نام شهید : شیخ خيراله پرواز
نام پدر:مرتضی
تاریخ تولد: 1345
محل تولد :ده گرو
تاریخ شهادت:6/12/64
محل شهادت:غرب کشور
آرامگاه: روستای ده گرو
زندگینامه :
وي در سال 1345 در مكان سردسير بهمئي به نام مورخواري چشم به
جهان گشود ، اقوامان ، برادران و اغلب فاميل به خانواده اين نوزاد كم و بيش رفت و آمد
مي نمودند و به والدينش شادباش مي گفتند يكي از برادران به نام شيخ علي شاد خلخال كه
در بين طوايف و فاميل به تدين معروف بود و از نظر تاريخ روز آشنايي داشت تولد اين نوزاد
را با رحلت يكي از ائمه اطهار مصادف ديد ، در اين خصوص اظهار نمود كه اين فرزند به
مقام خوبي خواهد رسيد . دوران طفوليت را با استفاده از تغذيه شير مادر سپري نمود –
با كشمكشهاي روزگار محرومي عشاير و روستا و گرفتاري- امراض و ديگر مشكلات زندگي در
دامن پدر و مادر كه خانواده اي بودند مستضعف و مذهبي و معتقد به خدا و رسول سازگار
بود . در سال 1352 هجري شمسي در سن هفت سالگي در روستاي ده گرو عازم مدرسه و مشغول
تحصيل علم و دانش شد . لذا پيش از عازم شدنش به مدرسه برادر كوچكترش به نام محمدطلا
پرواز به تصميم پدر و مادر روانه مدرسه شده بود . چندماهي مشغول تحصيل اوايل دوره ابتدايي
بود ولي در اين چندماه نتيجه اي نگرفت و از نظر ذهن و ذكاوت كندذهن بود . جناب مستطاب
خيراله در اين حال برادر خويش را كه در تحصيل كم پيشرفت مشاهده كرده بود و ديد كه تكاليفش
را انجام نمي دهد تصميم گرفت به جاي برادرش مشغول تحصيل شود و در ميان خانواده قرار
بر اين شد در صورتي كه محمدطلا نتواند درس بخواند بهتر است كهره ها و چند گوسفندي را
كه دارند چوپاني كند و جناب خيراله ادامه تحصيل دهد بدون اينكه كسي از والدين جهت ثبت
نام مدرسه همراهش باشد خودش با شوق و ذوق به كلاس مدرسه وارد شد و ثبت نام نمود . از
همان ابتداي درس در بين شاگردان كلاس به مؤدبي و حسن اخلاق و دانش آموز زرنگ و زيرك
معرفي شده بود . تكاليف را به موقع انجام و به وقت روانه مدرسه مي شد . پنج سال ابتدايي
را با موفقيت كامل در روستاي ده قاضي و بعد در روستاي دهگرو سفلي به پايان رسانيد
. نوبت به مرحله راهنمايي رسيد مراحل اول و دوم راهنمايي را در روستاي درغك و باز در
روستاي نسبتاً وسيع ديشموك به اتمام رسانيده بود كه در اين اوقات شاگردي باهوش و با
اخلاق خوب و استعداد دار شناخته گرديد و موفق به رفتن به كلاس سوم راهنمايي شد . ايام
تعطيلات مرحله راهنمايي را هرچند شاگردي با استعداد و زبده بود به كارگري و درو مي
پرداخت . از نظر زبردستي و نيز كارگري بشاش و لبخند به چهره به كار مشغول بود حتي كارگران
اقوام دورش را مي گرفتند و با جديت از ايشان توقع كمك داشتند . ضمناً با چهره اي گشاده
و با رفتاري برادرانه يا كمك مي نمود و يا آنها را رد مي كرد . تابستان 59 كه طراوت
عصر انقلاب بر تمامي خاك ميهن اسلامي ايران طنين افكنده و نداي آزادي علم افتخار جمهوري
اسلام بر زبان و مغز هر انقلاب گر واقع شده بود و پروژه هاي دولتي به كار گرفته شده
بود كرامت جمهوري اسلامي ايران بعد از چند سال استكبار جهاني و واژگون شدن طاغوت سبب
طرح ريزي مدرسه دوكلاسه در روستاي دهگرو عليا كه گرمسير اين داوطلب اسلام بود شامل
گشت . وي پيمان سنگ اين مدرسه را به اتمام كشيد با اين وضعيت خيال مي كنيد كه كارگري
بود قوي هيكل نه چنين نيست با توجه به اينكه سن چنداني نداشت اما مصمم و پراراده و
مملو از جوهر نوجواني بود بر كارش راسخ و بر اراده اش استوار و بر وظايفش موظف . اوايل
مهر 60 از طريق شخصيت بزرگوار و چهره درخشان كهگيلويه جناب حجت الاسلام حاج احمد تقوي
كه دانشگاهي از اسلام را به نام مدرسه علميه در شهرستان دهدشت به استادي خويش بنا نموده
است . ابلاغيه اي صادر مبني بر اينكه از ميان دانش آموزان قبول شده و زبده عشاير و
روستا در سطح راهنمايي با تعيين ضوابط و شرايط گزينش و تأكيد بر حسن اخلاق ، داوطلب
مي پذيرد . برادر ما از آنجايي كه روحانيت را واسطه حق مردم و ابلاغ گر اسلام و مدافع
شرف و انسانيت و پيشگام و پيش قدم مردم و بشريت تلقي كرده بود و تمايل و تجاذب به اهل
بيت و خوشحال و سرافراز از ملبس شدن به لباس روحانيت بود خويشتن را داوطلب اين نهاد
اخلاقي دانست و پا به عرصه روحانيت تحت رهبري استاد عظيم الشأن مدرسه جناب حجت الاسلام
حاج آقاميراحمد تقوي گذاشت . چندي كه در مدرسه علميه مشغول تحصيل علم خداوندي بود از
يك طرف روحيه عجيب و والا برخوردار و در امور آموزش علم كاهلي نورزيد . در برابر امر
حق خاضع و مطيع و در برابر خلاف خشن و ناسازگار بود . آن طوري كه خويش را موظف در برابر
اسلام مي ديد به ابلاغ و ارشاد مي پرداخت و منبر رفتن و كمال بيان و مرشدي را دارا
بود . هنوز در مدرسه علميه دهدشت بودند كه تصميم گرفت كانون خانواده تشكيل دهد و به
اين امر پي برد كه زوج بودن بهتر از تك ورزي و انفرادي است و آرامش بهتر حاصل مي كند
. مسئوليت پيدا كرد و اولين گام را براي تشكيل كانون خانواده برداشت كه در اين گام
نسبت به مذهب و اخلاق و رفتار و نحوه خانه داري شرط و شروطهايي نمود كه در بحث خانوادگي
خيلي طويل اما براي اينكه تاحدودي از سبك ازدواج اين فرهمند روزگار آشنايي پيدا كنيم
ضمن اينكه رسومات غلط حاكم بر كمر مردم روستايي بوده و نه قانوني دست و پاگير و نه
مرسوماتي بي فشار مشاهده كرده بود با زبان رسايش سخن اهل بيت را رسانيد و حرف حق را
به جاي رسوم غلط استوار ساخت . بدون اينكه مراسمي شبيه به مراسمات منطقه صورت گيرد
. روش ازدواجش با وضع حركت مردم در روستا كاملاً مغايرت داشت . با كوتاهترين برنامه
حتي بدون هيچ گونه خرج و مخارجي و تشكيل مجالس با توكل به خداي لايزال رضايت زوجه و
والدين را بنا به مهم شناختن مهريه جلب نموده با پيوند خويش كه خانواده اي بود مذهبي
و پايبند به اسلام و معتقد به قانون الهي پيش رفت و صيغه عقد دائم قرائت گرديد . در
اين باب اين كاري بود حزب اللهي و كم نظير و بي مخارج بدون تشريفات ايلي و رسوم ثروت
اندوزان را كم رنگ و نور اسلام را بر تاريكي قلب جاهلان طوايف و ايل غالب ساخت . خبر
ازدواج به مدرسه علميه دهدشت رسيد . حاج آقا تقوي با توجه به برنامه هاي مدرسه و دستور
و قواعدي كه حول مدرسه چرخش داشت ادامه گزينش متأهل بودن را در مدرسه امكان ناپذير
داشت. از اين جهت جناب شيخ خيراله پرواز با تأييدي مدرسه و رضايت استاد عازم مدرسه
علميه مركز استان كهگيليوبه بويراحمد (ياسوج)
چند ماهي كسب دانش نمود . مكرراً به تبليغ و سخنوري در شهرستان ها و دعاخواني همراه
با مصيبتهاي اهل بيت و نظاير آن در روستاها و بين مردم عشاير ادامه و فاخر اين كار
بود . باز بر طبق ديد روشن بينش تصميم حوزه علميه قم و كاشان را گرفت
و بر اين عقيده بود تا آخرين لحظه حيات از ادامه عمل و آموزش قواعد قرآن دست بردار
نخواهدبود و اين قدرت و كمال و استعداد در وي مشاهده شده بود . با اينكه با گرفتاريهاي زندگي نارسايي هاي مالي و فقر خانواده
مواجه بود اما مانند كوه در برابر فقر قد علم كرده گويا تمام دنيا مال اوست . با اين
گرفتاري روزگار بي وفا حوزه علميه كاشان را پذيرفت . زير نظر مديران مدرسه و اساتيد
حوزه تحصيل حكمتهاي دين خدا را ادامه دادند و در ميان ايام تحصيل چندباري رهسپار ميدانهاي
جنگ تحميلي مي شدند .
فردي بود از اهل بصيرت كه با تبليغ
خود گوشهاي كر را شنوايي و به چشمهاي كور بينايي
مي بخشيد . زندگيش اين بود كه تشنگي قلب را از زلال علم و معرفت پرآب كرد و شكيبايي
و قناعت را بر خود حاكم گذاشت . توصيفي نيست بر چگونگي خصلت زندگي وي بلكه از محتويات
بالاتري برخوردار بود ، مشتاقانه پي حق شتابان
و با حوصله و صبوري هماهنگي داشت به محكم ترين دست آويز پناه برد و به روزه
و نماز توسل متوسل مي شد از دارا بودن مال محروم و زكات بدن را مرتب مي پرداخت و در
جستجوي سرمايه گذاري علم و خطيبي كلام بود . در فراز و نشيبهاي زندگي و جريانات پيچيده
تحمل سختي و بردباري را داشت و بر فعاليت و ابلاغ رسالت استوار بود . نسبت به مسائل
امور كشور و انفاق و مسائل جنگ بي تفاوت نبوده تا اينكه دفاع از حريم جمهوري اسلامي
و شرف مسلمين و جواب دادن به كافر بعثي را امري واجب دانست . خواستار حكم مأموريت از
طريق استادان و نهادهاي دولتي شده بود و مي گفت:جواب جنگ را بايد در ميدان جنگ داد
. از طريق واحدهاي ذيربط و تبليغات اسلامي قم با آخرين تصميم قاطعانه و ذوق بسيار فراوان
و چهره درخشان و لبيك يا امام و نداي آزادي با زباني شمشيروار عازم جبهه هاي مكرمه
گشت ، لهذا به عنوان مبلغ و هم تحت عنوان مبارز خويش را وارسته كرد . همان طوري كه
شخصيتي بود وارسته ، مدافعي بود نترس ، سخن گويي بود قاطع و جنگجويي بود حسين وار
. صحنه ها و حماسه هاي جنگ را لمس كرده دشمنان را ملحد ، بي لياقت و خارج از شرف انسانيت
و خونخوار مشاهده كرده بود . آنطوري كه هميشه با اهل ايمان و مطهرين مواجه و درگير
بوده اند . از كار خويش عقب نشيني ننمود تا مانند جدش حسين (ع) علمدار شهيدان چهره
تابناك – زبان بران – موي مشكي – دندان سفيد – هيكل ميانه – قد باريك – صورت سبزينه
– انگشتان باريك چشم روشن و قهوه اي را در راه خدا در عمليات پيروزمندانه والفجر 9
محور غرب در مورخه 6/12/65 از دست داد و مقتول قدوم عدوان گشت .
اف بر تو اي دنيا كه ظالمان را ريشه كن نمي كنيد تا اينكه بوسيله
افكار پليد و دستهاي چركين آذر ظلم و تازيانه ستم بر كمر فرزندان اسلام كه جرمي به
غير از ابراز حق و دفاع از مرز و بوم ندارند وارد مي شود .
روحش شاد و راهش پررهرو باد .