روحانی شهید
در يكي از روزهاي سال 1348در منزل سيد بماني صالحي زاده در روستاي ايدنك ،در دل طبيعتي زيبا و پاك ،با صداي گريه نوزادي مصفا و فرحناك گرديد.خانواده اي كه سيد محمدنقي در آن گام به زندگي نهاد،اهل آن همگي در سايه عشق به ولايت ائمه اطهار اهل تقواي الهي بودند.پدر مبلغ و روحاني محل بود و برادران از جمله آموزگاران آن خطه دور افتاده به تعليم و تدريس اشتغال داشتند.

نام شهید :سيدمحمدنقى

نام پدر :سيدبمونى

تاريخ‌تولد  :1348

محل‌تولد  :عيدنك

شغل : روحانی

تاريخ شهادت  :65/11/4

محل شهادت : شلمچه

زیارتگاه :گلزار شهدای سوق

در يكي از روزهاي  سال 1348در منزل سيد بماني صالحي زاده در روستاي ايدنك ،در دل طبيعتي زيبا و پاك ،با صداي گريه نوزادي مصفا و فرحناك گرديد.خانواده اي كه سيد محمدنقي در آن گام به زندگي نهاد،اهل آن همگي در سايه عشق به ولايت ائمه اطهار اهل تقواي الهي بودند.پدر مبلغ و روحاني محل بود و برادران از جمله آموزگاران آن خطه دور افتاده به تعليم و تدريس اشتغال داشتند.سيد محمدنقي تحت تربيت اين خانواده مذهبي،پرورش يافته و رشد نمود او از همان آغاز با استفاده از هوش و استعداد سرشار خدادادي اش به آموختن درس و تحصيلات ابتدائي پرداخت.شيفتگي و علاقه اش به مسائل ديني و اعتقادي تا اندازه اي بود كه در كنار تحصيل تنها سرگرمي اش مطالعه كتب ديني و پرداختن به موضوعات مذهبي محسوب مي گرديد از صوت دلكش و حنجره خوش آهنگش در قرائت زيباي آواي آسماني قرآن استفاده مي نمود و با خواندن آيات وحي جان و روان را به جانب عوالم متعالي سوق مي داد.

(نوجواني ،انقلاب و جنگ)

تب و تاب انقلاب با شور و حال وصف ناپذيري همه جاي ايران را فرا گرفته بود و قلب تمام مردم را آكنده از عشق به پيشواي ديني و نظام مقدس اسلامي مي نمود در اين برهه حساس زمان ،سيدمحمدنقي با وجود سن كم در منطقه خود از پيشاهنگان هواداري از نهضت خميني كبير بود و پيوسته با هم قطاران و دانش آموزان ،در راهپيمايي وتظاهرات ضد رژيم شاه شركت مي جست فعاليت هاي انقلابي او تا اندازه اي بود كه بارها از جانب مسئولان مدرسه مورد توبيخ و تنبيه قرار گرفت.اعضاي خانواده او از فعالان ضد رژيم طاغوت در منطقه بودند و پدر روحانيش به خاطر افشاگريهاي ضد رژيم به وسيله مركز انتظامي 1پاسگاه ژاندارمري منطقه دستگير و بازداشت شد.در پي اين اقدام عوامل رژيم شاه مردم انقلابي و با غيرت و متعصب منطقه با تجمع در اطراف پاسگاه و مسدود ساختن معابر و مسيرهاي آن جا موجب آزادي وي گرديدند.فعاليت هاي انقلابي سيدمحمدنقي در كنار ديگر اعضاي خانواده تا زمان پيروزي انقلاب ادامه يافت.سپس از پيروزي انقلاب و با تأسيس بسيج سيدمحمدنقي با عضويت در بسيج به عنوان يكي از اعضاي فعال اين نهاد به خدمت مشغول گرديد .در مدرسه نيز ،در كنار تحصيل به فعاليتهاي فرهنگي و هنري مبادرت ورزيد تهيه و تنظيم روزنامه ديواري در مدرسه، شركت در محفل هنري و حضور در تئاتر و ديگر برنامه هاي فرهنگي از جمله فعاليت هاي اين دوره سيدمحمدنقي بود .

هجرت و جهاد:

سيد محمدنقي كه در خانواده زهد و تقوا پرورش يافته و تربيت شده بود پس از تكميل تحصيلات دوره ،به عشق فراگيري دانش اهل بيت به تحصيل علوم ديني پرداخت.او براي انجام اين مهم به شهر دهدشت مراجعه كرده و در حوزه علميه آنجا به تحصيل علوم ديني مشغول گرديد.در همين حال كه براي ادامه تحصيلات ديني اشتياق فراواني داشت اما پس از مدتي عشق و شور او به مسائل ديني و ميهن اسلامي او را به جانب جبهه هاي جنگ عليه رژيم بعثي عراق فرا خواند.سيدمحمدنقي پس از گذراندن يك دوره آموزش نظام به مناطق عملياتي اعزام گرديد او مدتي را در جبهه به ادامه تحصيلات حوزوي پرداخت و اين بار به شهر قم مهاجرت كرد و در مدرسه حقاني تحصيلات علوم ديني را ادامه داد.در كنار تحصيل به تدريس در پايه هاي ديگر نيز مي پرداخت .شهيد در اين دوره از زندگي خود با اخلاص درون و تلاش روز افزون خود و با توفيقات الهي و استقامت از ائمه اطهار مدارج بالاي معنوي را طي نمود.آري هميشه مردماني هستند كه بر حوض اشتغال به دنيا و از نعمت هاي آن به ذكر حق تعالي مشغولند و هيچ تجارت و معامله اي آنها رااز ياد خدا باز نمي دارد با ياد حق روزها و شب هاي زندگي را مي گذرانند و با نداي بلند و طنين آهنگ منع و زجر خود را در گوشهاي غافلان مي دمند آنچه در پشت پرده است مي بينند و بر پنهان و خفاياي اهل برزخ در دوران مكث در آن عالم اخلاص دارند قيامت با تمام وعده ها و وعيدها براي آنها تجلي كرده و هم آنان پرده غيبت را براي مردم اين جهان واپس زده اند گويي مي بينند چيزي كه ديگران نمي بينند و مي شنوند آنچه ديگران نمي شنوند .شهيدان از زبان اساتيد دوستان طلبه همرزمان و فرماندهان نظامي مدير مدرسه حقايقي درباره ويژگيهاي شهيد مي گويند... سيدمحمدنقي در مدرسه هم محصل بود و هم استاد و هم مدير او از اندك كساني بود كه همزمان با دوره تحصيلي خود به تدريس نيز اشتغال ورزيد شهيد به مطالعه عشق مي ورزيد و بسيار جستجو گر بود و در فهم مطالب علمي بخصوص متون حوزوي بسيار توانمند بود و هيچ ابهام و اشكالي در متون علمي براي او وجود نداشت رعايت تقواي الهي و خواندن نماز شب از ويژه گيهاي شهيد صالحي زاده بود.يكي از دوستان طلبه او چنين مي گويد هرگز بياد ندارم كه او نماز شبش را ترك كرده باشد و بيشتر اوقات نماز صبح خود را در حرم مطهر حضرت معصومه و به جماعت مي خواند ،ساده زيستي و بي پيرايگي مادي از ويژه گيهاي ديگرش بود غذا خوردنش ساده و بيشتر ايام سال را در حال روزه داري بسر مي برد شب پس از اينكه ديگران به استراحت مي پرداختند او بر بالاي پشت بام مدرسه مي رفت و به نجواي آسماني با معشوق ازلي مي پرداخت. و طلبه اي ديگر از دوستان چنين مي گويد شبي در عالم رويا ديدم كه به من مي گفتند زودتر مهيا شو كه يكي از ياوران ولي عصر به حجره شما مي آيد من در همان حال حجره را مرتب كرده و با تعجيل مهياي پذيرائي گرديدم.در همين لحظه با صداي ضربات آرامي كه به درب حجره خورد از خواب بيدار شدم حيرت زده مشاهده كردم كه سيدمحمدنقي با لبخندي بر در حجره ايستاده است.و دوستي ديگر شهيد را چنين توصيف مي نمايد.شهيد ضمن اينكه خود نمونه بارزي از پارسائي بود پيوسته ما را به رعايت تقوي سفارش مي فرمود وي همچنين نسبت به خواندن درس ها به ما تاكيد مي كرد خود كتاب هاي گوناگون مذهبي مي خريد و اهداء مي نمود سپس در فاصله زماني خاصي كه تعيين مي كرد از ما مي خواست بخش هايي از كتاب مذكور را مطالعه كنيم آن گاه جوايزي را به ما اهداء مي كرد  با اينكار با ترويج فرهنگ كتاب خواندن ما را به مطالعه تشويق مي نمود و بسيار اتفاق مي افتاد كه براي رفع اشكالات و توضيح متون از ايشان كمك مي گرفتيم و او چقدر صميمي و دلسوزانه به شرح و بيان مطلب مي پرداخت و در نشر آنچه كه مي دانست بخلي نداشت و از اينكه دوستان و همكلاسي هايش موضوعات را بفهمند خرسند و خوشحال بود در برخوردي با همه مهربان و دلسوز بود او از هيچ كوششي جهت ياري رسانيدن به دوستان و همشهريان دريغ نمي ورزيد به ياد دارم زماني او يك پتو داشت و آن را به مسافري جا مانده از سفر آنهم در سوز و سرماي زمستان بخشيده بود درباره تفكرات عميق وي دوستانش چنين مي گويد هر چند شهيد شوخ طبع بود اما هر از چند گاهي به تفكر عميق فرو مي رفت و سكوت اختيار مي كرد و ساعت ها در گوشه اي خلوت به تفكر و زمزمه با خداي خويش مي پرداخت و گاهي اوقات تا چند روز سخن با ديگران را ضرورت نمي دانست و در اين ايام روزه مي گرفت و با غذائي ساده افطار مي كرد و هيچ گاه در مقابل آزار و اذيت ديگران نيز ناراحت نمي شد.(هر آن كس خدا و عظمتش را شناخت زبانش از سخن و شكمش از طعام باز ماند نفسش با روزه و قيام شب تضعيف گردد گفتند اي رسول خدا اينانند اولياء خدا، فرمود: اولياء خداوند ساكتند ولي سكوتشان با فكر درآميخته مي نگرند اما نگرش ايشان عبرت است سخن مي گويند ولي سخنانشان سراسر حكمت است و عبورشان در ميان مردم بركت آفرين است ).فرمانده نظامي وي مي گويد :سيدمحمدنقي با همان لباس روحاني و با روحيه هاي شاد و لبخندي كه پيوسته بر لب داشت به جبهه آمد او در جبهه براي ياري رساندن به همرزمانش هر گونه كاري كه از دستش بر مي آمد انجام مي داد.در عمليات كربلاي 5او آرپي چي زن بود و مقتدرانه به شكار تانك هاي دشمن مي پرداخت در طول اين عمليات كه دشمن اقدام به پاتك نمود شهيد از جمله كساني بود كه در يك نبرد تن به تن رو در روي دشمن استقامت مي ورزيد و پايداري مي نمود تا اينكه بر اثر انفجار يك قبضه نارنجك در نزديك وي به شدت مجروح گرديد.شهيد پس از زخمي شدن براي نگارش آخرين كلمات بر روي كاغذ سپيدي نوشت :

بسم الله الرحمن الرحيم   

اما انگشتانش ديگر ياراي نوشتن نداشتند از بدنش به شدت خون جاري بود و برگ سپيد كاغذ از خون پيكر مجروحش به رنگ سرخ آذين شده بود با تمام توان كوشيد باز هم بنويسد قلم در ميان انگشتان از ناي رفته اش به سختي حركت كرد (لاحول ولاقوة الاباالله و در پي آن لبانش به سختي از هم باز شد و ذكر شهادتين را بر لب راند.قلم از دستش فرو افتاد  قرآن جيبيش از خون پاكش رنگين شده بود.و سيدمحمدنقي عالم خاك را وداع گفت و به عالم افلاك پر كشيد.

مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم     

                                    طاير قدسم و از دام جهان برخيزم

به وفاي تو كه گر بنده خويشم خواني 

                                  از سر خوانگي كون و مكان بر خيزم

روحش شاد و يادش گرامي باد. 

 

وصيت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم  

اين حقير سيد محمد نقى صالح زاده   اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله و اشهد ان عليا و اولاده المعصومين حجج الله على خلقه اما بعد - قروض الهى من شش روز كفاره روزه دارم كه اميدوارم از جانب پدر يا برادران داده شود و اما نماز يك كسى را خبر كنيد كه يك ماه براى من نماز بخواند (آقاى محمدى خوب است) - پدر عزيزم اميوارم اگر قصورى از بنده سر زده (كه حتما سرزده) مرا ببخشيد اميدوارم كه اگر چه لايق پسر بودن براى تو را نداشتم ولى زحمتهاى زيادى براى بنده كشيده ايد مرا حلال كنيد . مادر عزيز و مهربانم شما هم از نسل فاطمه ايد و هم هم مذهب او اميدوارم كه همچون زينب در مقابل سختيها صبر داشته باشيد و اسوه باشى براى ديگران - اما برادرانم اميدوارم كه هميشه در راه خدا و براى رضاى خدا كار كنيد كه شيطان هر آينه مواظب است كه شما را بربايد و به پرتگاه هلاكت نزديك سازد اگر چه حق برادرى را وفا نكرده ام ولى شما نسبت به هم ديگر وفا كنيد و خوب باشيد تا خدا شما را از پرهزگاران قرار دهد . از خواهرانم حلاليت مى طلبم و اميد است مرا ببخشند. از همه اقوامان حلاليت مى طلبم و التماس دعا دارم و همچنين از دوستان طلبه هر كس بر گردن من حقى دارد مى تواند از برادرانم طلب نمايد و اگر نه اميد است ببخشند و عوض من پانصد تومان صدقه بدهيد .

والسلام سيد محمد نقى صالحى زاده

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده