مختصری از وصیتنامه شهید والامقام عبد محمد آتش پنجه
نام پدر: نوری
تاریخ تولد: 8/ 1341/1
محل تولد: روستای ده شیخ شهر لنده از توابع شهرستان کهگیلویه
تحصیلات: دانشجوی مقطع کاردانی رشته عمران
یگان اعزا م کننده: بسیج
نحوة شهادت: اصابت ترکش به سر
شهادت: 10/ 1365/27
محل شهادت: آبادان
محل دفن: زادگاهش
بسمه تعالی
وصیتنامه
اللهمّ اجعلنی من جندک فانّ جندک هم الغالبون » بار خدایا! مرا از ارتش خودت قرار بده زیرا ارتش تو پیروز است.
به نام او که همه چیزم از اوست. بهترین مردم کسی است که نفس خود را در راه خدا نگه داشته و جهاد میکند و خواهان مرگ یا کشته شدن در میدان جنگ است. پیامبر اکرم با درود فراوان به رهبر کبیر و با سلام فراوان بر پدران و مادرانی که توانستند فرزندانی دلیر و شجاع و قهرمان بپرورانند و به آ نها اجازه دهند که در این جهاد بزرگ شرکت کنند و با سلام بر تمامی خانواد ههای معظم شهدا و با درود فراوان بر تمامی کفرستیزان جبهه های نور علیه ظلمت وصیتم را آغاز میکنم: هم اکنون که راهی جبهه های حق علیه باطل میباشیم می رویم تا آخرین ضربة نهایی را بر پیکر نیر وهای رو به زوال صدام و صدامیان وارد آوریم و ملت مسلمان و مظلوم و ستمدیدة عراق را از چنگ این زالو صفتان بعثی صهیونیستی آزاد سازیم و یک جمهوری اسلامی به تمام معنا در آن برقرار کنیم.
پدر و مادر عزیز و گرامی ام! سلام علیکم، ممکن است وقتی شما این مطلب را میخوانید من در میان شما نباشم و از حالت مادی خارج شده باشم، چون برای یک مسلمان، مرگی وجود ندارد و این حالت، تحولی بیش نیست. امیدوارم که زیاد بیتابی نکنید که این عمل از اجر شما میکاهد. انسان در این جهان برای گذراندن امتحان آفریده شده و چه خوب است که همة ما دراین امتحان قبول شویم و تمام کا رها و گرفتار یها و مسائل دیگر برای امتحان انسان میباشد و فرزنددار شدن هم جزئی از این امتحان است و فرزند امانتی است در پیش شما که از طرف خداوند، هر وقت لازم و ضروری باشد باید آن را پس داد: چه خوب است آدمی در راه خدا از این مرحله بگذرد و چقدر صبر و طاقت داشته باشم و این را به خود بقبولانم که برادران من در جبهه ها شهید شوند و آرام و بی حرکت باشم و دنبال کا رهای روزمرة زندگی بروم. پدر و مادر عزیز! مید انم که از دست دادن فرزندتان سنگینی و ناراحتی دارد ولی آیا غم از دادن حسین بر فاطمة زهرا سنگین نبود؟ مگر آ نها شهید نشدند تا دین اسلام پابرجا بماند؟ من آموختم که زندگی مادی نکبتبار است و نباید منتظر این باشم که در بستر بمیرم، باید بشتابم به سوی میدان نبرد و در راه خدا با دشمنان اسلام و قرآن بجنگم، شاید اجری نصیبم شود و در راه معبودم، که همان الله است، کشته شوم. و من شهادت را یک افتخار میدانم برای مکتبم. حسین زمان تنهاست. امروز فرزند برابر سپاهیان کفر و ابرقدر تهای شرق و غرب بی یاور است. امروز کربلای انقلابمان به خون احتیاج دارد و من میروم تا به یزید و یزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوی ماست و میروم تا با کمک دیگر همرزمان، راه کربلای حسین را باز کنیم تاشما بتوانید آن را زیارت کنید و نینوا را ببینیم و در عاشورای دوران، هدیة ناقابلی در راه پیروزی حق بر باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی( عج) تقدیم نماییم.
حسین جان من از کودکی عاشقت بودم مرا د ر یاب گرچه آلودم مبادا برانی مرا از درت به پهلوی بشکستة مادرت
دلم میخواست از اینجا پر بگیرم زمین کربلا منزل بگیرم زمین کربلا جای شهیدان سراغی از عل یا اکبر بگیرم
چند سخنی با پدر و مادرم و برادران و خواهران و همسرم و فرزند عزیز و کوچکم که حضورتان عرض میکنم:
پدر و مادر گرامی ام! از اینکه نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم به خاطر رضای خدا مرا ببخشید، چون که شما حق زیادی بر گردن این حقیر دارید و شما را خیلی اذیت کردم و تاکنون مصرف کنند ه ای بودم در پیش شما و نمیدانم چه کاری انجام دهم که در برابر این همه مهر و محبتهایی که نسبت به من داشتید جبران کرده باشم ، به غیر از اینکه خودتان حلال کنید. و اگر این فوز عظیم ( شهادت) نصیبم شد نگران نباشید که افتخار است برای شما و این افتخار بزرگ نصیب هرکس نمیشود و مبادا کاری کنید که این منافقین کوردل خوشحال شوند و از شما میخواهم که با شعارهایتان چشم دشمن را کور وقلبش را به لرزه درآوردید و از برادرانم میخواهم که حسین وار باشند و از خواهرانم و همسرم میخواهم زینب گونه و با حجاب و خطبه های نمازشان مشت محکمی بر دهان آمریکا و ایادی مزدورش بکوبند. چند سخنی با همسرم: همسرم! همچون کوه، محکم و استوار باش و هیچ ناراحتی از خودت نشان مده و از تو م یخواهم که اولاً، فرزند کوچکم را به نحو احسن تربیت اسلامی بدهید و با اخلاقی نیک و خداپسندانه او را تربیت کنید. ثانیاً، در این مدت کوتاهی که با هم بودیم اگر ناراحتی از من دیده اید مرا ببخشید. از کلیة برادران مؤمن و مسلمان م یخواهم که نگذارید خون این عزیزان پایمال شود که پیروزید ان شاءالله. و از کسانی که در تشیع جنازة این حقیر شرکت نمودند تشکر و قدردانی میکنم و اگرخویشی یا اقوامی یا دوستی و خواهری یا برادری، از بنده ناراحتی دیده اند مرا ببخشند. با یک دعا خاتمه میدهم: بارالها! پروردگارا! معبودا! این هدیة ناقابل ما، پیروان فرستاده ات محمد و فرزندش خمینی، را بپذیر و ما را از سربازان ولیعصر( عج) قرار بده و آرزوی ما که همان نعمت پرلطف ملکوتی است برآورده ساز و این بندة حقیرت را جزء غلامان سرور شهیدان قرار بده، الهی آمین.
خدمت گزار اسلام عبد محمد آتش پنجه