مختصری از زندگینامه شهید ستوان یکم فضل اله جوکار
نام: فضل ا...
نام پدر: نصرا...
تاريخ تولد: 1356/6/20
محل تولد : کهگیلویه
تاريخ شهادت: 13/3/83
محل شهادت: زاهدان
زندگینامه
سخن از زندگی نامه است، زندگی نامه جوانی پرشور و عاشقی وارسته که از سراسر وجودش عشق به خدا شعله ور بود،راستی زندگی نامه چنین انسانی بطوری که بتواند کلیه زوایای وجودی و اخلاقی او را ترسیم نماید کاری بس دشوار و شاید غیرممکن باشد. زیرا چگونه می توان ویژگیهای انسانی را به رشته تحریر درآورد که در اوج عشق جوانی عزیزترین سرمایه حیات بشری یعنی جانش را در مسیر معرفت و شناخت آرمانهای توحیدی فدا کرد. هرچند که قلم ناتوان از توصیف مقام والای شخصیتی است که عمرش را در پاسداری از حریم ولایت و مکتب توحیدی گذرانده است. لذا اشاره ای کوتاه به زندگی نامه سراسر محبت و معرفت وی خواهیم داشت.
سروان شهید فضل اله جوکار در 20 شهریور سال 1356 در خانواده ای مؤمن و متدین چشم به جهان گشود و در دامان پر مهر مادر درس محبت و استقامت را آموخت و تحت تربیت دینی خانواده مسیر ترقی و تکامل را پیمود تا آنکه بتواند براساس تعالیم روح بخش اسلام مانند شخصیتهای ارجمند اعتبار اجتماعی خود را از این مکتب کسب نماید. وی دوران طفولیت را پشت سر گذاشتند و از همان طفولیت آثار مجد و نبوغ و عظمت از چهره ایشان هویدا بود. شهید در سال 1362 و در سن 6سالگی برای پاره کردن زنجیرهای جهل و بیسوادی توسط والدین در مدرسه ابتدایی شهید محمدزاده ثبت نام می شوند. عشق و علاقه ایشان به مدرسه و کتاب و قلم خانواده را امیدوار و خوشحال می نماید. دوران ابتدایی را به سرعت و با موفقیت توأم با کسب معلومات و اخلاق لازم در سال 1367 به پایان رساندند. هوش سرشار، ذهن کنجکاو و جستجوگر ایشان، بلبل زبانی و اراده مصمم او خانواده را به وجد آورده و دوران راهنمایی را از سال 1368 در مدرسه راهنمایی شهید نواب صفوی شروع می نمایند. با وجود بحرانهای هویت که خاص سنین نوجوانی است او سعی و تلاش خویش را در جهت تحصیل و پیمودن قله های رفیع تکامل و انسانیت یکی پس از دیگری پیمود و سرانجام دوره راهنمایی را در سال 1371/1370 با موفقیت و معدل خوب پشت سر نهاد و خود را آماده حضوری پرنشاط در مقطع دبیرستان نمود. هنرنمایی او در در کسب علم و معرفت به وضوح مشاهده می گردید. بنابراین در سال 1371/1372 دوران متوسطه را با ثبت نام در کلاس اول دبیرستان حضرت امام خمینی(ره) شروع می کنند و اکنون حضور او در این محیط ارزش و اهمیت بیشتری پیدا می کند و زمان و موقعیت زمانی نیز برای او مهمتر می گردد و تلاش ایشان در جهت بهره برداری هرچه بهتر و ساختن شخصیت خود در ابعاد جسمانی و روحانی دوچندان می گردد حضور او در تشکلهای مختلف از جمله بسیج و انجمن اسلامی و ورزش های رزمی و کسب مقامهای بالا و سایر اموری که می تواند در جهت رشد همه جانبه دانش آموزان برای آینده مثمر ثمر باشد مؤید همین مطلب است و همگان از تلاش و پیشرفت توام با شناخت او انگشت حیرت به دهان گرفته و از او به عنوان انسانی الگو نگاه کرده و در جهت ساختن خود الگوبرداری می نمودند. وی راسخ و استوار و امیدوار به آینده دوران دبیرستان را با موفقیت و معدل خوب در سال 1374 به اتمام رساند و اکنون جوانی پرشور، متدین و متعبد و مسئولیت پذیر و آماده حضور و شرکت در کنکور سراسری می شود. در سال 1375 در آزمون کنکور سراسری شرکت نمودند و از آنجایی که تلاش و فعالیت او براساس نظم و مقررات آگاهانه و با شناخت توأم بود در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه یاسوج قبول می شوند اما طبع بلند و ذهن هدفمند او مانع از آن می شود که ایشان در این رشته ثبت نام نمایند و از آنجایی که خود را در مکانی دیگر مشاهده می نمایند از تحصیل در رشته مهندسی منصرف و در رشته مورد علاقه خود که دانشگاه افسری پلیس تهران بود ثبت نام کرد. گویا سرنوشت او باید آنجا رقم بخورد. پس از ورود به این دانشکده با صلابت تمام در جهت آمادگی جسمانی و اخلاقی و علمی فعالیت خود را آغاز نمود، در این دوران خیلی مودب، کم حرف، شجاع، کم توقع و قابل اعتماد و خلاصه از خصوصیات بارز اخلاقی وی می توان به جوانمردی، حجب، متانت، ولایت مداری، دینداری، تواضع، صله ارحام، خوشرویی اشاره کرد زیرا مردان بزرگ دارای همین صفات بودند که توانستند قلعه معرفت را فتح نمایند. با وجود اینکه خود نیروی نظامی بودند و بهتر از هرکس فنون نظامی را می دانستند عشق و علاقه وافرشان به بسیج او را وادار کرد که در پایگاه مقاومت علی بن ابیطالب(ع) مسجد جامع ثبت نام نموده و به عضویت بسیج درآیند و در آن فعالیت نمایند. شهید در سال 1379 در مقطع کارشناسی رشته تجسس«شاخه جنگ های نامنظم» دانشکده افسری دانشگاه پلیس تهران موفق به اخذ مدرک کارشناسی شدند و سر دوشی خود را در کنار دیگر همرزمان از دست ریاست محترم شورای مصلحت نظام جناب حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی گرفتند. دوران شکوفایی و خدمات ارزنده ایشان به نظام و مردم از این زمان آغاز می گرد زیرا او درد را حس کرده بود و نمی توانست در خانه بنشیند و می دانست که باید به هر طریق ممکن با ظلم و ستم مبارزه کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. صلابت و شجاعت کم نظیر او نمی گذاشت که او صحنه حق و باطل را نظاره گر باشد و سکوت کند، زیرا ایشان هدف خود را قبل از اینکه به نیروی انتظامی وارد شود مشخص کرده بود. سروان شهید فضل اله جوکار پس از اخذ سردوشی جهت خدمت به استان فارس و شهر شیراز عزیمت و در کلانتری سعدی واحد کشف جرائم مشغول به کار می شوند. با تمام خضوع و فروتنی که داشتند در مبارزه با معاندین و سوداگران مرگ و یاغی ها و طاغیان به حریم ولایت در حفظ ارزشها و دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی بسیار جدی و قاطع بودند زیرا او خود را امانتدار نسلی می دانست که برای خدمت بی ریا به آنها لباس مقدس نیروی انتظامی را بر تن کرده بودند. ایشان هیچگاه حاضر نبودند که لحظه ای از لحظات گرانبهای عمر و وقت شیرین خود را به بطالت بگذرانند و همیشه معتقد بودند که هرچیزی قابل جبران است جز عمر و لحظات گرانبهای آن که روی این مهم بسیار جدی و مصمم بودند. خدمت در کلانتری سعدی و جایگاه امن و خوش آب و هوای شیراز انگار به طبع بلند و مزاج او سازگار درنمی آید و باید در کوران مشکلات مصائب بیشتری را در جاهای محروم تری تحمل نماید و گویا که جامعه گنجایش حضور و افکار بلند او را ندارد و دائماً در فکر دیگری است. سروان شهید فضل اله جوکار در این دوران از لحاظ روحی و اخلاقی خیلی متحول شده بود و دائماً در افکار خود غرق بود. گویا به شهادت خویش یقین داشت و بارها وعده آن را می داد او به یکی از دوستانش گفته بود بعد از اتمام مراسم دفن و خاکسپاری وقتی همه مردم و تشییع کنندگان رفتند تو بمان و زیارت پرفیض عاشورا را بر سر قبرم بخوان. و در جای دیگر به خانواده خود اذعان کرده بود که ماندنی نیستم و در این صورت شما بردباری کنید، به موهای خود دست نزنید، صورت نخراشید و بی تابی نکنید که من خود مسیری آگاهانه انتخاب کرده ام، پس از یکسال خدمت در کلانتری سعدی شیراز و عشق و علاقه شان به قشر جوان و همچنین کینه و نفرتشان به دشمنان این قشر یعنی سوداگران مرگ و توزیع کنندگان مواد افیونی مخدر و باندهای شرور و تبهکار این مواد بصورت داوطلب در تاریخ 1/6/81 به استان محروم سیستان و بلوچستان، قرارگاه مقداد، گردان 124حضرت علی اکبر(ع) واقع در جکی گور نوار مرزی زاهدان «آنجایی که باید عروس زیبای شهادت را در بغل بگیرد و حجله شادی خود را برپا نماید» به عنوان فرمانده مشغول خدمت می شوند و اینجاست که شخصیت روحانی شهید در این مأموریت تکمیل می گردد و معبود خود را زیارت می نماید. سروان شهید فضل اله جوکار معتقد بود که مردی و مردانگی و شرف و عزت در گرو انسانیت اوست و تکامل انسان را در شهادت می دانست و به شهادت عشق ورزیده و علاقه ای وافر داشتند و در واقع کسی در این راه پرخطر قدم می گذارد که امثال جوکارها به آگاهی لازم رسیده باشد و آگاهانه آغوش خود را بر روی مرگ این کلمه وحشتناک که همه از او گریزانند بگشاید که شهید جوکار اینچنین بودند. شهید آنقدر متواضع و فروتن بودند که حتی یک بار به خود اجازه ندادند در لباس یونیفرم نظامی در ملأ عام ظاهر شوند ایشان فرماندهی لایق و متین بودند به نقل از همرزمان او که برای عرض تسلیت و زیارت قبر مطهرش آمده بودند شهید از روحیه قوی و از شجاعت بی نظیری برخوردار بود شهید به آن مرحله ای از رشد و تعالی رسیده بود که مرگ در خانه و در بستر آرامش را در خود عیب و ننگ دانسته و تنها لباس گرانبها و ذی قیمت شهادت را برازنده قد رعنای خویش می دانست. شهید جهت تکمیل مراحل آموزشی خویش و آموختن هرچه بهتر فنون نظامی برای مبارزه ای خستگی ناپذیر با دشمنان عزت و استقلال این مملکت در تاریخ 81/11/18 در محل مجتمع تخصصی امام رضا(ع) (تربت جام) در دوره فرماندهی شرکت نموده و این دوره را با موفقیت و معدل بالایی سپری نمودند و آماده تر و ورزیده تر از قبل به محل خدمت خویش بازگشتند. آخرین وداع شهید در تاریخ 83/3/8 بود که متواضعانه در برابر پدر و مادر و خانواده زانوی ادب به زمین زدند و گویا هاتفی از درون او را صدا می زند و بشارت شهادت می دهد. با ادب و متواضع اما مصمم و استوار اذن سفر طلبید و مراسم خداحافظی و وداع با اهل منزل و دوستان و آشنایان را به عمل آوردند و با چهره ای خندان و تبسمی همیشگی که بر لبان چون برگ گلش داشته عازم میعادگاه خویش می شود. پدر و مادر و اهل خانه سرو خرامان خود را و گامهای استوارش را نظاره گر هستند. انگار دلشوره ای عجیب سراسر وجود آنها را فراگرفته است. با سخنان شیرین و همیشگی خود بذر امید و امیدواری را در دل آنها می پاشد و روانه سفری که شاید بازگشتی در آن نباشد می گردد و پس از چند روز اقامت در محل مأموریت خویش در محور مرزی زاهدان و در دل بیابانها و کویرهای گرم و سوزان این منطقه آماده دستور برای مقابله با اشرار و متجاوزان تجاوزگر به حدود و ثغور میهن اسلامی می شود. در همین زمان یعنی در تاریخ 83/3/13 اخبار و اطلاعاتی دال بر وجود کاروانهای اشرار و قاچاقچیان مود مخدر، گروهها و عناصر تروریستی منافقین و حزب فرقان به داخل کشور در نوار مرزی تحت کنترل این عزیز شهید و دیگر همرزمانش که به منطقه مرزی شیف چار و پیرکوه معروف است و تقریباً در 195 کیلومتری شرق گردان«جکی گور» به سمت مورتان و پیشامک قرار دارد، داده می شود. بلافاصله در ساعت 30/3 بامداد تعدادی از همرزمان شهید به فرماندهی ایشان برای بستن دهانه ورودی کاروانهای مواد مخدر و مقابله با دیگر اشرار وارد عملیات می شوند و این فرمانده لایق با گامهای استوار و سینه ای ستبر بسان علمدار کربلا پرچم عزت و شرف و آزادگی را به دوش داشتند و چون کبوتری خونین بال در اوج آسمانها به پرواز درآمدند و شربت شیرین و گوارای شهادت را با دل و جان نوشیدند و بوسه عشق را بر قامت رفیع شهادت زدند و بر این بوسه افتخار کردند. و اگر امروز دوستان و همرزمان و ... در سوگ جان سوزش عزادارند و سینه می زنند و نوحه سرایی می کنند و می گریند حق دارند چرا که او عزیز بود و دوست داشتنی. ای عزیز، ای دردانه بی همتا، دیوارهای شهرمان مجالس دعا و محافل مذهبی و مسجد و نماز جماعت و گلزار شهدایمان و خانواده و دوستان و همرزمانت همواره در انتظار امواج صدای گامهایت لحظه شماری می کنند اما دریغ و صد دریغ که دیدار دوباره میسر نیست، چرا که تو جامه سرخ شهادت را از دست مولایت حسین(ع) ستاندی و ما زمینیان در حسرت آن لحظه شماری می کنیم و بدان و آگاه باش که برای همیشه بغض در گلویمان چرخه زده و یادت و نامت را فراموش نخواهیم کرد. یادت گرامی و راهت پررهرو باد ای شهید والامقام .
رفتی و ندیدی که چه محشر کردند
با اشک تمام کوچه را تر کردند
وقتی که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردند
وصیت نامه
بسم رب الشهدا و الصدیقین
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التورات و الانجیل و الفرقان و من اوفی بعهده من الله.
همانا خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن
ابتدا شهادت می دهم به وحدانیت خدای رب العالمین و معتقدم که اوست خالق و فاعل و ناظر و قادر. اوست معبود من اوست معشوق و محبوب من، اوست مقصود من، اوست عزیز من، او همه چیز من است. همه قدرتها در مقابل قدرتش ناچیز، همه صفات در مقابل صفاتش ضعیف می باشد. اوست که بندگانش را جهت آزمایش در این دنیا خلق و در آخرت پاداش می دهد. او رحمن است و رحیم، غفور است و کریم، ستار است و حلیم، غفار است و حکیم، او منشأ لطف است و همیشه به مخلوقاتش لطف دارد و نیز شهادت می دهم به جمیع انبیاء و رسل الهی و خاتمیت حضرت محمد(ص) که عشق او در دلم، قرآنش در قلبم،درسش در فکرم، نقشش در زندگیم و مسیرش در گامم جای دارد. بعد از آن شهادت و اقرار به ولایت و وصایت 12 نفر از اوصیاء بر حق رسول خدا، 12 گوهر گرانبها، 12 ستاره درخشان و 12 هادی که همگی امامان معصوم و والیان ولایت الهی اند با صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) صلوات الله علیهم اجمعین که همه آنها در قلبم جای دارند و شهادت و اقرار دارم به زهد علی(ع)، مظلومیت حسن(ع)، شجاعت حسین(ع)، سجده عابدین، علم باقری، فقه جعفری، اسارت کاظم،غریبی آن روز رضا(ع)، تقوای تقی(ع)، هدایت هادی(ع)، جنگ و جهاد عسکری و طلوع و عدالت مهدی(عج). و بعد از آن اقرار به عقاید حقه دین مبین اسلام و قبول تمام شئون شریعت محمدی(ص) در عین سلامتی و بدون اجبار همه کسانی را که پیامم به آنها می رسد سفارش و وصیت می نمایم که به هر طریق ممکن حافظ و نگهبان نظام مقدس جمهوری اسلامی که ماحصل جانبازی و فداکاری شهدای اسلام است باشید و انقلاب را تا رسیدن به آرمان الهی خویش یاری کنید و این امر میسر نمی شود جز در سایه ولایت مداری شما و اطاعت و تبعیت محض از ولایت فقیه که خود استمرار حرکت انبیاء الهی است. و از جوانان عزیز می خواهم که با تمام وجود از صیانت و دیانت و عفت و پاکدامنی خود حفاظت کنید و خود را از این دام خانمانسوز اعتیاد که قطعاً توطئه شوم اهریمنان و استکبار جهانی است برهانید و فریب زرق و برق این دنیای دنی و زودگذر را نخورید و برای مأیوس کردن همه دشمنان درونی و بیرونی به واجبات دین الهی مقید باشید. و محرمات را ترک نمائید و در حد توان مستحبات را انجام نمایید و به پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم وصیت می نمایم چنانچه خداوند رحمان به لطف و کرم بی پایان خویش شهادت در راه خود را نصیبم فرمود تعزیه و گریه و زاری را از حد معمول فراتر نبرید و به این نکته عنایت داشته باشید که همه ی خون من از قطره ای از خون حضرت سید الشهدا بالاتر نیست و در اصل باید برای او خون گریست. به برادر عزیزم جواد وصیت می نمایم که محل دفنم در چرام باشد و برایم نماز وحشت بخوانید و تا آنجایی که در ذهن دارم نماز استیجاری بدهکار نیستم ولی اگر بتوانید برایم بخوانید خوب است و خمس و زکات و کفاره ندارم و از کسی بدهکار نیستم و از کسی هم طلبی ندارم و مالی هم ندارم که درباره آن وصیت نمایم. ولی هر چقدر که در توان دارید صرف امور خیریه و نذر برای امام حسین(ع) نمایید و مبلغی به صرف ساخت مسجد جامع و بارگاه حضرت امام رضا(ع) و بارگاه حضرت معصومه برسانید. در خاتمه از تمام مردم چرام و دوستان و آشنایان که احساس می کنند حقی بر گردن اینجانب دارند حلالیت می طلبم و می خواهم که برای آمرزش گناهانم دعا نمایند. دستان پرمهر مادرم را و همچنین دستان زحمتکش پدرم را بوسه می زنم و از آنها می خواهم که برایم دعا کنند.
والسلام
به تاریخ 81/6/30