نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
خواهر شهید همتعلی مهدیلو از برادر شهید خود می‌گوید: دم سحر وقتی رفتم سر دیگ دیدم همۀ یک گوشه خوابشان برده است و همت تنهایی هلیم را هم می زند و زیر لب چیزی می‌گوید. همزن را از او گرفتم و خودم شروع کردم به هم زدن.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۴

خواهر شهید رسول موسوی از برادر خود چنین می‌گوید: دیدن داداش برای همۀ ما دلگرمی بود. مامان با اینکه انس خاصی به رسول داشت و از دوری اش دلتنگ می شد، هیچ وقت جلوی او چیزی نمی گفت. پای حرف های مامان و سیدرسول که می‌نشستم می‌دیدم مامان او را به رفتن تشویق هم می‌کند.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۹

شهید احمد احمدى پنجمين فرزند زوج عباس و حميده عزيزى، به سال 1345 در روستاى كرسف از توابع شهرستان خدابنده استان زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸

خواهر شهید شهید اباصلت سهرابی می‌گوید: تازه عروس و داماد بودند. دعوتشان کرده بودم برای پا گشا. زنداداش را خودم معرفی کردم. همدیگر را پسندیدند و ازدواجشان سر گرفت.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸

خواهر شهید بهرام حیدری تعریف می کند: اولین بار که می‌خواست به جبهه برود، نه پدرم راضی بود و نه مادرم. شانزده سال بیشتر نداشت. می گفت: تو رو خدا رضایت بدید من همین یک بار رو برم.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷

شهید "حميد احدى" فرزند كريم از مادرى به نام "منيره قريشى" در شهريور ماه 1341 شمسى در زنجان متولد شد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷

شهید "ناصر اوجاقلو" از مادرى بنام "سيده‏ زهرا اميرى" در سال 1341 در شهرستان زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۶

خواهر شهید عشقعلی احمدی تعریف می‌کند: فکر کردم شاید از داداش یا یکی از فامیل ها شیطنتی دیده و می‌خواهد خبرش را به مامان بدهد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۶

به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "طاهر اجاقلو" از مادرى به نام "ملكه صمصامى" در پاييز سال 1340 شمسى در خانواده‏اى مذهبى در زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵

خواهر شهید رضا ابوبصیر روایت می‌کند: شهر به‌هم ریخته بود. دانش‌آموزها درس و مدرسه را رها کرده بودند و همپای بقیۀ مردم در راهپیمایی ها شرکت می کردند.
کد خبر: ۴۵۸۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵

خواهر شهید میرزاعلی رستم‌خانی روایت می‌کند: میدانست من خواهر میرزاعلی هستم. تا من را کنار چشمه دید لبخند روی لبش نشست و گفت: خدا خیرت بده دختر. ان شاءالله عاقبت به‌خیر بشی.
کد خبر: ۴۵۸۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۴

خواهر شهید احمید احدی می‌گوید: هیچ‌وقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط می‌کردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.
کد خبر: ۴۵۸۷۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۳

نشست «نقد و تحلیل گونه خاطره ، با تاکید بر آثار حمید حسام» با حضور حمید حسام، گلعلی بابایی و محمدرضا سنگری، سه‌شنبه یازدهم تیرماه در باغ‌موزه دفاع مقدس برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۵۸۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۱

خاطره ای از شهید قنبر جمزاده فرمانده گروهان - راوی همرزم شهید
من هنوز چفیه ی سیاه با خطوط سفیدش را به یادگاری دارم،چند ماشین پشت سر ماشین حامل پیکر شهید راه افتادند.در بین راه، شهید بسطامی و شهید ملاحی به ما ملحق شده و از شهادت قنبر مطلع شدند...
کد خبر: ۴۵۸۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۱

خواهر شهید مجید شهریاری می‌گوید: اشک هایم را پاک کردم و سرم را برگرداندم. مجید کنار تخت مادر ایستاده بود. بی‌صدا دعایی را زمزمه می کرد و فوت می کرد سمت مادرم.
کد خبر: ۴۵۸۵۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۱

کتاب حاجی فیروز حاوی خاطرات دیده‌بان جانباز فیروز احمدی سال ۱۳۹۵ چاپ نخست خود را تجربه کرد.
کد خبر: ۴۵۸۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۰

خاطره هایی از آموزگار شهید احمد کرمی راوی خانواده شهید
شهيد احمد معلمي كه به حق كلمه شهيد شایسته در خور وجودش بود، بخشندگي و سخاوتش نمايشگر كرمي بود كه از شناسنامه اش سر چشمه مي گرفت معلمي كه چون خود زاده غم و رنج بود درد جامعه و شاگردانش را به خوبي درک می کرد و محصلين خود را راهنمايي كرده از اين رو نه تنها شاگردانش از غم از دست رفتنش خون به جای اشك ريختند بلكه هر كس با اين شهيد زنده برخوردي داشته در سوگش اشك ريخت...
کد خبر: ۴۵۸۳۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹

خواهر شهید علی اکبر یگانه فرد می‌گوید: من به خیال اینکه او پیش ما نمی‌خواهد خودش را بشکند و حتی یک آخ نمی گوید، وقتی که دوروبرش خلوت می شد از دور زیر نظر می گرفتمش؛ اما هیچ موقع صدای شکایتی از او نشنیدم.
کد خبر: ۴۵۸۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹

معرفی کتاب;
این کتاب صوتی مجموعه خاطرات برگزیده دو جشنواره خاطره ‌نویسی رزمندگان استان بوشهر در هشت سال دفاع مقدس در سال‌های 90 و 91 است.
کد خبر: ۴۵۸۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹

خاطره ای خودنوشت از فرمانده شهید عباس مطیعی
این نوشتار واقعیتی است و حقیقتی است که انشاء الله برای همه سودمند خواهد افتاد و غرض از آن نه خودخواهی است و تعریف از خود ، بلکه نمایاندن گوشه ای از زندگی خود زندگی 24 ساعتم را که هرگز فراموش نمی نمایم. آخرین شبانه روزی که می توانستم راه بروم ، می توانستم مثل تو کارها را انجام دهم. آخرین شبانه روزی که مثل دیگر شبانه روزهای من پر بود از فعالیت و تحرک از آن همه مقاومت و خلاصه آخرین شبانه روزی که در میان دوستان بودم دوستانی که آنان را چون برادر می دانستم و حتی از برادر بهتر.
کد خبر: ۴۵۸۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹