در قسمتی از کتاب «راه ستارهها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید حسن حسینپور است، میخوانید: «چادرم را سرش کرد و در حالتی که نوع چادر پوشیدن افراد محجبه را تقلید میکرد، گفت: من اگه خانوم بودم اینجوری حجاب میگرفتم! اما با این حال، حجاب فقط برای خانومها نیست ...»
کد خبر: ۵۴۱۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۰
«اوایلی که میخواست به پایگاه برود اجازه نمیدادم. من که نمیخواستم در پایگاه فعالیت داشته باشد از خدایم بود اما همش میترسیدم از این طریق پایش به جبهه باز شود ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۹
کتاب «قشنگترین نقاشی» با تصویرگری سمیراسادات شفیعی که گوشهای از زندگی نامه شهید عباس کریمی را روایت میکند توسط نشر 27بعثت منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۱۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۳
معرفی کتاب
در کتاب «این آمدن نبود» شاهد رُشد شخصیت آن از یک پسر بچه ی جسور به سمت یک فرمانده گردان پرطاقت و از خودگذشته هستیم که نویسنده سعی کرده با حفظ اصل امانتداری، نکتههای اخلاقی پنهان ماجرا را بدون بزرگنمایی با مخاطب درمیان بگذارد.
کد خبر: ۵۴۱۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۷
کتاب «هم رنگ خدا» با نویسندگی «نادیا بارانی ماشهرانی» به بیان سیره اعتقادی و اخلاقی شهید یوسف دقت پرداخته است .
کد خبر: ۵۴۱۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۷
بر مبنای زندگی شهید اصغر فلاحپیشه منتشر شد
کتاب شعر «عمویمهربون» با تصویرگری سمیراسادات شفیعی که گوشهای از زندگی نامه شهید فلاحپیشه را روایت میکند، منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۱۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
کتاب «لباس مقدس» با نویسندگی «سکینه دهقانی و الهه مرادی» به بیان سیره اخلاقی شهید علی حاجبی پرداخته است .
کد خبر: ۵۴۱۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۷
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«تیر از سرم کمانه کرده است. خوب حتما خنده میکنی که کمی پایین گرفته بودم الان بهشت بودم. خلاصه خدا خودش رحم کرد و آن دعاهای مادرم بود که شهید نشدم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۴۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۴
معرفی کتاب
کتاب «آیههای نامآور» به قلم زهرا شعبانی، زندگی و خاطرات شهدای ورزشکار شهرستان دامغان است.
کد خبر: ۵۴۱۴۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۲
معرفی کتاب؛
کتاب «جنگ در نخلستان(1)» روایتی است از یک اتفاق واقعی جنگ که در هفتم مهرماه 1359 در منطقه ای نزدیک بخش موسیان از شهرستان دهلران، این کتاب برای گروه های سنی ب و ج تدوین و در سال 1390 در 22 صفحه به قلم دکتر «عباس صیدی» و توسط انتشارات برگ آذین به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۴۱۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
مراسم روایت مادری که به نقد و بررسی کتاب «به بها خریدند» روایت داستانی مادر شهیدان احمد، یونس، علی و محمد جوادنیا پرداخت که با حضور مسئولین برگزار شد.
کد خبر: ۵۴۱۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
«منافقین در راه آبیک از بالا ماشینهایی اعزام به جبهه را میزدند. اعزام در آن روز ممکن نشد تا فردا که یکشنبه بود و باز هم اعزام ممکن نشد تا ساعت ده صبح همان روز که به ما اعلام کردند به دربکوش ساختمانی که الان در اختیار میراث فرهنگی است، مراجعه کنید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
«پدرش خواب دیده بود که حبیب در باغ زیبایی قدم میزند و لباس تمیز و نو به تن دارد. با تعجب پرسیده بود: حبیب تو زندهای؟ کاش زنده بودی و برایت عروسی میگرفتم. حبیب گفته بود: من زندهام و در بهشت خیلی خوشحالم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهیدان فریدون و حبیب شفیعآبادی است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۱۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
کتاب «بهای جان» روایتی از حیات طیبه شهیدان محمدمهدی، محمدصادق و حسین تقوی رزمندگان سپاه اسلام می باشد که به قلم حمیده احمدی به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۴۱۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
« یکی از اسرا آنقدر شیک و بدون گرد و خاک بود که در نگاه اول فکر کردیم که این جزو نیروهای ایرانی است. صورتش کاملاً اصلاح شده و لباس نظامی مرتب و اتوکشیده بر تن داشت. همه میپرسیدند که این عراقی است یا ایرانی؟ وقتی معلوم شد که عراقی است فرماندهی یگان دژبان به من گفت: رحمانی پیراهنش را دربیاور! من هم فورا پیراهن نو و گرانبهای او را از تنش در آوردم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۰
«غیرت در مسایل ناموسی» بخشی از خاطرات محمد نعیمی در رابطه با شهید «مصطفی حقشناس» است که از شما دعوت میکنیم به این خاطره گوش فرا دهید.
کد خبر: ۵۴۱۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۹
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در جزیره عراق آب یکی از رودهای نزدیک واقع در خاک عراق را به سمت سنگرهای ما هدایت کرده بود و ازدیاد آب بهحدی بود که روزانه حدود سیزده سانتیمتر آب بالا میآمد و بعضی سنگرها را خراب میکرد. نیروهایی که سنگر آنها خراب میشد بدون جا میماندند ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۹
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: عقاب را عقب تر گرفتم و بهش زُل زدم. طلایی بود. دم مستطیلی شکل، بلند، پهن و قهوه ای مایل به خاکستری داشت. تاج برنزی آن از دور به سیاهی میزد. حسین گفت: عقاب طلایی سلطان پرنده هاست، به فال نیک بگیرش عرفان.
کد خبر: ۵۴۱۲۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۳۰
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جادههای رملی" روایت میکند: امشب برای شام دنبال شکار میگردیم. شکم مون کپک زده از بس غذای تکراری ارتش رو خوردیم. امروز حتّی گنجشک هم تو آسمون پر نمیزنه.
کد خبر: ۵۴۱۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۶
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: عاقد خطبه را خواند و کلّه قند را شکستند. من هم با اجازهی بزرگترها و حمید بله را گفتم و چندتایی عکس گرفتیم. حمید از همان کنار در، تبریک گفت و خواست برود که خواهر شوهرم صدا زد.
کد خبر: ۵۴۱۱۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳