دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۸
امیر علیزاده در سال 1337 در روستای الغچین سفلی از توابع بخش چرام متولد شد . بچه ای آرام و ساکت بود .

نام شهید: امير عليزاده

نام پدر: گرگ اله

تاریخ تولد : 1337

محل تولد: روستای الغچین سفلی از توابع بخش چرام

تاریخ شهادت:1361/1/2

محل شهادت:عملیات فتح المبین

آرامگاه: روستای الغچین سفلی از توابع بخش چرام

امیر علیزاده در سال 1337 در روستای الغچین سفلی از توابع بخش چرام متولد شد . بچه ای آرام و ساکت بود . از داشتن مادر محروم بود ، و با زحمات زیادی بزرگ شد . اخلاق و رفتارش نمونه و سرمشق بود . دوره ی ابتدایی را در شهرستان چرام از توابع دهدشت گذراند . برای ادامه تحصیل عازم شهرستان دهدشت شد و درآنجا 3سال به تحصیل پرداخت . علاوه بر تحصیل در کارهای کشاورزی و دامداری به خانواده اش کمک می کرد . در اوقات فراغت به ورزش و مطالعه ی کتابهای مذهبی و علمی می پرداخت . به فرایض دینی و مذهبی اهمیت زیادی می داد . در دوران انقلاب شور انقلابی عجیبی داشت . در جلسات و تظاهرات به طور فعال شرکت می کرد . و به مبارزه با رژیم پهلوی می پرداخت . برای توزیع اعلامیه و سخنرانی امام ، سر از پا نمی شناخت . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس سپاه پاسداران ، عضو سپاه شهرستان گچساران شد . او دوست داشت پاسدار شود ، تا از اسلام و قرآن دفاع کند . خدمت سربازیرا در سپاه گذراند. هنوز چند ماه از ورودش به سپاه نگذشته بود که غائله ی کردستان شروع شد و او بی درنگ به غرب کشور رفت ،و به مبارزه با منافقین پرداخت . با شروع جنگ تحمیلی ، برای رضای خدا ، ادای تکلیف و دفاع از میهن پیشبرد دین اسلام ، جلوگیری از نفوذ دشمن و حفظ جمهوری اسلامی به رهبری امام ،راهی جبهه های حق علیه باطل شد. پدرش می گوید : یک روز از او سوال کردم که چرا این قدر به جبهه علاقه داری ؟ گفت : به خاطر اینکه در خرمشهر به یک دختر تجاوز شد ،و من هیچ وقت آن را از یاد نمی برم . باید انتقام آن دختر را از صدامیان بگیرم . اگر افرادی مثل من به جبهه نروند ،ایران نابود می شود . همیشه در خط مقدم حضور داشت . او معاونت گردان المهدی (عج) را بر عهده داشت .مدت 18 ماه در جبهه خدمت کرد در تمام عملیاتها و حملات چریکی سپاه علیه متجاوزین ، شرکت داشت . مدتی در قصر شیرین و سومار یود . سپس راهی سوسنگرد شد . نزدیک دوماه در جبهه ی سوسنگرد به مبارزه پرداخت . بعد از مدتی استراحت ، عازم آبادان شد. و در شکستن محاصره ی آبادان شرکت داشت . بعد به بستان رفت و در عملیات طریق القدس و آزادی بستان همراه رزمندگان بود . هنگامی که دشمن با تانک ، پل سالبه را گرفت ، او با یک گروه بیست و دو نفره ،تانک های دشمن را در هم کوبیدند و و پل را به تصرف در آوردند .در این عملیات تعداد 70 تانک دشمن منهدم شد.در جبهه دوبار مجروح شد . ولی در این مورد به خانواده اش چیزی نمی گفت . مدت زندگی مشترکش یک سال بود و ثمره این زندگی یک فرزند دختر بود . اوقات فراغت خود را به سرکشی از از بسیجیان و خانواده های شهدا و نماز و مسائل مذهبی می گذراند. پدرش می گوید : آخرین باری که به جبهه رفت ، گفت : اگر در این سفر شهید نشدم ، دیگر به جبهه نمی روم .

در دوم فروردین 1361 در حالی که سمت معاونت فرماندهی گردان بسیج و گروه ضربت سپاه پاسداران را بر عهده داشت در عملیات فتح المبین به کمک دیگر رزمندگان توانست خطوط دفاعی دشمن را در هم شکند و راه را برای پیشروی سپاه اسلام هموار سازد . پس از آزادسازی خط و عقب راندن دشمن و فتح سنگرهای خط مقدم رژیم بعثی در تاریخ 1361/1/2 به شهادت رسید .

وصيتنامه پاسدار شهيد امير عليزاده

براي پنجمين بار كوله پشتي خود را برمي دارم و روانه خوزستان مي شوم،كوله پشتي پر از عشق و علاقه به كربلاهاي سوسنگرد و كربلاي بستان با وجود با تمام نيرو و قدرت براي خدا و سركوب ضد انقلاب از اينكه پيام شنيدم كه عمليات خوزستان مي خواهد صورت بگيرد خودم را يافتم و بلافاصله به خوزستان با چند تن از برادران روانه شديم تا به نداي هل من ناصر ينصرني حسين (ع)زمان لبيك بگويم و خدايا خدايا مي روم بستان تا كنم آن خاك اسلام را آزاد،بكوبم دشمن را پيش روم بسوي كربلا خدايا خدايا تا اين لحظه كه به جبهه مي روم فقط براي رضاي تو مي روم ،خدايا تو را به بدنهاي قطعه قطعه شهيدان خوزستان قسم مي دهم كه مرا از شر نفس شيطاني نجات دهي تا اين لحظه كه مي خواهم در مقابل مزدوران عراقي قرار بگيرم ،اگر همه فرزندان ما در خوزستان قطعه قطعه شوند عقب نشيني نخواهم كرد و با شما خواهران و برادراني كه در اينجا گرد آمديد مژده مي دهم كه همه برادران ارتشي و پاسدار تا آخرين قطره جان و خون خود مي تازيم تا منطقه اشغالي را آزاد سازيم و برادران من در سوگ شهيدان نشسته اند و ما تا آخرين نفس و آخرين فشنگ مي جنگيم و سربازان مزدور عراقي را اگر بخواهند تسليم بشوند به رگبار گلوله مي بنديم و بايد به آنها و تمام ابر قدرتها و ابر جنايتكاران بفهمانيم كه پاسداران جان بر كف اسلام و قرآن در اين لحظه كه دست را روي ماشه مي گذاريم از بعثي بگير تا اردني و از اردني بگير تا مصري همه را در خاك خوزستان به جهنم خواهم فرستاد، تا آن سران مرتجع بدانند كه سربازان و اين قدر وسيله اي كه به صدام كافر كمك كرده است بايد جسد هايشان را بسته بندي كرده و به اردن و مصر فرستاد تا بدانند كه خوزستان را به هيچ وجه حتي با چنگ و دندان هم كه باشد به دست مزدوران نخواهيم داد و به برادران مژده مي دهم همه ما كه امشب آماده و دست روي ماشه مي گذاريم و به هيچ وجه به مزدوران عراقي رحم نمي كنيم و به علت اينكه سربازان مزدوري كه چهارده ماه است زير توپ و تانك است و اتمام حجت به آنها هم شده است كه به هيچ وجه به آنها هم كه در راه تسليم را پيش مي گيرند را تسليم نداده و آنها را در سرزمين مقدس خوزستان به رگبار مي بنديم و به شما برادران اخطار مي كنم كه حزب الله را هر چه بيشتر در شهر شهيد پرور گچساران مستحكم نمائيد و اقدام هر گونه عمل ضد انقلاب را دفع و خنثي نمائيد.

هشدار من به منافقين خلق گچساران و برادران عزيز چرا فكر خودتان رادر اختيار عده اي فرصت طلب و خائن گذاشته ايد ،مگر هنوز مي خواهيد رجوي را برگردانيد تا در ايران حكومت كنند ،به خدا قسم اگر همه ما قطعه قطعه شويم مرزها را محكم مي بنديم و اختيار هر گونه وارد شدن و فراريان ابرجنايتكار را به هيچ وجه شايسته نمي دانيم و آنها را اگر در مرزها ببينيم با توپ 106گلوله ي 106شليك خواهيم كرد.سلام بر پدر و زن پدر مهربانم،من شما را به خدا سوگند مي دهم كه درست است كه دو فرزندتان را به خوزستان فرستاديد يكي حشمت و ديگر امين،اين را بدانيد كه فقط آنها را در راه خدا داده ايد و هيچگونه نگران نباشيد و من از تمام عموها و اقوام عزيزم خواهش مي كنم كه مرا ببخشند كه از شما خداحافظي نكردم ،براي خدا مرا ببخشيد و سلام زياد مي رسانم براي زنم كه اگر شهيد شدم در راه خدا است و هيچ گونه نگراني به خودت راه ندهي و تو را به خداي بزرگ مي سپارم و در ضمن اگر انشاءالله فرزندي متولد شد آن را براي خدا و در راه خدا بزرگ كنيد و نگذاريد بي بند و بار بزرگ شود.از شما تقاضا دارم كه حتماً او را حزب الهي تربيت كنيد.

لازم به ذكر است كه شهيد اين وصيت نامه را در موقع رفتن به جبهه بوستان نوشته است.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده