شهدای رمضان
شهيد محمد تقي محمد زاده در مهرماه 1338 در يكي از قراء محروم پشتكوه جليل بوير احمد در خانواده اي محروم و مظلوم ديده به جهان گشود و همانند ديگر كودكان مستضعف محروميتهاي زندگي را از همان دوران احساس كرد .
مختصری از زندگینامه مفقود جاویدالاثر پاسدار شهيد محمد تقي محمد زاده
نام شهید : محمد تقي

نام پدر : سهراب

تاریخ تولد : 1338

محل تولد : جليل بوير احمد

تاریخ شهادت : 61/5/7

محل شهادت :
هلالی

 

زندگينامه

شهيد محمد تقي محمد زاده در مهرماه 1338 در يكي از قراء محروم پشتكوه جليل بوير احمد در خانواده اي محروم و مظلوم ديده به جهان گشود و همانند ديگر كودكان مستضعف محروميتهاي زندگي را از همان دوران احساس كرد.
 دورة ابتدايي را در آن منطقه دور افتاده در دبستان سيرتي به اتمام رسانيد. وي كوچكترين فرزند خانواده بود به همين علت نزد پدر و مادر از همة فرزندان محبوبتر بود نور چشم اعضاء خانواده بود دوره راهنمايي را در مدارس كازرون و ممسني و دوره دبيرستان را در گجساران متوالياً به پايان رساند.
 برادرمان از همان ابتدا كينة عميقي نسبت به رژيم منفور سابق در دل احساس ميكرد. اسلام و انقلاب و فلسفة انقلاب اسلامي را به سهم خويشتن نيكو درك كرده بود پس از پيروزي انقلاب در سال 1358 در كنكور دانشراي راهنمايي شركت و در رشته ديني و عربي قبول گرديد و مشغول تحصيل شد كه اين دوره مصادف بود با جنگ داخلي كردستان و بعداً تجاوزهاي مرزي دولت مزدور بعث، لذا پيكار با ضد انقلاب داخل و خارج را در آن هنگام و موقعيت بر تحصيل ترجيح ميداد.
 چند بار تصميم گرفت كه دواطلب به كردستان رود و در پيكار با ضد انقلاب و متجاوزين به آن سامان شركت جويد هميشه در اين انديشه بود و لحظه اي آرامش نداشت به همين منظور در پانزده خرداد 1359 و طي دورة اول دانشرا با عزمي استوار تحصيل را رها نمود و به خدمت مقدس نظام وظيفه رفت آموزش نظامي را در پادگان خسرو آباد، تمام و وارد گردان رزمي 207 امداد بهبهان(ضربت سابق) گرديد و بلافاصله براي انجام مأموريت جنگي به جزيره مينو اعزام گرديد در اين هنگام حملة تمام عيار صدام متجاوز به ميهنمان شروع شد، قريب دو ماه در جزيرة مينو با صداميان بعثي به مقابله پرداخت.

پس از آن در جبهة آبادان در رزم و حماسة معروف كوي دولفقاري شركت جست سپس به جبهة جاده آبادان ماشهر انتقال و بيش از 6 ماه در آن جبهه با كفار بعثي به كارزار و حماسه آفريني مشغول بودند كه دوباره از ناحيه گردن و دست و پا مجروح شدند بعداً به جبهه دارخوين منتقل و به گشت شبانه عليه دشمن پرداخته و تا پايان دوره سربازي جز دوره احتياط در آن جبهه بودند و براي سومين بار از ناحيه دست راست به سختي مجروح گشتند بعداً آن به توصيه واحد مربوطه دوره احتياط را به منظور استراحت گرادن، به خدمت در پاسگاه اختصاص، دادند كه ايشان ابتدا در يكي از پاسگاههاي بخش لنده و سپس به گروهان ياسوج (پاسگاه سي سخت منتقل شدند در خلال اين مدت  به كرات متقاضي اعزام به جبهه بودند و  آرام نمي گرفت عشق به رزم و جانبازي در راه اسلام و در نتيجه نيل به لقاء الله را از ياد نمي برد تا اينكه حدود چند ماه مانده به پايان دوره احتياط در پاسگاه دشت روم مسئول انجمن اسلامي آن واحد شد كه ميزان تعهد ايشان به اسلام بر پرسنل مؤمن بويژه دايره سياسي ايدئولوژيك هنگ بهبهان مشخص ميباشد.

 در اين موقع با مشورت و هماهنگي معدودي از همقطارانش دواطلبانه عازم جبهه شدند كه با مخالفت هنگ بهبهان مواجه و به محل خدمتي خود عودت داده شدند كه اين موضوع وي را بسيار رنجور و ناراحت كرده بود و روز شماري ميكرد تا لحظة پايان محدوديت فرار رسيد(15 خرداد 61) بلافاصله با عده اي از يارانش (بچه هاش شوش و دزفول) براي بازديد از آن مناطق به آنجا رفت كه اين سفر 5 پنج روز طول كشيد و به ياسوج مراجعت نمود بالاخره دو ره سربازي ايشان با آن همه رنج و مشقت در راه خدا كه گوشه اي از آن در متن گذشت، باز هم روح نازنين و بلند پروازش در قفس محيط امن خانواده نمي گنجيد و دوري از جبهة اسلام و تماشاي صحنه آزارش ميداد و سه بار ناكامي در رسيدن به فيض شهادت نه تنها او را نا اميد نكرد بلكه مشتاقترش كرده بود او هواي كوي يار در سر داشت و ما بندگان خاك بيهوده تلاش ميكرديم و در جواب اقوام و خويشان كه ميگفتند آيا دو سال جنگيدن برايت كافي نيست؟ جواب ميداد من چگونه ميتوانم با اين همه تأكيد امامم و اين همه خون پاك برادران و خواهرانم كه احساس ميكنم در كالبدم در جريان است بيتفاوت باشم و در جواب عده اي از نزديكان كه ميگفتند پدر و مادرت را ببين و برو جواب داد پدر و مادرم خداست و جبهه خانه ما و كربلا و نجف مقصد ماست امام تمام موانع را برداشته و بايد بازهم به جبهه رفت و جنگيد و چنانكه زنده ماندم بعد از آزادي بيت المقدس و فلسطين باز، خواهم گشت .

خلاصه به تاريخ 61/3/23 از طريق بسيج سپاه پاسداران ياسوج عازم نبرد حق عليه باطل گرديد و در در اين سفر محمد تقي با كوله باري از تجربه و ايمان و تقّرب بيشتر به خداوند عازم جبهة جنگ گرديد و در حملات برق آساي سوم و چهارم و رمضان همانند ساير همرزمان فداكارش در عمليات انهدام نيروي دشمن حماسها آفريد تا اينكه مرحلة پنجم (موسم وصل يار) فرار رسيد اين بار بعنوان فرماندة يكدسته به مقصود شكستن خط مستحكم دفاعي دشمن در جبهة كوشك (دژ قسمت هلالي) وارد كارزار شدند  با وجود آن همه موانع و استحكامات عجيب دشمن شبانه به قلب كفار هجوم بردند و ايشان از، جمله رزمندگان و جنجگجويان نادري بودند كه همواره در شكستن خطوط دفاعي از تجربيات و، توان رزمي شان استفاده ميشد. آخر الامر در سپيده دم آن روز 61/5/7 پس از ساعتها فداركاري در يك، جنگ نابرابر به لقاء الله پيوست و به مراد مقصود خويش دشت يافت.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده