مختصری اززندگینامه شهید والا مقام سيد حميد عباسى
نام : سید حميدعباسى
نام پدر : سیديونس
تاريختولد :1342/06/2
محلتولد : دهبرافتاب
تاريخ شهادت :1365/12/4
محل شهادت : شلمچه
مسئولیت : مسئول اطلاعات عمليات مهندسي گردان انصار
زندگینامه
شهيد سيد حميد عباسي در دوم شهريور سال 1342 در روستاي سادات ده برآفتاب در خانواده اي مذهبي و محروم ديده به جهان گشود و در سال 1349 پاي را به عرصه مدرسه ابتدايي در روستاي ده برافتاب گذاشت و با موفقيت دوران ابتدايي راسپري نمود و راهي مدرسه راهنمايي آيت الله منتظري( كورش سابق) در شهر ياسوج گرديد و با سپري نمودن دوران راهنمايي پاي را به محيط وسيع تر تحصيل يعني دبيرستان امام خميني (رضا پهلوي سابق) گذاشته شهيد عباسي با توجه به فقر و محروميت خانواده در تمام تابستانها جهت بدست آوردن هزينه تحصيل و محروميت خانواده در تمام تابستان ها جهت بدست آوردن هزينه تحصيل كارگري مي نمود و هزينه تحصيل خويش را از اين راه بدست مي آورد. و با اينكه در دوران زندگي قبل از انقلاب در فقر و محروميت به سر مي برد ولي هميشه در بين دوستان چون غنچه اي شكوفا و خندان در برابر مشكلات صبور و مقاوم بود و هيچ گاه گرد فقر بر چهره او ظاهر نمي شد در بين دوستان و همكاران چنان ظاهر مي گرديد كه هيچ كس به مشكلات زندگي وي پي نبرده. شروع دوران دبيرستان ايشان مصادف بود با سال 57 كه اوج مبارزه و حركت بر عليه رژيم منحوس پهلوي بود. شهيد بزرگوار در تحريك و كشانيدن دانش آموزان به ميدان هاي مبارزه و تظاهرات در شهر ياسوج نقش مهمي را ايفا نمود. و با پيروزي انقلاب اسلامي مسئول تشكيل انجمن اسلامي دبيرستان امام خميني ياسوج شد و در خرداد سال 61 موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد گرديد. بعد از فراغت از تحصيل بلافاصله تابستان سال 61 در دفتر عمران امام و سپس در فرمانداري شهرستان بوير احد مشغول به كار شد و پس از مدتي در سال 62 با توجه به تعهد و پشتكار و درايتي كه داشتند به استانداري كهيگيلويه و بويراحمد دعوت به كار و ابتدا در روابط عمومي استانداري و سپس به عنوان مسئول ستاد خبري استانداري مشغول به كار گرديدند او اين اسفند ماه 63 با توجه به تحركي كه داشتند خدمت در استانداري روح والاي او را سيراب ننمود بلكه براي خدمت بيشتر به محرومين و مستضعفين در ميدان وسيع تر به ارگان مقدس جهاد سازندگي راه يافت و به علت احساس مسئوليت كه در ارتباط با مسئله جبهه و جنگ داشتند در ستاد پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد استان مشغول به كار شد وجود روحيه سرشار از محبت ايشان باعث شد كه كليه جهادگراني كه در جبهه فعاليت مي كردند هنگامي كه در پشت جبهه مشكلي داشتند با ايشان در ميان مي گذاشتند و مجموعاً اين روحيه باعث شده بود كه برادران رزمنده به ايشان علاقه فراواني نشان بدهند شهيد عزيزمان سيدعزيزعباسي زماني كه در پشت پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد استان بود و فعاليت شبانه روزي ايشان تأثير بسزايي در كار جبهه و جنگ داشت ولي مرتباً تمايل خود را براي رفتن به جبهه به برادر عزيز، شهيد حاج طالبي كه در آن زمان مسئول پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد استان بود اظهار مي نمود و در اين مورد تأكيد فراواني داشت كه تأكيد و بي تابي وي باعث شد كه شهيد طالبي با رفتن ايشان به جبهه موافق كند وقتي كه وارد جبهه شد با توجه به شناختي كه برادران از ايشان داشتند كار سازماندهي گردان انصار فاطمه زهرا(س) به ايشان واگذار نمودند و ايشان در مدت كمتر از 45 روز به تلاش پيگير خود ضمن هماهنگي با استان سازماندهي گردان را به اتمام رساندن كه به حمدالله اين گردان در عمليات كربلاي 4، 5، 8 حماسه ها افريده در مدتي كه مشغول سازماندهي گردان بود مرتب به مسئولين مربوطه مراجعه و اظهار مي نمود كه بايد كار عملياتي را به من واگذار كنند ولي با توجه به حساسيت كار ايشان مسئولين موافقت نمي كردند كه بلاخره با اصرار زياد وي موافقت شد كه مسئوليت اطلاعات عمليات مهندسي گردان انصار را به عهده بگيرند مدتي كه در عمليات كربلاي 5 اين مسئوليت را به عهده داشته شبي نبود كه در خط مقدم كانال مهي در كنار جهادگران خاكريززن نباشد شهيد سيدحميد عباسي فرزندي از تبار زهرا(س) بود كه در راه عشق به اولاد زهرا جانم بباخت و داراي اخلاق پسنديده، روحي سرشار از عشق و محبت و خلوص و داراي نظمي خاص بود كه مجموعه اين خصوصيات انساني متقي و با اراده ساخته بود. و هر كاري به وي محول مي شد با توكل به خدا و با پشتكار مداوم انرا به انجام مي رسانيد و پيوسته به برادران جهادگر رزمنده اظهار محبت و علاقه وافري نشان مي داد و به همين علت برادران گردان انصار مشكلات و مسائلشان را با ايشان در ميان مي گذاشتند شهيد حميد نمونه بارز و عيني اوصيكم به تقوي الله و نظم امركم بود و چنين به نظم و تشكيلات معتقد بودند كه همه امورات و برنامه هايش از نظم خاصي برخوردار بود بطوري كه ايشان ساعات كار و استراحت و عبادت و خودسازي را در شبانه روز تقسيم كرده بود آنقدر وقت شناس بود كه هميشه در اول وقت امور مربوطه را انجام مي داد و محال بود در طول حيات و زندگي دنيوي وي كه كوتاه ولي با ارزش و پرمعني بود كسي بتواند كوچكترين ايراد و اشكالي از ايشان بگيرد شهيد دلبندمان همانند امامش اميرالمؤمنين زاهد شب و شير روز در ميدان بود كه گويا اين حقيقت مناجات و راز و نيازش با معبودش در شب و شجاعت و شهامتش در ميادين نبرد بود كه علي وار زيست و حسين گونه هم شهيد شد.
شهيد عزيزمان مصادق عيني اين آيه قران بود كه مي فرمايد: الا ان اولياء الله لاخوف عليم و لاهم يحزنون، الذين امنوو كانو يتقون، لهم البشري في الحيوه الدنيا و في الاخره لاتبديل الكلمات الله ذلك هو الفوز العظيم. آگاه باشيد كه اولياء و دوستان خدا نه ترس دارند و نه غمگين مي شوند همانا آنانكه ايمان اوردند و از مخالفت فرمان الهي پرهزي كردند در زندگي دنيا و در آخرتش دو مسرورند، وعده هاي الهي تخلف ناپذير است و اين رستگاري بزرگي است ميان اولياي خدا كه همان مومنين واقعي هستند و خدا حايل و فاصله اي نيست حجاب ها از قلبشان كنار رفته و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل مي بينند كه هيچ گوه شك و ترديدي دلهايشان راه نمي يابد.
اري، كسي كه با اقيانوس اشناست قطره در نظرش ارزش ندارد و كسي كه خورشيد را مي بيند نسبت به يك شمع بي فروغ بي اعتناست نه با از دست دادن امكانات مادي جزع و فزع مي كند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل، افكارشان را به خود مشغول مي كند و اين غم ها و ترس هايي كه ديگران را دائماً در حال اضطراب و نگراني نسبت به گذشته و آينده نگه مي دارد، در وجود آنها راه ندارد، يك ظرف كوچک آب از دميدن يك انسان متلاطم مي شود ولي در پهنه اقيانوس كبير حتي طوفانها كم اثر است و به همين دليل اقيانوس آرام است. آري اولياي خدا هميشه اين چنين بودند يعني نه آن روز كه داشتند به آن دل بستند و نه روزي كه از ان جدا مي شوند غمي دارند، روحشان بزرگتر و فكرشان بالاتر از آن است كه اين گونه حوادث گذشته و آينده در آنها اثر بگذارد و به اين ترتيب آرامش واقعي در وجود آنها حكم فرما است و به گفته قرآن اولئك لهم الامن يعني آنانند كه آرامند و يا به تعبير ديگر الا بذكرالله تطمئن القلوب آگاه شويد كه تنها ياد خدا مايه آرامش دلهاست.
آري حميد ما جواني كم سن و سال بود ولي پختگي تجربه و حلم و صبر كمتر از يك جوان انتظار مي رود، اعمال و حركات و تقوا و ايمان و اخلاص... او بزرگان تاريخ را در ذهن تداعي مي كرد و داراي ايماني راسخ به خدا بود بطوريكه براي حل مشكلات خويش به جز به خدا به كسي ديگر رجوع نمي كرد و با اتكا به خداوند بزرگ مسائل و مشكلات خويش را حل و فصل مي كرد او هيچ ارزشي براي دنيا قائل و پايبند به آن نبود مگر در حد زهد و به كارگيري ابزار طبيعت براي رشد به سوي خدا.
در هنگام نماز و قرآن خواندن داراي خضوعي خاص بوده و علاقه منحصر به فردي به خواندن دعا خصوصاً دعاي كميل داشت. يكي انز برنامه خودسازي وي بعد از قرائت قرآن و دعا و زيارت قبور شهدا كوهنوردي بود و در راه خودسازي با يك گام كيلومترها راه طي مي كرد .گويا جسم او همه روح دميده از خدا بود شهامت و شجاعت كم نظير شهيد عزيزمان باعث شده بود تا هميشه مسئوليتهاي محوله را در حد اعلا به مرحله عمل رسانيده و هيچ وقت كارهاي كم خطر و كم زحمت روح بزرگ وي را قانع نمي كرد بلكه مسئوليتهايي را مي پذيرفت كه همه حاضر به پذيرفتن آنها نبودند وجود او براي هر جلسه اي كه شركت مي نمود نور و روشنايي بود و در هر مراسم و جلسه اي كه شركت مي كرد خبري از غيبت حرفهاي لهو و لغو نبود، آري حميد شجاع و مؤمن بود نه در شعار بلكه در شعورو عمل كارها را براي خدا انجام مي داد و هيچ وقت تظاهر نمي كرد و دوست داشت اعمال و حركات خداپسندانه ي وي ناشناخته بماند و به همين علت اكثردوستان شغل و مسئوليت او را نمي دانستند و اگر مسئوليت وي براي ديگران شناخته مي شد روح او آزرده مي گرديد و تنها چيزي كه براي ايشان مهم بود خدمت و حركت براي خدا و در جهت تقرب الي الله بود و سرانجام سردار دلاور و رشيد اسلام جهادگر متقي در تاريخ پنج شنبه 14/12/65 در شلمچه، شرق بصره نداي حق را لبيك گفت و به ملكوت اعلي پيوست .
روحش شاد راهش هميشه پر رهرو باد شهادتت كه عروج خونين در مصلاي عشق بود گرامي باد.