مختصری از زندگینامه احمد هاشمي شبانكاره
نام شهید : احمد
نام پدر : رستم
تاریخ تولد : 1339
محل تولد : ممسني
تاریخ شهادت : 63/1/9
محل شهادت : خسروآباد آبادان
زیارتگاه : گلزار شهداي گچساران
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه
هنگامي كه چند روزي از سال 1339 گذشته بود در منطقه ميشان ممسني از خانواده مسلماني پسري ديده به جهان گشود كه نام وي را احمد گذاشتند. در حقيقت بايد گفت سرباز امام زمان متولد شد، كه زندگي كودكانه خود را در آغوش گرم پدر و مادر گذراند و در سن هفت سالگي پا به مدرسه گذاشت تا راه حسين(ع) را طي كند. همانطور كه بر همه جهانيان ثابت شده همه شهدا از خانواده هاي مستضعف و دست و پا برهنه و پينه بسته ها مي باشند و با فقر و تنگدستي روبرو بود كه پدر وي با زحمت فراوان و كارگري زندگي را اداره مي كرد. دوره ابتدايي را با موفقيت كامل به پايان رسانيد. پا به طبقه بالاتري از آموزش گذاشت كه همان دوره راهنمايي بود،سال اول راهنمايي را در آن منطقه محروم و دورافتاده به اتمام رساند. در اين ايام بود كه ضعف مالي به سراغ آنها آمد و چون درآمدي نداشتند پدر وي راه كارگري را براي امرار معاش انتخاب نمود تا بتوانند زندگي خود را بچرخانند و به شهرستان گچساران آمدند و به محله فقيرنشين آن شهرستان كه همه بي بضاعتان به آنجا رو مي آوردند يعني رادك آمدند و دوره راهنمايي را در آنجا به پايان رسانيد. از دوران كودكي كار كردن را براي زندگي بهتر دوست مي داشت كه در ايام تعطيلات دوشادوش پدر كار مي كرد تا از زحمات پدر بكاهد و در حقيقت بايد گفت كه دوره دبيرستان را با سختي و مشقت گذراند و چون احساس مي كردد كه ديگر پدرش توانايي كاركردن زياد ندارد و از وقت استفاده مي كرد و به سراغ كاركردن مي رفت كه دوره دبيرستان را تا سوم با موفقيت به پايان رساند و سال چهارم دبيرستان بود كه براي كمك به پدر در چرخش زندگي بيشتر اوقات خود را با كاركردن مي گذراند و مخصوصاً در اين سال نتوانست سال چهارم را به اتمام برساند ولي در زندگي شكست نخورد و به تحصيل خود ادامه داد كه سرانجام در سال 61 فارغ التحصيل شد. در بهار سال 1362 به خدمت مقدس سربازي درآمد،شهيد احمد در سراسر تحصيل دبيرستان دوشادوش برادران انجمن اسلامي فعاليت مي كرد و خلاصه چون در ژاندارمري بود چند ماهي را در ماهشهر گذراند و سرانجام به جبهه رفتن را واجب تر دانست و به جبهه اعزام شد و از سربازان اصلي امام زمان بشمار مي آمد و در آنجا سمت رانندگي را بعهده گرفت كه واقعاً مسئوليت سنگيني مي باشد. نداي امام را با خون خود امضاءنمود و كمر همت بسته تا عاشورا را بار ديگر زنده نمايد و بگويد اي امام حسين اگر چه تورا مردم كوفه تنها گذاشتند و سر تو با هفتاد دو تن از ياران صديق تو را از تن جدا كردند اما امروز ارتش بيست ميليوني بر هل من ناصر ينصرني عزيزت روح الله لبيك گفته و مي روند تا درخت خشكيده 1400 ساله اسلام را را احياء نمايد و عاشوراي ديگري برپا نمايد. و رفت تا انتقام خون عزيزان شهدا را از حلقوم ديوصفتان جهان بيرون بكشد و بر خيل مجاهدان اسلام بپيوندد.
آري احمد در امتحانات الهي مدرك قبولي گرفت و تنها آرماني كه داشت رسيد خط آل محمد را با خون سرخ خود روشن تر نمود و در بهار آزادي 15 فروردين 63 در كربلاي ايران به شهادت رسيد