روحانی شهید تقوي نژاد؛ متولد 15خرداد 42؛ شهید فتح فاو
نام شهید : علی اصغر
نام پدر : یونس
تاریخ تولد : 1342/3/15
محل تولد : گچساران
شغل : روحانی
تاریخ شهادت : 64/12/21
محل شهادت : فاو
زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران
زندگينامه
از جمعه خونین تا هجرتی شیرین
سحرگاه 15 خرداد سال یکهزار و سیصد و چهل و دو در منزل آقای سیدیونس سرچناری(تقوی) نسیم لطیف بهاری وزیدن می گیرد و بشارت تولد نوزادی بهاری روی را از مادری بهارگونه می دهد. همزمان با ورود این دردانه زهرایی، کیلومترها آن طرف تر در شهر مقدس قم مردی به پا می خیزد تا همراه با یاران اندکش گرمای دم کرده را از فضای دلهای بهاری مردم ایران زمین بزداید. اما تازیانه های بی رحم نوکر استکبار آنها را به خاک و خون می کشاند و او فریاد برمی آورد: یاران من اکنون در گهواره اند و فردا بزرگ خواهند شد و دودمان ظلم و ستم را برخواهند چید. آری به خاطر صغیری و مظلومیت طفل شش ماهه قیام خونبار کربلا نامش را علی اصغر گذاشتند تا به تلاوت نامش هم قیام کربلا و هم قیام پانزده خرداد چهل و دو در اذهان زنده باشد. او بسان لاله ای نورسته در محیط پاک و مذهبی خانواده مراحل کودکی را طی کرد. حال و هوای مذهبی خانواده همراه با علاقه ذاتی اش به معنویت سبب شد تا علی اصغر از همان اوان طفولیت با عشق به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) رشد یابد.
او از کودکی با شوق فراوان همواره در محافل انس و دعا در عزاداری ائمه اطهار(ع) شرکت می کرد. هفت ساله بود که همگام با همسالان خویش در زادگاهش پای به دبستان نهاد و به فراگیری علم و دانش پرداخت. مراحل تحصیل را یکی پس از دیگری با موفقیت طی کرد و به تأیید همکلاسی هایش، دارای استعدادی سرشار و ذوقی سلیم بود. گفته های استاد را در همان کلاس فرا می گرفت و پس از کلاس کتاب را به گوشه ای می نهاد و کارهای جنبی و انقلابی اش را پیگیری می کرد. هنوز پانزده بهار از عمر مستعدش نگذشته بود که بهار انقلاب به بار نشست و شکوفه های باور جای جای سرزمین ایران شکفتن آغاز کردند و یاران گهواره ای امام که اکنون انسانهای رشیدی شده اند پای به میدان جهاد در مبارزه نهادند. انقلاب اسلامی کوچه ها و خیابانها را به رودهای خروشان خشم مردم مبدل ساخت و علی اصغر را نیز به خود فرامی خواند. او به اقیانوس راهپیمایی مردم متصل گشت و با توزیع اعلامیه های حضرت امام و شرکت در تظاهرات مبارزه ای خستگی ناپذیر را آغاز کرد. هنوز دلاوریهای او در جمعه خونین گچساران(جمعه خونین گچساران در تاریخ 57/8/19 روزی بود که مزدوران ساواک شاهنشاهی تظاهرکنندگان در مسجد جامع شهر گچساران را به گلوله بستند و تعداد 6 نفر کشته و تعداد زیادی در این واقعه زخمی شدند.) در سینه ستبر تاریخ ثبت است، آن هنگام که مزدوران رژیم شاه مردم را در خانه خدا (مسجد جامع گچساران) به خاک و خون کشیدند، او با دهانش فریاد بلند تاریخ را ندا می داد و با دستانش به کمک مجروحین حادثه می شتافت و تلاش می کرد آنها را از این مهلکه خونین از دسترس مزدوران سفاک بیرون آورند و به بیمارستان منتقل نمایند. در این تلاش و نقل و انتقال، بدن و لباسهایش آغشته به خون مجروحین و شهدای حادثه می گشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با استقامت و مصمم تر در حفظ دستاوردهای آن کوشید. با بازگشایی مدارس به عضویت انجمن اسلامی دبیرستان درآمد. او با عضویت در کمیته انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران، حزب جمهوری اسلامی و همکاری با بنیادشهید، بنیادمستضعفان، ارشاد اسلامی و ستاد نماز جمعه فعالیتهایش را ادامه داد. وی علاوه بر فعالیتهای اجتماعی و نظامی، مبارزه سیاسی بی امانی را با گروهکهای ملحد آغاز کرد و در این راه سختی ها و مرارت های زیادی کشید. بارها از جانب گروهکها در منزل و خیابان مورد تهدید و تهاجم قرار گرفت. یک بار به تمام بدنش رنگ پاشیدند و در محله ای دیگر هنگام راهپیمایی گروهکها در خیابان شهید بلادیان گچساران او را کتک کاری نموده و هنگامی که از شدت ضربات بر کف خیابان افتاد، کلیه راهپیمایان از روی بدنش رد شدند. با شروع جنگ تحمیلی بارها و بارها به مناطق مختلف عزیمت نمود و دوشادوش برادران رزمنده اش، با رزمی بی امان از تمامیت اسلام در مقابل کفر دفاع نمود. او فرموده امام راحل را آویز گوشش قرار داد و با اعتقاد بر اینکه «جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است»(از سخنان امام خمینی درخصوص جنگ تحمیلی عراق علیه ایران) در عملیاتهای ثامن الائمه (حصرآبادان)، طریق القدس، فتح المبین، رمضان، بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، منطقه تنگ چزابه، خیبر، بدر، والفجر مقدماتی و ... شرکت کرد و در اکثر عملیاتها از نواحی مختلف بدن زخمی شد و هر بار مصمم تر از بار قبل در دفاع از میهن اسلامی مصمم تر می شد. شهید تصمیم می گیرد علاوه بر فعالیتهای انجام شده در سنگر دیگری به اسلام و مسلمین خدمت نماید. به همین منظور راهی حوزه علمیه نورآباد می شود. پس از گذراندن دروس مقدماتی جهت ادامه تحصیل به اصفهان می رود و یک دوره دو ساله را در آنجا می گذراند. دوستانش می گویند وی فردی خوش اخلاق، خوش رو و خوش برخورد بود. همیشه درب حجره اش بر روی دوستانش باز بود. زمان را به بیهودگی نمی گذرانید، احترام به مردم، بی اعتنایی به شهرت، ساده زیستی و قناعت، مردم دوستی و تواضع از خصوصیات بارز اخلاقی شهید بزرگوار بود و بالاخره می گفت: من امانتی هستم که دیر یا زود بایستی به سمت مقصد اصلی ام حرکت کنم. علی اصغر پس از شرکت در آزمون ورودی حوزه علمیه قم و موفقیت در این آزمون به سوی شهر خون و قیام هجرت می کند و در کسب معارف دینی و تهذیب نفس خود، بیش از گذشته تلاش می کند. بالاخره روح سرشار از پروازش، ماندن در خاک را تاب نیاورد، به ویژه که بیشتر یارانش به شهادت رسیده بودند و دل داغدارش را شرحه شرحه از فراق کرده بود. بعد از ماهها مبارزه بی امان و جهاد با دشمنان اسلام و قرآن، شوق شهادت در جانش پرورش یافت. سرانجام این عاشق دیدار یار در بیست و یکم اسفند یکهزار و سیصد و شصت و چهار به همراه پنج تن از یاران روحانی خود در عملیات والفجر 8 در محور فاو-بصره زمستان تن را رها کرد و بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی به دیار جانهای پاکان، پیامبران و شهیدان هجرت کرد و در جوار قرب الهی جاودانه شد. زندگی زیباست ولی شهادت از آن زیباتر، گردش خون در رگهای زندگی شیرین است ولی ریختن آن به پای محبوب شیرین تر است.
خدایا اگر در صف عاشقان نیستیم توفیق عنایت فرما تا لااقل در صف پیام رسانان واقعی شهیدان راه حق باشیم.
روح بلندش در قرب الهی متعالی باد.
وصیت نامه
بسمه رب الشهداء و الصديقين
و لا تقولوا من يقتل فى سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لا تشعرون .
گمان مبريد آنانرا كه در راه خدا شيهدشده اند مرده اند ،خير آنها زنده اند .
شايد كه مرحله از تكامل وجود نداشت باشد كه انسان با رسيدن به آن رستگارى جاويد خود يقين پيدا كند به جزء مرحله (شهادت در راه خدا) كه سعادت جاويد انسان در اين مرحله بطور قطعى تضمين شده است . راستى كه شهادت رستگارى قطعى و كمال مطلق است ، همين كه عازم به جبهه حق عليه باطل هستم و شايد آخرين لحظه هاى آخر زندگى باشد خوب اسلام احتياج دارد و به فرمان امام مى روم تا شايد بتوانم خدمتى كنم ، شايد زندگيم حسين وار نبوده ، شايد مرگم حسين وار باشد ، و خدا قبول كند با او بروم و اميدوارم شهادت را به من برسان و تنها آرزوى من است به آن برسم . پدر و مادرم كه مرا در راه خدا داده اند اميدوارم كه مرا حلال كنند مى دانم در تمام زندگيم نتوانستم كارى براى شما انجام دهم ولى ممكن است با اين رفتنم و شهيد شدنم باعث افتخار شما شود و در قيامت پيش فاطمه زهرا روسفيد باشيد . اگر شهيد شدم براى من گريه نكنيد براى حسين گريه كنيد براى فاطمه زهرا گريه كنيد .