نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره شهدا
خاطره خودنوشت شهيد جليل شرفی «2»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: شهردار عزيز را هم چند بار در خواب ديده ام که يک بار آن در خط مقدم بود که مي گفت ما هميشه در خط هستيم و تا خواستم دنبال او بروم يک مرتبه خمپاره زدند و او را گم کردم. يکبار ديگر هم در خانه ديدمش که باز مي گفت: ما که چيزمان نشده ،ما زنده هستيم و در خط مقدم مي جنگيم.
کد خبر: ۴۶۱۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

خاطره اي از شهيد "قديرعلي اسدي"
شهید اسدی و جمعی از همرزمانش مدتی در یک روستای بدون سکنه رها شدند،آنها پس از هفت شبانه روز به لطف خدا از گرسنگی نجات یافتند. این روایت شیرین را در ادامه بخوانید
کد خبر: ۴۶۰۸۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۱

شهادت 25 تیرماه؛
من در سال 11دی ماه 1361 اولين بار بعد از چقدر فرار و گرفتاري آخر يک روز صبح به بهانه آش خریدن به مقر رفتم و از آنجا اعزام به جبهه جنوب شدم. چند روز در اهواز بودم و بعد 5 روز در مقر شهيد حدائق و بعد 45 روز در خط زبيدات واقع در استان نجف عراق بودم و در همان وقت عمليات مقدماتي والفجر انجام گرفت.
کد خبر: ۴۵۹۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۷

خاطرات شهید
چهل روز از رفتنش گذشته بود که درب منزل ما را به صدا در آورند؛ هیچکس خانه نبود، رفتم و در را باز کردم ...
کد خبر: ۴۵۹۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

خاطره شهادت شهید "محمود بالاگر"مسئول واحد سمعی بصری در فاجعه هفتم تیر 60 به نقل از خانواده ایشان
شهید بالاگر مسئول تنظیمات صوتی حزب، از شهدای حادثه هفتم تیر 1360، در آن روز به جای همکارش در شیفت می ماند و به فیض شهادت نائل می شود. او يك روز قبل از شهادت نگران و ناراحت مجروحیت حضرت آيت الله خامنه ای در مسجد ابوذر بود و گفته بود: از اين ناراحتم كه چرا در زمان حادثه در كنار ایشان نبودم!
کد خبر: ۴۵۸۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵

یادواره شهدای عملیات دارلک و سردار شهید مهدی امینی در ارومیه برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۵۷۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۳

شهيد علی اصغر شاهسوندی در دفتر خاطرات خود می نویسد:به طرف ايوان دره بود صبح بعد از نماز حرکت کردم و بعد از گذشتن مسافتی در جاده ايوان دره به طرف چپ جاده پيچيده و بعد از گذشت در روستائي رسيديم در آنجا پياده شديم. سيد به من فرمان داد که با پنج نفر تيپي که نزديک روستا بود را گرفته من با آن چهار نفر به نام هاي حاجي خليل و نادر و مهدي و داوود و خودم پنج نفر شديم بعد از گرفتن تپه اول تپه دوم را گرفته و بعد از گذشت...
کد خبر: ۴۵۶۳۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۲

این شهیدان بلند بالا خاطرات شیرین و زیادی دارند، از اتفاقات و رویداد های نادر و گاه تعجب بر انگیزی که برایش رخ داده است. یکی از این خاطرات از این شهید عزیز این است که در ادامه میخوانیم.
کد خبر: ۴۵۵۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۷

به همت سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس صورت گرفت؛
نمایشگاه اسناد و مدارک عملیات بیت‌المقدس به مدت پنج روز و به صورت همزمان در ۱۵ استان کشور در حال برگزاری است.
کد خبر: ۴۵۵۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۴

خاطره از شهید "هاشم عقیقی" به نقل از برادر ایشان
به رسم خانوادگی شهید هاشم عقیقی، پس از برگشت هر یک از فرزندان از جبهه بهخ پای آنها قربانی میکردند. شهید معتقد بود این قربانی ها فیض شهادت را از او گرفته است. درست دفعه بعد از زمانی که این را نقل کردند به فیض شهادت نایل گشتند.
کد خبر: ۴۵۵۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۴

شهید محمد حسین پرشکفتی در خاطره ای می نویسد: يک خاطره در تاريخ 24دی ماه 1360 از حمله؛ ما صبح از خواب بيدار شديم به ورزش رفتيم و بعدش رفتيم صبحانه خورديم و به کلاس آموزش رفتيم و تا ساعت 12 آمديم و نهار خورديم و بعداً دوباره سر کلاس آموزش رفتيم و ساعت 3 بعد از ظهر بود
کد خبر: ۴۵۵۱۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۶

شهيد صدرالله انصاری در خاطرات روز نوشت خود می نویسد: لوله هاي نفتي که از اهواز به آبادان جهت تصفيه منتقل مي شوند به وسيله بعثيان به کلي از بين رفته بود .آثار زيادي از لاشه هاي تانک ديده مي شود که به وسيله رزمندگان منهدم شده بود .
کد خبر: ۴۵۴۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
به همديگر گفتند كه نياز به فال نيست ابوالفضل نوراني شده و فردا از جمع ما عروج خواهد كرد در همان شب بعد از پايان جمع دوستانه به او گفتيم بيا تا وصيت نامه را بنويسيم فردا شايد ديگر اين مهماني كوچك را ترك بگوئيم و به مهماني بزرگ نائل شويم و او با لبخندي مليح گويي كه از عروجش خبر داشت پاسخ مرا داد
کد خبر: ۴۵۴۰۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶

خاطره ای به‌قلم شهید «محمدتقی ابراهیمی»؛
نوبت قرعه کشی ما که شد، یک نفر جلو آمد و گفت: من سید هستم. بگذارید من قرعه را بردارم. کمی هم پوستش تیره و موهایش فرفری بود. بالاخره سید آمد و قرعه را برداشت. نام «عجب‌شیر» درآمد. ما افتادیم عجب‌شیر. بچه ها از ناراحتی نزدیک بود گریه کنند.
کد خبر: ۴۵۳۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۱

خاطراتی از شهید حسین جندالله
خطر های مسیر را گاهاً حسین جند الله با طنز بیان می کرد و از فرو رفتن به فکر های مأیوس کننده منحرفان می کرد. مثلاً در حوالی گردنه کوخان و مسیر جاده جنگل های اطراف جاده را قطع کرده بودند و زمین های آن را آتش زده بودند تا نیرو های تأمین جاده راحت تر به منطقه اشراف داشته باشند که ایشان در تأیید این کار ضرب المثلی را که هست بیان می کرد « برق فلانی ها را گرفت » یعنی برق هیبت ما، دشمن را گرفته و منطقه را سوزانده است و یا اینکه نگهبانان دشمن را دیده اند و برق از آنها پریده و جنگل را به آتش کشیده است. خلاصه این حرفها دلهره مسیر را از ما می گرفت زیرا بعضی از ماها بار اولمان بود که به کردستان می آمدیم. خلاصه با خوشی به سردشت رسیدیم.
کد خبر: ۴۵۳۷۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۹

روز شمار تولد شهدا (چهارم اردیبهشت ماه)
چهارم اردیبهشت ماه مصادف است با سالروز ولادت شهید بسیجی عباس رییسی چاهستانی به همن مناسبت زندگینامه و خاطره ای از این شهید که به روایت فرزندش منتشر می گردد
کد خبر: ۴۵۳۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۰۴

یک روز من به سپاه رفتم و می خواستم وارد آن جا شوم که دیدم «کرامت» درب موتوری سپاه نگهبانی می دهد. خندیدم و گفتم:"آقای نگهبان ،اجازه هست؟!" او جلو آمد و زنجیر را انداخت و من داخل شدم.
کد خبر: ۴۵۳۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۹

روایتی خواندنی از روح الله محمودی همکار شهید "سید یونس عطاری ابراهیم زاده" منتشر شد
شروع کار ایشان با معظلات فراوانی روبرو بود؛ کمبود امکانات – سازمان غیررسمی- باندبازی از عواملی بودند که مانع می­شدند ایشان بتوانند برنامه های خود را اجرا نمایند ناچاراً تصمیم گرفت که به حزب نیروهای جدید و گزینش نیروها اقدام ورزد
کد خبر: ۴۵۱۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱

خاطراتی از شهید هادی بنائیان
در موقع حركت قبل از اعزام از بستگان و فاميل خداحافظي مي كند و به ايشان مي گويند كه اين ديدار آخراست من مي روم تا براي شما شربت شهادت بياورم
کد خبر: ۴۵۱۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خاطراتی از شهید سید جمال احمد پناهی
سید جمال بود بلند شد دست دادیم و احوالپرسی، می خندید و از شب سختی که گذرانده بود می گفت از آتش دشمن، از تلاش بچه ها، خیلی سرحال بود نمی دانم چقدر طول کشید خداحافظی کردم و از او دور شدم در حالی که برایم دست تکان می داد. ساعتی نگذشته بود که خبر دادند سید جمال شهید شده یکه خوردم و متاثر، آخر ما از یک محله و مسجد بودیم لحظات آخر را در ذهنم مرور می کردم خوشحالی سید جمال بی دلیل نبود او می دانست لحظات آسمانی شدن نزدیک شده است.
کد خبر: ۴۵۰۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۹