مختصری از وصیت نامه و خاطرات روحانی شهید فتحاله صفرىبيدك
نام شهید : فتحاله
نام پدر : عبدالعظيم
تاریخ تولد : 1346/03/1
محل تولد : كهكيلويه
شغل : روحانی
تاریخ شهادت : 67/02/18
محل شهادت : ماووت
بسم رب الشهداء
من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا
خاطرات شهيد
شهید سيد فتح اله صفري فرزند ميرعبدالعظيم تاريخ تولد: 1346 روستاي تلخاب بيدك باشت
شهيد طلبه مدرسه خان چندين سال در آن حوزه مشغول به تحصيل علوم ديني پيش اساتيد درس حوزوي را مي خواند شهيد هميشه فردي خوشرو بود و با شوخ طبعي محلي در جلسات تعريف مي كرد و حاضرين و ناظرين را خوشحال مي كرد. شهيد بنا به تكليف شرعي و قانوني به جبهه و جنگ به سپاه گچساران خود را معرفي نمود و ايشان عازم جبهه شدند شهيد 18 ماه در جبهه بود و بعد از 18 ماه مجروح گرديد يك بار بعد از يكسال جهت ديدار از خانواده اش از جبهه برگشته بود بنده به ايشان گفتم عموجان خسته نشده اي؟ گفت نه عموجان جبهه دانشگاهي است بريا رزمندگان اسلام . شهيد چندين بار آمد به مرخصي و برگشت تا سرانجام در تاريخ 18/2/67 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و محل شهادت ايشان در ماووت بود بعد از اينكه جسد مطهر شهيد را از جبهه به گچساران فرستادند و جنازه او را به غسالخانه آوردند و او را بر روي سنگ غسالخانه گذاشتند كه او را شستشو بدهند جلوي همه حاضرين و ناظرين شهيد خنديد كه همه متحير و متعجب شديم كه اين صحنه بزرگترين خاطراتي بود كه من مشاهده كردم كه هيچ وقت از ياد ما نمي رود كه شهيد با چهره خندان به ما نگاه مي كرد كه معنايش اين است كه شهيد جاويدان و هميشه زنده است و جزءبندگان عادي نيست .
يكي ديگر از خاطرات شهيد سيدفتح اله صفري كه خيلي متأثر شدم اين است در لحظه اي كه خواست به جبهه اعزام شود چون شهيد در منزل بنده به سر مي برد با پدرش وداع كرد و همديگر را در آغوش گرفتند پدر گريه مي كرد و او مي خنديد و اين خاطرات فراموش شدني نيست.
مير سيدي قاسمي
وصیت نامه
بنام حق تعالى
بسم رب الشهداء و الصديقين ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم لجنته يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون . (توبه آيه 111)
همانا خداوند جان و مال مؤمنان را به بهاى بهشت خريدارى كرده آنها در راه خدا جهاد مى كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند .
سلام بر خداوند منان و سلام بر محمد (ص) راهنمائى بشريت و درود بر على عليه السلام وصى پيامبر (ص) و يكايك امامان ، ما از خدائيم و به سو.ى او باز مى گرديم .
الهى ، ببين كه چگونه قبطيان زمين با فرعونيان سركش در اين سياره كوچك چنگهاى كثيفشان را بهم مانداخته اند تا بر دين محمد (ص) بكوبند ، خدايا پس به پاره هاى آهن بگو تا مرا در بر بگيرند خونم را اى هستى بخش بر اين زمين شهيد پرور بريز تا دين خدا و رسول خدا زنده بماند مگر نه اين است كه همه چيزم و روح انسانيم كه در من بوده بود يعت نهادى و تمام توانم و قدرتم از تو بود . مرا اى پروردگار محمد (ص) در صراط خدائيت محكم كن تا در تحكيم دين رسول تو زيبائيهاى شهادت را با روحم در آغوش كشم ، اى معبود من مرا در نزد امام رو سفيد كن ، الهى جان ناچيز مرا بگير و به پاى خهال اسلام و انسانيت بريز ، الهى ، مگر با اولين قطرات خونم بر سرزمين شهيد خيز مى ريزد لايق آمرزش تو نمى شوم ، زمين را از خونم سيراب كن . اما ، اما ، اى خداى بشريت و انسانها به فرشتگانت كه مأمورند تا جان از قلبم برگيرد امر كن قدرى بر من آسان گيرند زيرا من گنهكارم ، تحمل عذاب جان كندن را ندارم و من اين راه را انتخاب كردم كه در پيشگاه تو حاضر شوم و خود شفاعت گناهانم را بكنم . خدايا ، شهيدم كن تا بر حقانيت محمد (ص) شهادت دهم ، براستى كه حيات جاودانگى بر سايه شهادت ا ست ، من براى كسب شهرت و افتخار به جبهه نمى روم بلكه از اين جهت به جبهه مى روم كه در آنجا در راه اسلام و براى اسلام باشم و در آنجا فكرى بيشتر در جهت الهى رشد نمايم . خداوندا گناهان مرا ببخشاى كه اگر نبخشى در پيشگاه تو هيچ ندارم و پيش رسولت و امامانت خجل مى باشم .
خداوندا ، پروردگارا من گناهان مرا عفو كن كه طاقت عذاب سنگين تو را ندارم .
سلام بر مادر عزيزم ، و اما اى مكادر عزيزم ، تو نزديكترين و مهربانترين انسان در طول زندگى من بودى و مهربانتر از تو و پدرم كسى را سرغ ندارم . شما براى من زياد زحمت كشيديد ، درود بر تو كه زحمات زيادى كشيدى از شما تشكر مى كنم و اگر حق فرزندى تو را ادا نكردم از شما مى خواهم كه با روح بزرگوارى كه داريد مرا ببخشيد ، من اكنون جان ناچيزم را تسليم خدا نمودم و در راه او مى دهم ولى شما فرزند خود را طبق اخلاص نهاده و به خدا تقديم كرده ايد .
و شما اى پدر ، مادر ارزشتان بارها و بارها از من بيشتر است و والاترين ارزشها را داريد و همچنين تو اى پدر تو هم براى من زحمت زيادى كشيدى . چه رنجها و زحماتى كه نمى شود بر زبان آورد ولى من جواب زحمات تو را ندادم ، اميدوارم تو هم از سر تقصيرات من درگذرى و خداوند ايت بخشش را از شما قبول كند و شما از خداوند بخواهيد كه اين قربانى را از شما بپذيرد . و خوشحال و شاد باشيد كه فرزند خود را به خداى هديه كرديد و اگر شما بدانيد كه چه اجرى و مزدى در پيشگاه خدا داريد هيچوقت گريه نمى كنيد و نه اينكه گريه نمى كنيد بلكه خيلى خوشحال و مسرور هم مى شويد .
اما سخنى با برادرانم و خواهرانم : صورت يكايك شما را مى بوسم اميدوارم كه با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح بر گيريد و بر صف دشمنان اسلام و بر منافقين و خلاصه تمامى دشمنان اين انقلاب حمله بريد و نگذاريد حتى يك قطره از خون شهيدان اين انقلاب چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب خدائى نكرده به هدر برود و شما بايد حافظ خون شهيدان باشيد كه اميدم بر شماست همچون گذشته استوار و پا بر جا اعتقاد به ولايت فقيه در سنگر مسجد به راهتان ادامه دهيد كه شهادت من حسن نشانه درستى مسيرتان باشد و فرزندان با ايمانى تربيت كنيد و اين ارزشمند ترين كارى است كه شما هم مى توانيد و هم بايد بكنيد و اين كار شما در پيشگاه پروردگار خيلى محبوب است و در آخر از تمامى دوستان و آشنايان و فاميل كه ممكن است از دست من رنجش و ناراحتى و بدى ديده باشند بگوئيد به بزرگوارى بر من ببخشند و حلالم كنند و اگر چنين نباشد من در آن دنيا در عذابى سخت دچار خواهم شد ، اميدارم چنين نشود به حكم خدا و اگر شهادت نصيبم شد عكس شهيد بهشتى و شهيد مطهرى و عكس شهداى سادات بيدك را پشت قبرم قرار دهند .
وصيت ديگرى كه دارم اگر شهيد شدم تمام جلساتم و مراسمم و نمازى كه مى خواهند بر من بخوانند و به خاك بسپارند بر استاد بزرگوار سيد محمود كاظمى و حاج سيد سعيد قاسمى واگذار مى شود .
و در آخر با دعاى رزمندگان شما عزيز و فداكاران روزگار را به خداى بزرگ مى سپارم و از شما مى خواهم كه در هر حال و در همه اوقات و احوال و افعال و افكار و خلاصه در تمام زندگى خدا را از ياد نبريد كه او آمرزنده گناهان است . والسلام عليكم و رحمة ا... و بركاته
***خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار *** و چند قطعه شعر *عروس در سنگر*
از من تو بگو به رهبر من شد چون گل لاله پيكر من
اى مادر خوب و مهربانم اى مهر تو روح و جسم و جانم
اى شمع اميد آشنايم اى حور وحنان و كوثر من
شد چون گل لاله پيكر من
ديدى كه به آرزو رسيدم در گلشن قدى آرميدم
آزرده مشو كه من شهيدم شد حجله بخت سنگر من
شد چون گى لاله پيكر من
بوده آرزويت كه من شوم شاد از لطف كنى مرا تو داماد
ديدى كه مرادم خدا داد شد لاله سرخ پيكر من
شد چون گل لاله پيكر من
دامادى من به سنگرم شد چون نقل گلوله بر سر من
خمپاره رسيد و دلبرم شد شد جامه سرخ در بر من
شد چون گل لاله پيكر من
رگبار گلوله كف زنان شد گل زير عقاب آسمان شد
آنجا كه به جاى آه و ناله خون مى ريخت به روى من چو ژاله
شد سرخ زمين بسان لاله از جسم به خون شناور من
شد چون گل لاله پيكر من
والسلام (سيد فتح ا... صفرى)