صورت كه شد پنهاني و بدون اينكه كسي بفهمد در بسيج ثبت نام كرد و براي دومين بار عازم جبهه شد . شور و عشق وي به جبهه تا حدي بود كه در وصيت نامه اش مي نويسد مادر دعا كن برنگردم . ايشان در گردان يدالله بود چون فرماندهان گردان او را كاملاً مي شناختند فرمانده گردان سيف الله از او خواهش كرد كه به گردان سيف الله بيايد . شهيد با قد متوسطي كه داشت ولي با علاقه فراوان كمك تيربارچي گردان بود و با رشادت فراوان جنگيد . رفيقان نزديكش نقل مي كنند كه اولين تير به ران او خورد و ايشان چون مي دانست اگر حمله نكند اسير مي شود حمله ور شد و قبول نكرد كه دست اسيري بالا ببرد و نسبت به علاقه و اراده اي كه داشت چنان رشادتي از خود نشان داد كه زخمهاي وي دست كمي از زخمهاي علي اكبر نداشت يعني 24 گلوله به جان خود خريد و جان به جان آفرين تسليم نمود و شربت شهادت نوشيد . روحش شاد و راهش پررهرو باد .

تو مپندار كه يادت برود از دل ما         مگر آن روز كه در خاك شود منزل ما

منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده