شهدای شاخص
سه‌شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۹
شهيد تقوي يكي از گوهر هاي گرانقدري بود كه ديري در ميان ما میزيست و از وجودش استفاده ها شد، مي بايد در حق آن بزرگمرد گفتارها بيايد و قلمها بفرسايد و زبانها بسرايد و رنگ و بوي حضور دوست داشتني اش را در جامعه بپراكنند و هم سنگرانش و يارانش و روحانيون و فرهنگيان بايد به سخن درآيند و نغمه هاي روح بلند او را بسرايند .


نام شهید: عبدالمحمد تقوي


محل تولد: دهدشت


محل شهادت : والفجر 8


مسئولیت : كمك آرپي چي زن

زندگینامه

شهيد تقوي در يكي از روستاهاي توابع شهرستان دهدشت به دنيا آمدند. وي آنقدر مخلص و با تقوا بود كه از همان هنگام كه كودكي بيش نبودنور ايمان آنچنان چهره اش را فراگرفته بود كه شهادت مي داد كه او شهيد جاويد خواهد بود. وي در سن شش سالگي پاي به مدرسه نهاد و به آموختن علم پرداخت. هوش و زكاوت و زيركي و ادب او از همان روزها زبانزد مردم بود. وي پس از طي دوران ابتدايي با موفقيت كامل وارد مقطع راهنمايي مي شود و در اين دوره سه ساله با وجودي كه سني نداشت تصميم گرفت كه مواقع بي كاري را خصوصا تابستانها به كار مشغول بشود تا بتواند كمكي به خانواده اش كرده باشدو هم به خوبي تحصيلات خود را ادامه بدهد. آري او دوست داشتني و نمونه بود اما هرگز نازپرورده نبود. ناگفته نماند كه ايشان ضمن كار و تحصيل به فعاليتهاي مذهبي نيز مي پراخت و دوستان خود را به ياري از اسلام دعوت مي‌نمود.

پس از موفقيت در تحصيلات راهنمايي با استعداد و حافظه قوي و تلاش بي‌وقفه به سرعت جهت ادامه تحصيل وارد مقطع دبيرستان شد اما چون شروع دوران تحصيلي او مادف با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران بوده، در اين ايام بود كه يكباره نبوغ فكريش شكوفا گرديد، در آن روزها يكي از محركين امواج خروشان منطقه به شمار مي رفت كه بر عليه ظلم و كفر قيام كرده بود. آري ايشان در آن سالهاي پرشور و حال راه خود را شناخته و رهبر خويش را يافته بود. لحظه اي از پاي ننشست. در سال 57 به پخش پوستر عكس امام و اعلاميه هاي ديگر در بين روستاييان محروم مي پرداخت. بعد از طرف سپاه پاسداران منطقه به پاي منبر مي رفت و مردم را با آن صحبتهاي دلنشين و متين خود ارشاد مي كرد. وي با آن سن كمي كه داشت با سپاه پاسداران و ارگانهاي ديگر تا حد امكان همكاري مي كرد و هميشه اوقات وي را جهت ايراد سخنراني و نماز جماعت و وحدت در ميان مردم دعوت مي كردند. وي هم با آن سخنرانيهاي متين خود در هر مجلس و محفل به دفاع از آرمانهاي انقلاب مي پرداخت بطوري كه سخنرانيهاي ايشان در سطح استان زبانزد خاص و عام شده بود.

آري عبد محمد اين معلم اخلاق را مي ديديم كه بلند گو بدست از اين روستا به آن روستا و از اين شهر به آن شهر و جاهاي ديگر با جمعي از ياران صديق خود مي رفت و نظم انقلاب را در مقابل نظم سازشكاران به نمايش مي‌گذاشت و با تلاشي آنچنان فداكارانه و آنچنان مخلصانه كه شگفتي همگي دوستان و مردم را در پي داشت اما در ديد خودش همه اينها هيچ بود و آنچه ارزش داشت رضاي خداي تبارك و تعالي بود. يارانش همواره ايمانش را مي‌ستودند، تواضع و صفاي باطني و عشق عميقش به الله همه را تحت تاثير قرا مي‌داد. ايشان در تبليغ دين مقدس اسلام بسيار كوشا بود.

شهيد تقوي همزمان با تحصيل در ايام محرم و صفر و رمضان به وعظ و ارشاد و تبليغ در منطقه كهگيلويه، گچساران و ياسوج و اميديه و آقاجاري و جاهاي ديگر را زير پوشش تبليغات خود قرار مي داد. شهيد تقوي از مهد ايمان جوشيد و با اخلاص زيست و به فرمان امام امت هم صدا با اين انقلاب اسلامي خروشيد و در اندك مدتي با استفاده از خصلتهاي انديشه و اراده در طريق سنت الهي گام نهاد.

نبوغ و استعداد ذاتي شهيد وي را به تحصيل علوم اسلامي و طي مراتب كمال و فضيلت واداشت تا جهت فراگيري علوم اسلامي به شاگردي درس آيت الله دستغيب مايل گردد و به حلقه تدريس آن شهيد بزرگوار بپيوندد. وي همواره با تحصيل اسلامي و كمالات و فضايل انساني و معنوي فراواني كسب نمود و در اندك زماني يكي از شاگردان فعال حوزه علميه گرديد. وي كارهاي خود را با ايراد نطق و خطابه در مجالس اسلامي ترتيب مي داد؛ مثلا در ايامي كه در حضور شهيد آيت الله دستغيب بودند، اوقات فراغت خود را در حزب جمهوري اسلامي استان فارس صرف مي نمد و از طرف حزب چندين با به ماموريت رفت.شهيد تقوي در بيشتر مجاس اسلامي و مذهبي حاضر بود. نبوغ انديشه و دانش و پيشرفت وي آن قدر وسيع شد كه زبانزد خاص و عام شده بود. مشاهده مي شد كه دعوت ‌هاي مختلفي از طرف ارگانهاي انقلابي از شهيد تقوي مي شد و تقاضاي همكاري مي كردند و ايشان با كسب اجازه به منطقه را مي گشتند و بيشتر وقت خود را جهت ارشاد و راهنمايي نسل جوان معطوف مي داشتند. بعد از مدتي در تاريخ 60/8/23اداره آموزش و پرورش كهگيلويه طي نامه اي از حوزه علميه درخواست كردنند كه شهيد تقوي جهت تدريس در مدارس شهرستان به عنوان مربي پرورشي انتخاب شود تا به اين وسيله راهبر و هدايتگر (نسل جوان) نسلي بپا خواسته باشد و چون به فقر فرهنگي حاكم بر منطقه آگاهي كامل داشت اين دعوت را پذيرفت و هدايت نسل جوان را در شهرستان بر عهده گرفت، اما فعاليتهاي تقوي به محدوده مدارس ختم نمي شد زيرا به نيازهاي روحي ديگر جوانان پي برده و درصدد تامين آن نيازهاي واقعي برآمده بود.اين بود كه با تشكيل كانون فرهنگي بنام كانون اسلامي رشد، توانست در آن مدت در كارهاي خود موفق گردد، وي اين كانون را به كمك جوانان و نوجوانان منطقه تشكيل داد و خود در راس آنها قرار گرفت. وي با تهيه جزوات با محتواي اسلامي در ارشاد و راهنمايي جوانان منطقه سعي فراوان داشت و با تشكيل كلاسهاي معاد شناسي براي خواهران و برادران جوان و ترتيب دادن جسلسات مذهبي بحث و گفتگو از جمله جواب به سؤالات ديني و سياسي و اجتماعي جوانان و برگزاري نماز جماعت و وحدت در مدارس و مسجد آگاهي سياسي و مذهبي آنها را افزايش مي داد. اين كانون ماهانه جزوه اي منتشر مي كرد كه محتواي آن مباحثي در خصوص جهان بيني و اخلاق اسلامي بود. بخش عمده تلاش شهيد تقوي صرف جوانان و نوجوانان مي شد، با آنها مي نشست و صحبت مي كرد و آنها را پرورش مي داد، استعدادشان را شكوفا مي ساخت و آنها را به جهاد نو و افقي وسيع تر فرا مي خواند. سخنش سخت گيرا و نافذ بود، در عين سادگي و بي تكلفي ابهتي خاص داشت. هرگز در حركات و رفتارش سستي و بي تفاوتي نسبت به هدف ديده نمي شد، انرژي و توان فوق العاده اي داشت و احساس خستگي نمي كرد.

زندگي ساده و بي آلايش و تلاش بي وقفه او زبانزد مردم بود، دوستان و ياران وي خاطرات زيادي در اين زمينه دارند. در اين زمان حتي آنان كه بطور ضمني با وي سر مخالفت داشتند، نيز او را به بزرگي و تقوا مي ستودند. وي علاوه بر فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي و ارشادي مبادرت به نوشتن كرد و د رهمين روزها بود كه آثار فوق العاده اي در او هويدا شد و احساس كرد كه خدا از او چه مي خواهد، نعمت قلم دارد (نون و القلم و ما يسطرون) او قلمش را به حركت درآورد و مطالب سودمندي را كه بود از درون قرآن و تفاسير و از خرمن بزرگان و علماي عظيم الشان آن هم از سرچشمه بدست مي آورد و با قلم زيبايش مي نوشت تا براي اين نسل جوان دستگيري باشد و آن نهاد را به مبدا و معاد آشنا سازد.هنوز سن ايشان به بيست سال نرسيده بود كه كتابي به نام «خداشناسي» با تاييد آيت الله حائري شيرازي نماينه امام و امام جمعه شيراز نوشت و در اختيار جوانان تشنه و مشتاق كمال قرار داد. اخلاص و ايمان و ايثارگري كه در او وجود داشت مورد توجه مردم و خانواده اش بود، وي بروي جوانان و يارانش الگو و نمونه اي بود،و لحظه به لحظه زندگي كوتاه و افتخارآفرين عبدالمحمد درس و عبرت بود.اين انسان وارسته، اين مجاهد و مبارز خستگي ناپذير، پركار و با نهايت فروتني در جمع مردم براي خدا مي انديشيد و براي خدا كار مي كرد و براي خدا هم جان سپرد.

شب عمليات والفجر هشت در نخلستان كنار رود اروند كه آدم را به ياد نخلستان كوفه مي انداخت ،زماني كه اول مظلوم عالم حضرت علي (ع)كنار آن نخلها مي نشست و درد و دل ميكرد.بچه هاي گردان سيف الله از محور 3 لشكر غرور آفرين 25 كربلا در كنار نخلستان آماده عمليات بودند بعد از نماز مغرب و عشاء شهيد گرانقدر و ارزشمند حجه الاسلام والمسلمين سيد عبدالمحمد تقوي كه از طلاب والي و جوان شهرستان دهدشت بود،دعاي توسل را شروع كرد و بين دعا و روضه آقا ابوالفضل باب الحوائج را براي بچه هاي رزمنده گردان سيف الله خواند،چنان اين روزه در دل بچه ها نشست كه اكثراً از خود بي خود شدند،هر كسي كه لحظه اي مي انديشيد باور نمي كرد كه در اين دنيا است يا دنياي ديگر وصف آن شود و حال براي حقير عاصي سخت است .فقط شهيدان عزيزي كه آن شب صداي زمزمه شان به گوش افلاكيان مي رسيد و با آن حال خداي خود را زيارت كردند ميتوانند شور و حال آن شب را وصف كنند،واقعاً آن شب لحظه هاي تاريخي راز و نياز مولا علي (ع) در نخلستان كوفه تداعي شده بود.رزمندگان گردان سيف الله چنان با اين روضه متحرك شده بودند كه بعد از دعا تا ساعتها زير همان نخلستان سر به زانو نهاده و اشك ميريختند ،بطوريكه ما بعد از دعا براي ديدن آبراهي كه مي بايست از آنها عبور كنيم و دل اروند را در نورديم تا به قلب دشمن بزنيم رفته بوديم موقع برگشتن هنوز تعداي از اين عاشقان ابوالفضل (ع) را همچنان در حال گريه و زاري مشاهده كرديم. و هر وقت كه به ياد آن لحظه ها مي افتم صداي دلنواز شهيد تقوي در گوشم طنين انداز ميشود كه در اواخر دعا پيروزي فردا را به فرمانده محترم گردان سردار سيد مجيد كريمي تبريك گفتند من هم اين پيروزي غرور آفرين را بر شما بسيجيان و فرمانده محترم گردان صميمانه تبريك عرض مي كنم.بعد از دعا چند ساعتي مانده به حركت خدمت شهيد تقوي رسيدم و از ايشان خواستم با توجه به رسالت تبليغات و اثر ان و با توجه به اينكه استان و شهرستان ما از اين نظر نياز به فكر و انديشه طلاب جوان والايي مثل شما دارد اما از طرفي نيروي رزمنده در گردان زياد است بطوري كه گردان حضرت رسول (ص)سيف الله به اندازه دوگردان نيروي داوطلب داشت چنانچه صلاح بدانيد شما بمانيد تا از فكر و انديشه شما استفاده شود .ايشان فرمودند درست است كه من و امثال من براي تبليغ آمديم اما اين دليل نمي شود كه اگر خداوند عنايتي به ما كرد و توانستيم به ديگران شور وحالي بدهيم خودمان از ان حال بي بهره باشيم ،اشك در چشمان منور ايشان حلقه زد و سرش را به زمين انداخت بعد سرش را بلند كرد و فرمود اگر هم شما اجازه نمي دهيد با گردان ديگري بصورت نيروي رزمي حتماً بايد در اين عمليات پيروزمندانه شركت كنم.اين عمليات در حالي بود كه اكثر فرماندهان محترم جنگي با توجه به بالا بودن رودخانه اروند رود احتمال پيروزي را خيلي ضعيف مي دانستند و احتمال اسارت و شهادت خيلي بيشتر از پيروزي بود« با توجه به خصوصيات اروند رود » اما اين شهيد سعيد هم در دعا پيروزي رزمندگان را تبريك گفت وهم در صحبت با حقير از كلمه عمليات پيروز مندانه استفاده كرد چانه زني حقير براي قانع كردن ايشان و ماندن و در پشت خط نتيجه ندارد حقير هم وقتي متوجه عمق دل ايشان شدم علي رغم ميل باطني كه دوست داشتم ايشان بعنوان طلبه جوان والايي و معتقد مطلقه فقيه كه داراي فكر و انديشه نو بود و ميتوانست براي شهرستان و استان ما بسيار حائز اهميت باشد و همچنين براي عملياتهاي بعدي  ميتوانست مفيد واقع شود، گفتم سعي نيست حال كه خودت ميل داري در هر دسته ايي كه مايل باشيد در عمليات شركت كن.گفت كمك آرپي چي زن ميشوم و بعنوان كمك آرپي چي زن عازم منطقه عمليات شد.فردا ساعت 5/9صبح پادگان نيروي دريايي عراق سايت موشكي خور عبدالله با شليك يك گلوله مستقيم توپ ايشان و شهيدان عزيز محمدي از ياسوج و طالبي از دهدشت به آسمان پرواز كردند . بله شهيد سيد عبدالمحمد تقوي نهايتاً به هدفش رسيد و با تقديم جان خود و وفاداري خود را به ولايت مطلقه فقيه به اثبات رساند.        

      روحش شاد و يادش پر رهرو باد   

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده