مختصری از زندگینامه پاسدار شهيد محمود مندني
شنبه, ۱۰ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۳
شهيد محمود مندني سال 1341 در خانواده اي فقير و محروم كه زير خفقان خوانين ظالم بودند در بهبهان ديده به جهان گشود
نام شهید : محمود
نام پدر : مندنی
تاریخ تولد : 1341
محل تولد : بهبهان
تاریخ شهادت : 61/5/3
محل شهادت : شلمچه
زیارتگاه : گلزار شهدای چرام
زندگي نامه
بسمه تعالي
شهيد محمود مندني سال 1341 در خانواده اي فقير و محروم كه زير خفقان خوانين
ظالم بودند در بهبهان ديده به جهان گشود شايد سؤال شود چرا در بهبهان متولد شد به
اين دليل كه خانواده ايشان از دست خوانين منطقه فراري بودند و دوران طفوليت را در
شهر بهبهان در خانواده خود پشت سر گذاشت و سرانجام به علت فقر مادي نتوانستند در
بهبهان سكونت داشته باشند به چرام برمي گردند و در سال 1347 پا به مدرسه ابتدايي
گذاشت و سال اول ابتدايي را به پايان رسانيد سرانجام به علت اينكه پدرش نتوانست
دوري فرزند خود را تحمل كند برادر عزيزمان را دوباره به بهبهان برد اما كارنامه
ايشان را مدرسه تحويل نداد و مدارس بهبهان او را نپذيرفتند و هرچه پدر ايشان شكايت
مي كرد چون رژيم شاه لعنتي بود كاري به پيش نبرد سرانجام بعد از سه سال ترك تحصيل
باز به چرام برمي گردد و سال 1351 تحصيل را آغاز نمود و در سال 1352 پدر خويش را
از دست داد و دوران ابتدايي را در مدرسه شهيد محمدزاده (رودكي سابق) با موفقيت به
سرپرستي مادرخويش به پايان رسانيد و وارد دوره راهنمايي شد و اما در اين ايام به
دليل اينكه ديگر بالغ شده بود و توانايي كار را داشت در روزهاي تعطيل و ايام
تابستاني براي امرار معاش خانواده خويش در منطقه و بعضي موقع هم در ياسوج به
كارگري مي پرداخت و دوران راهنمايي را با مشكلاتي سنگين به پايان رسانيد خلاصه يك
سال از تحصيل او در دوره راهنمايي نگذشته بود كه انقلاب اسلامي داشت اوج مي گرفت و
ايشان فردي بودند كه در پيروزي انقلاب كاربرد بسياري داشتند و در تظاهرات و
راهپيماييها هميشه پيشتاز بودند سرانجام بعد از تمام كردم دوره راهنمايي سال 1359
بود كه صدام به دستور آمريكا جنگ عليه انقلاب نوپاي ايران اسلامي را آغاز نمود و
ايشان فردي بودند كه براي اولين بار در سال 1359 سلاح بر دوش گرفت و روانه جبهه
گرديد و در آبادان همراه ديگر رزمندگان جنگيد و با موفقيت با گذشت دو ماه به منطقه
برمي گردد و به ادامه تحصيل خود مشغول گرديد و وارد دوره دبيرستان گرديد و به دليل
اينكه مسئوليت او سنگين و بيشتر مواقع در گروه فرهنگي جهاد و پاسداري شبانه روز در
حفظ نظم شهر مشغول بود در سال اول ناموفق ماند و ترك تحصيل نموده و به عضويت سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي دهدشت درآمد و سرانجام براي اولين بار در سپاه در تاريخ 60/8/10
به مدت سه ماه روانه جبهه نبرد حق عليه باطل گرديد و براي مداواي درمان به
بيمارستان اهواز اعزام گرديد و بعد از چند روزي كه جراحت زخم كمتر شده بود به چرام
برمي گردد و براي درآوردن تركش در پاي خويش براي عمل جراحي نوبت مي گيرد اما به
دليل اينكه عشق امام و انقلاب درسر داشت نتوانست آرام گيرد و بعد از مدتي باز
مأموريت مي گيرد و به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام گرديد و باز قدرت و توان
خود را به كار مي گيرد و به مبارزه با جنايتكاران صدامي مي پردازد و فعالانه جنگيد
اما برادر عزيزمان چون عشق شهادت را درسر داشت و تنها آرزوي اوشهادت بود در همين
ايام در سنگر خوابي مي بيند و در نامه اي براي خانواده خود خواب را مي نويسد :كه
يك روز ظهر در سنگر خواب بودم و در خواب مي بينم كه من و پدر و عمويم روي يك
مسئلهاي مي رويم خدمت امام در منزل تقوي. امام از من سؤالاتي مي كند بنده هم جواب
دادم و امام بعد از مدتي سكوت مي گويد خوب به هم نزديك هستيم و بعد همراه امام مي
آييم منزل استادعلي آهنگر و سؤال پدرش را كرد و چند لحظه اي در خانه استادعلي و
خوردن چند دانه خرما كه جلوي پسرش گذاشته بود از خواب بيدار شدم . خلاصه شهادت او
براي خود و خانواده اش آشكار شده بود و براي آن آرزوي ديرينه اي كه داشت آماده
گرديد و غسل شهادت نمود كه سرانجام در مورخه 61/5/2 در عمليات رمضان در منطقه
شلمچه براثر تركش خمپاره به شهادت مي رسد . روحش شاد وراهش پررهرو باد .
نظر شما