نوید شاهد: از همه جا بوي عيد مي آمد؛ بوي هفت سين. انگار يك سفره سبز به رنگ دشتهاي دزفول و شوش زير پاي همه باز شده باشد. علفهاي خيس و باران خورده زير پوتينها مي خوابيدند و به آني دوباره قد علم مي كردند. چشمهاي فرماندهان از ديدگاه مركزي روي قدمهايي بود كه از بالاي تپه مثل آب سرازير شده بودند و در دشت جاري مي شدند.
کد خبر: ۳۸۷۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: نگاه آقا محسن رفت روي ساعت ديواري. عقربه از دوازده نيمه شب گذشته بود و هنوز از متوسليان خبري نبود. چاي را يكسر ريخت توي نعلبكي و سر كشيد و به عكس امام زل زد. عكس امام با او حرف مي زد. ياد ملاقات آخر افتاد و سفارش هاي امام: «نفسهاي آخر اين متجاوزان را بگيريد.»
کد خبر: ۳۸۷۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: همداني چشمانش را ماليد. نگاهي به آسمان انداخت. تيمم كرد و پشت سر شهبازي به نماز ايستاد. شهبازي نماز كه مي خواند، گريه مي كرد. دانه هاي اشك روي صورت باروت زده و دود گرفته اش شيار مي انداخت. همين از احساس شرم او مي كاست. نماز كه تمام شد، همداني با تندي پرسيد: «مگه قرار نبود نيرو بفرستي؟»
کد خبر: ۳۸۷۸۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: گلاب آرام گلوله را ميان دو انگشت خود گرفت. همداني ذكري گفت و چشمانش را بست. گلاب گلوله را محكم بيرون كشيد. خون مثل چشمه از ميان گوشت پاي او جوشيد و بالا آمد. حاج بابا چفيه خودش را روي زخم بست و گفت: «به به... مهمونا هم به موقع دارن ميان. نگاه كنين...»
کد خبر: ۳۸۷۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: كوچه بوي خاطره مي داد. خاطره نوجواني و جواني. در و ديوار محل قديمي براي او حكايت ها داشت؛ اما همه خاطره ها يك طرف، خاطره مادر تنهايي كه تشنه ديدار او بود، طرف ديگر. شايد تا اين ساعت كه پا توي كوچه گذاشته بود، هيچ وقت تا اين اندازه دلش هواي مادر را نكرده بود. «بسم الله» گفت و دست روي زنگ در گذاشت. انگار مادر ماه ها پشت در انتظار او را مي كشيد. دست محمود كه پايين آمد، در باز شد.
کد خبر: ۳۸۷۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: خون در رگهاي متوسليان جوشيد. فرياد زد: «ولش كنين نامردا!» و به سمت پليسي كه دست به گردن زائر گذاشته بود، دويد. شهبازي و همت هم معطل نكردند. پريدند وسط پليس ها و فرياد الله اكبر سر دادند. گرد و خاك قبرستان احد را پر كرد. شهبازي دست به كمر پليس انداخت و كلت او را برداشت.
کد خبر: ۳۸۷۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: غروب دلگير روي در و ديوار شهرك مهدي رنگ غم مي پاشيد. همه جا بوي ماتم مي داد. مجروح ها كنار ساختمان هاي نيمه ويران پشت تنگه خوابيده بودند و چشمشان به راه بود تا آمبولانس بيايد و ببردشان عقب.
کد خبر: ۳۸۷۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: شهبازي به فكر افتاد. گرماي هواي پنجاه درجه و خفه قراويز از تنش خارج نشده بود. پيرهن خاك خورده اش را كه تا كمر از عرق خيس بود، از داخل شلوار آزاد كرد و ايستاد پشت پنجره. از آنجا آسمان را كاويد. برق آفتاب چشمش را مي زد. سرش يك لحظه گيج رفت. دستي به چشمانش كشيد و گفت: «قبل از اينكه برسن به قله تشنگي و گرما بچه ها رو هلاك مي كنه.»
کد خبر: ۳۸۷۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: نيمه شب بود و پلكهاي نگهبان از بي خوابي سنگيني مي كرد. اگر قل قل كتري روي چراغ نبود، چرت نگهبان پاره نمي شد. نگهبان، فتيله چراغ را پايين كشيد. بوي سوختگي گيجش كرد. سرش را تا زير چراغ پايين آورد. به داخل آن فوت كرد و از خير چاي گذشت.
کد خبر: ۳۸۷۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: تمام شهر سياهپوش بود و سر هر خيابان حجله اي. دور تا دور محوطه سپاه كتيبه هاي سياه تا پيشاني ساختمان بالا رفته بود. همداني نگاهي غصه دارش را به عكس خندان بهمني و فريدي انداخت. هر دو به بالا نگاه مي كردند؛ با تبسم.
کد خبر: ۳۸۷۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: چشمان فريدي هم روي دو چشمي دوربين چسبيده بود و تپه ها را مي كاويد. آهي از ته دل كشيد و گفت: «خدا مي دونه كه اگه تمامي اين تپه ماهورا رو بذاريم روي هم، بازم عراقي ها از روي بازي دراز دست روي حلقوم ما گذاشتن.» و ادامه داد: «كاش بعد از سقوط قصر شيرين و اسارت بچه ها، خودمون رو سريع مي رسونديم روي يكي از قله ها.»
کد خبر: ۳۸۷۷۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: خورشيد پشت آسمان شلمچه رنگ باخته بود؛ اما هنوز تف گرما از روي خاك بر مي خاست و دانه هاي عرق را مثل شبنم روي پيشاني او و راننده جوان مي نشاند. نگاهي به ساعت انداخت. داشت دير مي شد. با چشم دل مي ديد كه گردانها پشت دژ مارد نشسته اند تا رمز آغاز مرحله نهايي عمليات را بشنوند. رو كرد به راننده و گفت: «سريعتر برو.»
کد خبر: ۳۸۷۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: مادر در خيالش با محمود حرف مي زد. مي پرسيد؛ اما جواب نمي شنيد. هر بار كه او را مي ديد، چشمانش نور مي گرفت، لبش به خنده وا مي شد؛ اما گوشه دلش همچنان نگران او بود. فكر بدرقه عذابش مي داد. دستپاچه مي شد و مي زد به حياط يا زير سردر مي ايستاد
کد خبر: ۳۸۷۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
نوید شاهد: خداوندا توفيقي عطا فرما كه از جمله كساني باشم كه خود بشارت به آنها دادهاي كه در اين معامله شركت جويند و اي كسي كه جز تو كس ديگري را ندارم «الهي و ربي من لي غيرك » از تو خواهانم كه زندگي ام زندگي محمدي و مردنم را مردن محمدي قرار دهي. «الهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد»
کد خبر: ۳۸۷۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
نوید شاهد: شهید محمود شهبازی در سال 1337 در اصفهان متولد شد. در پیش از انقلاب فعالیت های مذهبی و سیاسی گسترده ای داشت. پس از انقلاب به سپاه پیوست و تلاش های فراوانی در سپاه داشت. در دوران دفاع مقدس هم فرمانداری سپاه همدان را به عهده داشت. در عملیات های فتح المبین، بیت المقدس حضور داشت. سرانجام در روز دوم خرداد 1361 در آستانه فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس به فوز عظماي شهادت نايل آمد
کد خبر: ۳۸۷۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
گزیده آثار مرکز اسناد ایثارگران:
نوید شاهد: شهید محمود امان اللهی در خرداد ماه سال 1339 در روستای جعفر آباد بیجاربه دنیا آمد. این شهید بزرگوار در مورخه هفدهم خرداد 1379 نداي حق را لبيك گفت و به ديدار پدر و ديگر همرزمان شهيدش شتافت.
کد خبر: ۳۸۷۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۲
یادی از شهيد محمود ربّي
عادت داشت هرگاه حقوقي ميگرفت با آن لباس، برنج و... برای خانوادههاي فقير تهیه کند.
کد خبر: ۳۸۷۱۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
شهید محمود حیدری
کد خبر: ۳۸۷۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۳۰
آري عزيزان ، من از آفرينش خويش و همنوعانم همين را ميدانم كه « افحسبتم انما خلقنا كم عبثنا به » به عبث آفريده نشده ايم و اين را نيز شنيده ام و ايمان كامل دارم كه همه جهان اعم از مادي و غير مادي مخلوق خدا و در كف قدرت اوست « زندگي منحصر در اين دنياي گذرا و فاني نيست
کد خبر: ۳۸۶۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۱۳
22 اسفند روز بزرگداشت شهدای گرانقدر
اين عشق مقدس وي را از جبهه هاي جنوب به کردستان و جنگ با منافقين کشاند در آنجا با شور ايمانش با ضد انقلابيون و منافقين کور دل به مبارزه پرداخت...
کد خبر: ۳۸۶۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۲