مختصری از زندگی نامه شهید لطف اله بیژنی نژاد
نام شهید: لطف اله بیژنی نژاد
نام پدر: فتح الله
تاریخ تولد :1341
محل تولد: روستایسرتنگ سپو ازتوابع شهرستان دهدشت
تاریخ شهادت:1365/10/21
محل شهادت:کربلای 5
آرامگاه:گلزار شهدای دهدشت
لطف الله بیژنی نژاد دومین فرزند خانواده در سال
1341 در روستای سرتنگ سپو از توابع شهرستان کهگیلویه به دنیا آمد.در سال 48 در
مدرسه ابتدایی اسلام آباد که حدود 9 کیلومتر با زادگاهش فاصله داشت مشغول به تحصیل
شد. در سال سوم لبتدایی به خاطر مشکلات مالی درس را رها کرد.وبه کشاورزی پرداخت. در
سال 55 پس از 5 سال دوری از تحصیل ،کلاس چهرم و پنجم را پشت سر گذاشت. و برای
ادامه تحصیل روانه دهدشت شد. از همان دوران ابتدایی علاقه ی زیادی به مطالعه
کتابهای غیر درسی مخصوصاً کتابهای مذهبی و اسلامی و اخلاقی داشت. شب ها بیدار می
ماند و قرآن می خواند.در مساجد در برنامه های مذهبی و ورزشی شرکت می کرد. در زمان
انقلاب با تعطیلی مدارسدر راهپیمایی ها حضور داشت. با شروع جنگ بدون اطلاع خانواده
،کارت آماده به خدمت گرفت و مدرسه را رها کرد و عازم جبهه شد. میگفت: ما اهل کوفه
نیستیم امام تنها بماند. ایشان دومین بار در عملیات فتح المبین در رسته ی
اطلاعات عملیات شرکت کرد. سپس در واحدهای پدافند ی در جنوب و غرب کشور به حراست از
کشور اسلامی پرداخت . در تاریخ 1361/11/15به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد. و
برای تکمیل دوره ی آموزشی خود به مدت 3ماه به شیراز رفت.پس از مراجعت عازم جبهه شد
به خاطر توان رزمی که داشت به عنوان فرمانده گروهان منصوب شد. حدود دوماه در سپاه
دهدشت انجام وظیفه کرد. در سن 22 سالگی ازدواج کرد .مدت زندگی مشترکشان یک سال و
نیم بود. ثمره ی این زندگی فرزند پسری به نام مهدی است.بسیار متواضع و فروتن بود
همیشه لبخند بر لب داشت شب ها به مناجات می پرداخت. بسیار کوشا و کم توقع بود
بیشتر کار می کرد و کمتر حرف می زد.همرزمش میگوید:"خودش عابد بود و دیگران را
به نماز ،روزه،و سایر واجبات سفارش می کرد. پیرو ولایت فقیه ،امام و دستور ایشان
بود. انقلاب را دوست داشت و سفارش به پشتیبانی از انقلاب می کرد" ایشان در عملیات والفجر 2و4 به عنوان فرمانده
گروهان به مقابله با دشمنان بعثی پرداخت. و در عملیات والفجر 2و آزاد سازی حاج
عمران از ناحیه ی دست راست و پای چپ مجروح گردید. در حالی که نیروها عقب نشینی
کرده بودند وی در بالایکوه زخمی شده بود . خود را از کوه به طرف پایین انداخت تا
به دست دشمن اسیر نشود. مدت 4شبانه روز در محاصره دشمن بود تا اینکه نیروهای خودی
پیشروی کردند و ایشان را نجات داده ،به بیمارستان منتقل کردند.در عملیات والفجر
4با گروهانش وارد عمل شد و با کمترین تلفات مهمترین پیروزی ها را به دست آورد.
همچنین در عملیات والفجر 8به عنوان معاون گردان حزب الله "محمدبار" در
کنار همرزمش برادر پناهی(شهید) در فتح فاو فعالانه شرکت داشت. و با ابتکار عمل و
نابود کردن دشمن با کمترین تلفات پیروزی های چشمگیری به دست آورند و از سوی برادر
مرتضی قربانی ،فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا،مورد تشویق قرار گرفت. سپس به یگان تحت
امر ایشان ماموریت داده شد. تا از مواضع و نقاط فتح شده حراست کنند. ایشان در عملیات کربلای 4 شرکت کرد. از ناحیه ی
سر به شدت مجروح گردید. و دکتر 23 روز استراحت به وی داد. هنوز کمتر از یک هفته نگذشته
بود که در تاریخ 1365/10/19 آقای پناهی از گچساران او را احضار کرد.وقتی از
ماموریت گردان خود مطلع گردید بلافاصله عازم جبهه شد تا در عملیات کربلای 5 شرکت
کند. فرمانده اش هر جا به مانعی برخورد می کرد میگفت:این شیر را می فرستم تا دژها
را بکشند.مادرش می گوید : یک روز قبل از از شهادتش که به مرخصی آمده بود گفت: قرآن
را ببوس،بوسیدم،گفت: شیرت را حلال کن . وقتی شهید شدم مبادا کاری کنید که منافقیثن
خوشحال شوند. صبور باشید و شجاعت داشته باشید که خدا با ماست. ما باید مثل آقا
مصطفی خمینی و شهیدکربلا شهید شویم". و در عملیات کربلای 5 مورخه 1365/10/21در
حالی که پیش می رفت تا معبر عملیاتی را برای همرزمانش باز کند و آتش سنگر تیربارچی
عراقی را که سر راهشان بود خاموش کند ،مورد اصابت تیر مزدوران عراقی قرار گرفت و
بر اثر اصابت 3گلوله به بدنش،به شدت مجروح شد و بر اثر جراحات وارده در بیمارستان
گلستان به شهادت رسید. قسمتی از وصیت نامهی شهید: خواهرم سیاهی چادر تو
بهتر از خون سرخ من ،کمر دشمن را می شکند. و خطاب با برادرانش گفته بود: ای
برادران!اسلام را تنها نگذارید . از اسلام حمایت کنید و جان خود را نثار اسلام
سازید. برادران پاسدار !همدیگر را احترام کنید و
برادران مسئول!از شما می خواهم که زیاده روی نکنید.با بچه ها درست رفتار کنید چون
بچه های خیلی خوبی دارید قدر اینها را بدانید." پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان دهدشت به
خاک سپردند.