نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - عملیات
نویدشاهد - شهید "عبدمحمد رضائي" در طول خدمت سربازی بدون استثنا در همه عملياتها شركت داشت، عشق به خدا و جهاد در راه خدا را سرلوحه كار خويش قرار داده بود و حتي لحظه‌اي از اين كار دريغ نورزيد و درنگ نكرد.
کد خبر: ۴۸۲۷۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵

نویدشاهد - شهید جاویدالاثر" محمد زهرابيان" در 11 تیرماه سال 67 در عملیات بیت المقدس5 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. متاسفانه به علت آتش سنگین دشمن بعثی پیکر مطهرش در منطقه برجای ماند.
کد خبر: ۴۸۲۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵

نوید شاهد - شهید "هاشم فریدی" با ورود به جمع رزمندگان دلاور گردان ضربت، حماسه ها آفرید و رشادتها و شجاعتها از خود نشان داد. جای جای منطقه کامیاران، هنوز نشان گام های استوار او را در خود به یادگار دارد. فریاد الله اکبر او تا ابد بر قله های مرتفع و صعب العبور منطقه منعکس خواهد شد. زندگی و خاطرات این شهید گرانقدر را به مناسبت سالروز شهادتش، در نوید شاهد کردستان مطالعه فرمایید.
کد خبر: ۴۸۲۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 14؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «کوه بیزل روبروی شاخ شمیران و برددکان قرار داشت و مرتفع‌ترین کوه منطقه بود و خیلی هم صعب العبور و شیب بسیار تندی داشت. آماده باش کامل دادیم و چند قبضه توپ 106 و مینی کاتیوشا آماده شلیک به رأس بیزل شدند... »
کد خبر: ۴۸۲۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 13؛
نوید شاهد – "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «حدود 20 هواپیمای جنگی عراقی در آسمان ظاهر شدند و منطقه را به شدت بمباران کردند. برخلاف بمباران‌های معمول، بمب‌ها که منفجر می‌شدند، صدای انفجار ضعیفی داشتند ولی دود رنگی از آن ها بلند می‌شد که همان مواد شیمیایی بود...»
کد خبر: ۴۸۲۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 58 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: کم کم قایق داشت وارد آبراه می‌شد که یکدفعه برادر سید داود طاهری پانسمان سرش را برداشته و به داخل آب انداخت، قایقران یک نگاهی پر از حیرت و تعجب به کله سالم برادر طاهری انداخت و سپس قایق را متوقف و با لحنی بسیار تند و عصبی گفت: فکر می کنی خیلی زرنگی!؟ الان وقتی برگشتم ساحل و پیاده ات کردم، می فهمی زرنگ کیه !
کد خبر: ۴۸۲۵۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 57 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: منطقه یکپارچه انفجار و آتش و دود بود و هرچه هم به دژ خندق نزدیک می شدیم بر حجم و وسعت انفجارات افزوده می شد، توپخانه های دور زن دشمن، به طور متناوب در حال گلوله باران عقبه بودند و گلوله های خمسه خمسه به صورت دسته دسته روی جاده خاکی و آبراه های جزایر مجنون ریخته می شدند.
کد خبر: ۴۸۲۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 56 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: در سنگر دیدم رزمنده ای سنگین خوابیده که با این سر و صداها بیدار نمی شد، راستش از دلم نیامد که اونجوری در حالت خواب اسیر عراقی ها بشه و برای بیدار کردنش به کنار تخت رفته و دیدم که بسیجی دلاور صمد محمدی یکی از بیسیم چی های گردان خودمان است که گلوله مسلسل هواپیما از سقف سنگر عبور کرده و درست به وسط پیشانی زیباش خورده و از آن طرف سرش در آمده است.
کد خبر: ۴۸۲۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 55 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: رزمنده زخمی گفت: آقا مهدی چی شد !! خواستم در آن وضعیت چیزی بهش نگم تا بیشتر از اون اذیت نشه، اما قادر به کنترل احساساتم نشده و بی اختیار بغضم ترکیده و باران چشام همه چیز را لو داد ، او هم شروع به گریه کرد و با لبخند نازی گفت: پس همسفر نازنینی دارم و بعد هم لبخند زنان چشاشو بست و شروع به گفتن شهادتین کرد و بلافاصله هم روح پاکش پرکشید.
کد خبر: ۴۸۲۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۷

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 54 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: دهها دستگاه آمبولانس، کنار دیواره رودخانه در حال سوختن بودند و اطرافشان هم مملو از پیکر های پاک شهدا و زخمی های بسیار بدحال و نیمه جانی بود که مظلومانه و ناله کنان، آخرین نفس های خود را می کشیدند، اوضاع بسیار عجیب و دلهره آوری بود، انگاری خاکستر مرگ و نیستی به منطقه پاشیده بودند و اثری از آدم زنده در آن باقی نمانده بود.
کد خبر: ۴۸۲۵۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 53 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: دیدیم که پیکر پاک و مطهرش همچنان کنار دیواره خندق است و متأسفانه به عقب منتقل نشده! تصمیم به بردنش گرفتیم، اما همینکه خواستم حرکت کنیم، عراقی ها به بالای خندق رسیده و داخل خندق را به گلوله و موشک بستند، دیگر چاره ای جز فرار و خارج شدن از خندق نداشتیم، برای همین هم با دیدگانی اشکبار و دنیایی از شرمندگی، بوسه ای به صورت زیبا و خاک آلوده برادر اسکندری زده و با هزاران آه و افسوس به راه خود ادامه دادیم .
کد خبر: ۴۸۲۵۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 52 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: پیكر مطهر و زخم خورده نعره شیر بی ادعای آذربایجان، سردار دل ها ، فرمانده خاکی و مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا ، مهندس مهدی باکری برای همیشه چون قطره‌ای به دریا پیوست.
کد خبر: ۴۸۲۵۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 50 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: حالات روحانی و اعمال متهورانه آقا مهدی در آن لحظات آتش و خون خبر از دل بریدن از دنیا و پیوستن به یار می داد، او همچون پروانه‌ای عاشق از برای سوختن، جسم و جانش را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود در پی گمشده خود يعقوب وار به دور شعله‌های سوزان شمع شهادت می‌گشت و از برای وصال و دیدار معشوق ازلی ثانيه شماری می‌کرد.
کد خبر: ۴۸۲۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۲

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 49 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: فرمانده لشگری در کنار رزمندگان خود، در خط اول نبرد، همچون رزمنده‌ای ساده و خاکی، مخلصانه و بی‌ادعا در حال پیکار و مقاومت بود، به راستی در کدامین روش‌ها و تاکتیک های نظامی ارتش های دنیا، می‌توان این همه از خود گذشتگی و فداکاری و شهامت را از فرماندهان رده بالای نظامی به تماشا نشست؟!
کد خبر: ۴۸۲۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۱

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 48 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: هلیکوپترها با اتمام مهمات، فضای منطقه را ترک کرده و خیالمان از پشت سر آسوده شد، سریع برخاسته و با جابجایی گونی ها، عقب سنگر را هم پوشانده و یواشکی مشغول تماشای میدان نبرد شدم و با چنان صحنه وحشتناکی مواجه شدم که عرق سرد بر پیشانیم نشست و از ترس مانند بید به خود لرزیدم ، دشمن زبون اینبار با تمام توان و قدرت از سه جهت سیل بند را مورد هجمه قرار داده بود.
کد خبر: ۴۸۲۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۰

نوید شاهد ایلام - در آستانه سالگرد شهادت شهید والامقام "محمدرضا دستواره" قائم مقام لشکر 27 حضرت رسول (ص) در عملیات کربلای یک وصیت نامه وی برای علاقمندان خود منتشر می کند.
کد خبر: ۴۸۲۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰

نوید شاهد - دهم تیر سالروز عملیات کربلای یک، این عملیات در تاریخ 9 تا 19 تیرماه 1365 با رمز "ابوالفضل العباس ادرکنی" در منطقه عمومی مهران با هدف باز پس گیری مجدد مهران و مقابله با استراتژی دفاع متحرک عراق انجام گرفت. فیلمی کوتاه از حال و هوای رزمندگان در قالب کلیپی کوتاه ببینید.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 47 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود ، اما همگی خوب می دانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 46 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: فارغ از زمان و مکان محو تماشای رفتار و حرکات شجاعانه آقا مهدی بودم و داشتم از آن همه شیدایی و مردانگی کم نظیر و شاید بی نظیر فرمانده دل ها لذت می بردم که یکدفعه فریادهای بلند برادر باکری در فضا پیچید که آن نفربرها را بزنید ! آن نفربرها را بزنید !.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 45 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: سردار میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر را دیدم که به همراه بی سیم چی ها و تعدادی از یارانش از سمت بالای منطقه به سمت مان می آیند، شتابان دویده و جلوشان درآمده و به سردار رستم خانی گفتم: حاجی! این هم شد کار!؟ ما را می فرستید داخل روستا و پشت مان را بی خبر، خالی می کنید!؟ سردار که رفقاتی هم باهام داشت، دست نوازشی به سرم کشید و با خنده نازی گفت: عباس! تو هنوز زنده‌ای!؟
کد خبر: ۴۸۲۴۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷