نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - پدر
یادواره شهید طهرانی‌مقدم پدر موشکی ایران در دانشگاه علم و صنعت ایران با حضور خانواده شهید والامقام برگزار شد.
کد خبر: ۵۷۹۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «حسین عالی‌زاده» می‌گوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن می‌خواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر می‌خواستم منصرفش کنم قبول نمی‌کرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهره‌ات مانند یک سرباز است.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

کلیپ/
به مناسبت سیزدهمین سالگرد شهادت شهید «حسن طهرانی‌مقدم»، تصاویری از مراسم بزرگداشت این شهید در شهرستان آرادان در قالب کلیپ برای علاقه‌مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۵۷۹۸۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۱

شهید طهرانی مقدم مسئول هوا فضای سپاه پاسدران، ملقب به پدر موشکی ایران و مسئول سازمان جهاد خودکفایی، بر اثر انفجار در یکی از پادگان‌های نزدیک تهران خود و جمعی از همکارانش به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۷۹۶۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۰

مراسم تشییع و گرامیداشت مرحوم «علی بابا برجی» پدر والامقام «مهدی برجی» امروز در ابهر برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۳۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۴

خاطرات پدر شهید دانش آموز «عباس مقصودی»
حاج «مهدی مقصودی» پدر دانش آموز شهید «عباس» به مناسبت سیزده آبان روز دانش آموز از خاطرات پسرش گفت: یک بار از او پرسیدم: چرا به جبهه می‌روی در حالی که الان وقت تحصیلت است، او گفت: من عاشق جبهه و دفاع از میهنم هستم اگر هیچ دانش‌آموزی جبهه نرود پس چه کسی از میهن دفاع کند، این طور که جبهه‌ها خالی می‌ماند. در ادامه این خاطره منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۹۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۳

گفتگو با پدر شهید «محمد فخاری»
پدر شهید «محمد فخاری» می‌گوید: «حالت خواب و بیداری داشتم و در همین حال کسی درِ خانه را زد. با خود گفتم: چه کسی این موقع در می‌زند؟ آخر مهمان و این موقع؟! صدایی توی اتاق پیچید، شاید هم در درون من ندایی گفت: کسی که در می‌زند، حضرت زهرا(س) است، آمده‌اند که در مراسم شهید شرکت کنند. همان لحظه عطر خاصی تمام فضای خانه و اتاق‌ها را گرفت.»
کد خبر: ۵۷۹۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۳

قسمت نخست خاطرات شهید «شعبانعلی خاکی‌داودی»
همسر شهید «شعبانعلی خاکی‌داودی» نقل می‌کند: «یادم می‌آید که قبل از تولد بچه‌ها در دوران بارداری، خیلی سفارش می‌کرد: هرچیزی رو نخور! مواظب حلال و حرومش باش! شاید به‌خاطر همین تربیت‌ها بود که ناصر هم بعد از پدر ش، شهید شد.»
کد خبر: ۵۷۸۸۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»
پدر شهید تعریف می‌کند: بعدها در یکی از مدارس راهنمایی میناب هم مدیر شد و هم معلم، با روحیه‌ای که داشت، جوی مذهبی ایجاد کرده بود که خیلی‌ها نمی‌پسندیدند. مرتب گزارشش را به ساواک و شهربانی می‌دادند ولی او دست بردار نبود.
کد خبر: ۵۷۸۸۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سالم زارعی» می‌گوید: خیلی بچه خوبی بود. همیشه می‌گفت؛ من از جنگ فرار نمی‌کنم، یا شهید می‌شوم یا زنده می‌مانم اما از وطنم دفاع می‌کنم. شهید هیچگاه فرزندش را ندید، وقتی فرزندش به دنیا آمد یک نامه برای شهید فرستادیم که فرزندت به دنیا آمد و اسمش را جاسم گذاشتیم.
کد خبر: ۵۷۸۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن کریمی قلعه‌قاضی» می‌گوید: پسرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه به من می‌گفت؛ پدر برای بزرگ کردن من خیلی زحمت کشیدی الان نوبت من است که به شما خدمت کنم. از یزد به سمت بندرعباس می‌آمدم که یک پیام برایم آمد که حسن کریمی شهید شد، آن موقع نفهمیدم که چطور خودم را به بندرعباس رساندم.
کد خبر: ۵۷۸۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶

هم‌رزم شهید «محمد کرکه‌آبادی» نقل می‌کند: «راهم رو ادامه بدین. هیچ‌وقت نگذارین که اسلحه‌ام روی زمین بمونه که با این کار دشمن شاد می‌شه. این را بار آخر اعزامش گفت. پدر ش در سن شصت و پنج سالگی خود را برای اعزام به بسیج معرفی کرد.»
کد خبر: ۵۷۸۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن نوشادی» می‌گوید: یک روز پسرم گفت بابا می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم تو هنوز ثبت‌نام نکرده‌ای، گفت ثبت‌نام می‌کنم و می‌روم. برای خودش پرونده تشکیل داد، با ما خداحافظی کرد و به جبهه رفت، رفت و دیگر برنگشت و همان جا به شهادت رسید. تمام شهرها را برای پیدا کردنش گشتم تا اینکه به لطف خداوند پیکرش را پیدا کردم. فقط یک بار خوابش را دیدم. آرزو دارم یک مرتبه دیگر خواب شهیدم را ببینم.
کد خبر: ۵۷۸۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «رضا بلوچی» می‌گوید: در سن 18 سالگی که وارد این صنعت شد پشتکار، راستی، صداقت، ایمان و عبادت جزئی از کارش بود. سال 1381 وارد سازمان وزارت دفاع شد و در سال 1398 حین انجام وظیفه امداد و نجات، جانش را فدای همکارانش کرد و لبیک به ندای خداوند متعال گفت.
کد خبر: ۵۷۸۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «جمعه احمدی» می‌گوید: روزی که شهید پرواز داشت می‌خواستم تا فرودگاه بندرعباس او را همراهی کنم ولی وقتی به بندرلنگه رسیدیم به من گفت؛ بابا تو همراهمان نیا، خودمان با ماشین می‌رویم. حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که خبر رسید هواپیما را با موشک زدند و بقایای آن به داخل دریا افتاده است. من از شهادت پسرم راضی هستم.
کد خبر: ۵۷۸۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سید مجتبی حسینی» می‌گوید: یک شب خواب دیدم یک شهیدی از طرف غرب برایم آوردند که خیلی نسبت نزدیک با من دارد تعجب کردم خوابم را برای کسی تعریف نکردم بزرگ شد سربازی رفت و استخدام نیروی انتظامی شد و در زاهدان خدمت می‌کرد، بعد از آن خوابم به یادم آمد گفتم پسرم شهید میشه اون عاشق شهادت بود عکس‌های خود را کنار شهدا می‌گذاشت، ذاکر امام حسین ع بود، اول محرم شهید شد. بدن مبارکش تکه تکه شده بود که قابل شناسایی نبود.
کد خبر: ۵۷۷۷۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

آخرین بار که بعد از شهادتش او را دیدم نه در خواب، بلکه در واقعیت برای زیارت سیدالشهدا به کربلا رفته بودم. در صحن حرم امام حسین علیه‌السلام حمید را دیدم که نماز می‌خواند و زیارت عاشورا را با صدای بلند تلاوت می‌کرد. بعد از اینکه دعایش تمام شد به من نگاه کرد و خندید و گفت: شما هم به کربلا آمده‌اید. بله حمید راهش را شناخت.
کد خبر: ۵۷۷۳۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۱

نوید شاهد گزارش می دهد/
نوید شاهد: وقتی اولين سري موشكهايي را كه از خارج خريديم و وارد كرديم، شهيد طهرانی مقدم کندوکاو کردند تا بلکه از طریقه ساخت موشک و راه اندازی و توسعه صنعت موشک آگاهی پیدا کنند.
کد خبر: ۵۷۷۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۲

مروری بر زندگی‌نامه شهید نیروی انتظامی «عباسعلی حقانی»
پدر شهید «عباسعلی حقانی» بیان می‌کند: وقتی با پاسگاه ایشان تماس گرفتم و گفتم هر اتفاقی که افتاده بگویید و مسئول پاسگاه گفتند که فرزند شما به شهادت رسیده به او گفتم از اینکه من را از سرگردانی درآوردید ممنونم، راضی هستم به رضای خدا.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۰

دوست شهید «علی غریب‌بلوک» نقل می‌کند: «علی آمد و ردش کردم. سنش نمی‌خورد. رفت و با پدر ش آمد. پدر ش گفت: ما تمام هستی خودمون رو برای اسلام گذاشتیم. با اخلاص هم هرچی داریم تقدیم می‌کنیم. پسر ما نیاز به رضایت‌نامه نداره!»
کد خبر: ۵۷۷۲۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۰