مختصری از زندگینامه پاسدار شهيد ارجاسب عليزاده
نام شهید : ارجاسب
نام پدر : طهماسب
تاریخ تولد : 1342
محل تولد : روستاي آرند
تاریخ شهادت : 67/4/4
محل شهادت : پد و خندق
زندگينامه
بسم الله الرحمن الرحيم
هر گاه سخن از مقام و زندگي شهيد مي شود هر كس با نظري به جلوه هاي اعمال و انديشه هاي او مي نگرد و اين گفته و نظرات يادآوري از رفتار و اخلاق و حسنات و سكنات شهيد است .اين در حالي است كه او را بهتر بشناسند و لحظه هاي پيوند اوج و اتصال او را با خدا كشف كنند.امروز كه معلم بزرگ قرن،در كوچه باغهاي شهادت فرياد مي زند و از متن خون و ايثار و حماسه افقهاي باز و روشن فردا را نشانمان ميدهد،بكوشيم تا واژه فريادش را در حنجره هايمان و نكته نكته پيام بلندش را در جانمان و در وجودمان و در حركتمان بنشانيم كه فردا سخت نيازمنديم .نيازمند آنيم كه از خويش گسسته و به خداي پيوسته باشد.نيازمند آنانيكه در كلاس گسترده اين سرزمين از لبان خون آلود شهيدان پيام زيستن آموخته اند و از لوح سيماي راست قامتان خطه شرف و شهادت،عظمت و شكوه عشق و ايمان خوانده اند.مگر نه اين است كه شهيدان زيستن را تفسيري دوباره كردند و پيروزي را تصوير چند باره ،آري شهيدان معلماني هستند كه الفباي حيات را با خون نوشتند.آري هنوز نداي الله اكبر هزاران شهيد در پهن دشت خوزستان و كوههاي كردستان به گوشمان ميرسد آواي پاسداراني كه در جزيره مجنون مردانه مقاومت كردند و همچون پاسداران هويزه همه با هم سرخ پيراهن شدند.و يكي از مناديان اين نغمه شهيد بزرگوارمان ارجاسب عليزاده مي باشد كه در سال 1342در خانواده اي مذهبي در روستاي آرند ديده به جهان گشود (لازم به توضيح است كه سن قانوني شهيد با شناسنامه چندان تفاوتي ندارد)هنگاميكه شهيد پاي به عرصه وجود نهاد پدر خود را از دست داده بود وي دوران طفوليت را در دامن مادر گذراند.به علت اينكه پدر خود را از دست داده بود و از نظر وضع مالي در سطح پائيني بودند نتوانست به تحصيل علم بپردازد و هنگاميكه قدرت كار كردن را پيدا كرد دوران نوجواني را به شغل كشاورزي گذراند تا بتواند از اين راه امرار معاش نمايد.و سپس با يكي از بستگان خويش ازدواج نمود و تشكيل خانواده داد و كانون گرم خانواده را با روحيه اي مذهبي و سرشار از ايمان به خدا و اسلام رونق داد و در اين هنگام حرفه بنايي را آموخت و در اين حرفه شروع به كار كرد و خانواده خود را ادامه داد ناگفته نماند كه ثمره زندگي شهيد پنج فرزند است كه 2 تاي آن پسر و 3تا دختر مي باشد.اما در اول انقلاب با ايمان قوي، عشق به خدا و پيامبر و قرآن و حضرت امام تصميم گرفت كه به نحوي به انقلاب خدمت نمايد و در كليه مراسم يوم الله و مساجد شركت فعال داشت تا اينكه در سال 59كه رژيم عراق به سركردگي آمريكاي جنايتكار خود آهنگ تجاوز به كشورمان را شروع كرد و در حاليكه فرمانده كل قوا بدست انساني خود فروخته و ليبرال بني صدر بود و رژيم بعثي تجاوز از همه جوانب مرزهاي بين المللي شروع كرد كه شهيد عزيزمان تاب مقاومت مظلوميت مردم خرمشهر و آبادان و ديگر مناطق مورد هجوم دشمن را نداشت همراه عشاير غيور با اسلحه شخصي راهي مناطق جنگي خوزستان شد و مدتي در آبادان در خطوط مقدم جبهه بروي كارخانه شير پاستوريزه –بهمن شير آبادان با رژيم بعثي به مقابله پرداخت تا اينكه فرماندهي آنان به شهادت رسيد و بعد از مدتي مقاومت و حماسه سازيها دوباره به خانه برمي گردد. ولي مگر مي شود انسانهاي دلباخته را اينطور قانع كرد و دوباره تصميم گرفت كه به ياري رزمندگان بشتابد و بنا به عشق فراواني كه به سپاه پاسداران داشت در تاريخ 61/9/1به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان دهدشت درآمد. و اينجا اولين ماموريت شهيد از طريق سپاه شروع مي شود. ايشان راهي مناطق كردستان ميگردد در منطقه كردستان در جنگهاي پارتيزاني و چريكي با كفار بعثي مي جنگيد و در اين ميان از ناحيه دست و گوش مجروح مي شود و به بيمارستان تبريز و سپس به شيراز انتقال مي يابد و پس از معالجه دست و گوش وي معلول مي شود و بعد از مدتي بهبودي يافت و دوباره در لشكر 19فجر مشغول خدمت مي شود و مدتي با كفار مي جنگيد و بعد از مأموريت به سپاه پاسداران دهدشت برمي گردد . و بعد از چند ماهي در تيپ مستقل 48فتح استان مشغول خدمت مي شود و در عملياتهاي كربلاي چهار و پنج در يگان دريايي تيپ با دشمن به مبارزه پرداخت و شهيد بار دوم مجروح مي شود و دوباره به بيمارستان انتقال داده مي شود و بعد از بهبودي عازم ميادين نبرد و تا اينكه ماموريت وي تمام مي شود و دوباره وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دهدشت مي شود و به حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي مي پردازد و براي آخرين بار در خرداد ماه 67 با گروهي از پاسداران جان بر كف سپاه دهدشت عازم جبهه حق عليه باطل مي شوند و اين زمان است كه دشمن دوباره تجاوز به ميهن اسلاميمان را شروع كرده است و شهيد دلبندمان در جزيزه مجنون مردانه مقاومت مي كند و سرانجام در تاريخ 67/4/4بعد از رشادتهاي زياد همراه عده اي از برادران پاسدار در پد خندق دعوت حق را لبيك گفته و به معشوق ديرينه خود مي رسد .
شهيد بزرگوارمان در كليه شئونات زندگي و در ابعاد مختلف زبانزد عام و خاص بود مخصوصاً از لحاظ اخلاقي با فرزندان مهربان و با خانواده رئوف بود . در مجالس و محافل در موقع سكوت كسي از او پيشي نمي گرفت با رفيقان ،دوستان-اقوام آنچنان مهربان بود كه شهادتش داغ بزرگي بر دلهاي همه آنها نهاد.اما هر چند آدم در اين لحظات دنبال گمشده است كه بتواند تسلاي دل نمايد اما گمشده ايمان در اين لحظات چه مي تواند باشد جز حكمت ، صبر،شكيبايي، و مقاومت انسان پروريده در اين وادي بنام دنيا براي قرار نيامد بلكه براي كمال پاي نهاده است.اگر به جهاد مي رسد كه چه سعادتي و اگر شهادت باز هم چه سعادتي عظيم تر و شهيد مفقودمان هم آگاهانه به اين فيض عظيم نائل گشت. اين شهيد بزرگوار مفقودالاثر بوده و بعد از 11 سال توسط گروه تفحص پيدا شد و به ما تحويل داده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
وصيتنامه
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته (شهيد)شده اند مرده اند بلكه زنده اند و نزد خداي خود روزي مي گيرند.
خدايا تو را سپاس مي گويم كه مرا آفريدي و به من عقل دادي تا تو را بشناسم و تو را ستايش كنم ،درود خدا بر پيامبران و ائمه معصومين (ع)درود خدا بر شهيدان صدر اسلام و تاكنون،درود خدا بر تمامي خانواده هاي شهداء و مفقودين و اسرا ،درود خدا بر رهبري علي گونه خميني كبير قلب تپنده امت. آواهاي هل من ناصر ينصرني تو راشنيدم و به آواي تو لبيك گفتم اميدوارم كه خدا از من بپذيرد خداوندا اطراف را نگاه مي كنم جاي پاي شهيدان است خدايا هر طرف كه نگاه مي كنم فرزندان كوچك شهيدان را نظاره مي كنم خدايا هر طرف نگاه مي كنم گلزاري از شهدا مي بينم اي خداي رحمان و رحيم لطف كردي عصيان كردم،دعوتم كردي فرار كردم،عطاء كردي خطا كردم ،عفو كردي گناه كردم،خدايا از گناهان وحشت دارم اگر تو دستم نگيري به كجا فرار كنم خدايا زمين برايم تنگ شده روحم در قفس است هر كجا مي روم تا جايم نيست مثل اينكه گم كرده اي دارم به سراغ او مي گردم تا او را پيدا كنم و اما به ياري خدا وصيت نامه ام را شروع مي كنم اميدوارم كه اين وصيتنامه آخرين وصيتنامه ام باشد و خدا شهادت را نصيبم كند براي چندمين بار وصيت نامه ام را تعويض كردم خدايا با چه رويي اين وصيت نامه را شروع كنم در حالي كه پنجمين سال از جنگ مي گذرد ولي شهادت نصيبم نشد خدايا عزيزاني داشتيم كه در كنارشان بوديم رفتند و ما مانديم كه لياقت شهادت را نداشتم اميدوارم كه اين آخرين وصيت نامه ام باشد ،اي مردم بدانيد كه شهادت مرگ نيست رسالت است،جان دادن نيست جان يافتن است ،به اجبار رفتن نيست شهادت بلكه به اختيار است مردن نيست بلكه زنده بودن زندگي جاويد است اي امت بپا خواسته و شهيد پرور جبهه ها را پر كنيد و امروز وقت در خانه نشستن نيست وقت مبارزه با كفار است اگر ما در خانه بنشينم جواب فرزندان شهيدان را چه گويم اي كسانيكه در گوشه و كنار مثل موش توي سوراخ سر بيرون مي آوريد بر عليه اسلام توطئه تبليغ مي كنيد اين را بدانيد كه روزي مي آيد كه همه شما به زباله دادن تاريخ ريخته خواهيد شد و اينجا جاي شما نيست انقلاب ما كه با خون هزاران شهيد آبياري شده است شما نمي توانيد به او ضربه وارد كنيد و بدانيد شما درخت اسلام را نمي توانيد بخشكانيد چونكه درخت اسلام را خون امام حسين (ع)آبياري كرده است و اي امت شهيد پرور امام را تنها نگذاريد و اميدوارم شما اهل كوفه نباشيد و الحمدالله هم نيستيد و جبهه ها را پر كنيد و پشت جبهه ها را گرم نگه داريد تا منافقان كوردل نتوانند ضربه وارد كنند اي پاسداران عزيز اي نور چشمان عزيزم و اي بازويان رهبرشما را وصيت مي كنم به تقواي هر چه بيشتر و از اين امانت به خوبي نگهداري كنيد تا به صاحب اصليش امام زمان (عج)تحويل بدهيد اي مادر عزيزم كه برايم هم پدر بودي و هم مادر بودي و از من نگهداري كردي تا من را بزرگ كردي مي دانم كه رنجهاي فراواني برايم كشيدي و در سرما و گرما برايم زحمتها كشيدي بلكه من فرزند خوبي برايت نبودم كه زحمتهايت را جبران كنم اميدوارم كه مرا ببخشي و شيرت را حلالم كني ،و اي خواهرانم اي جگر گوشه هايم حجاب را كاملاً رعايت كنيد كه خدا از شما خشنود شود و لباس سياه نپوشيد بهر مولايم امام حسين(ع)گريه كنيد و اما اي همسرم اگرچه من همسر خوبي براي شما نبودم و تو همسري خوب برايم بودي ،اولين وصيتم به تو اين است كه ادب اسلامي به دخترانم و پسرانم بياموزيد و حجاب را پيشه دخترانم قرار ده و درس صبر و و استقامت به آنها بياموز و از همسرم و خواهرانم حلاليت مي طلبم و اي مادربزرگم كه زحمتها برايم كشيدي براي من گريه نكن چون من از گريه شما راضي نيستم براي مظلوميت امام حسين (ع)گريه كن و از تو مي خواهم مرا حلال كني و اما اي برادران عزيزم اياز و تاج محمد اي نور چشمانم براي من گريه نكنيد كه شهيدان گريه ندارند و نگذاريد كه صلاحم بر زمين بيفتد با صبر و مقاومت راهم را ادامه دهيد فرزندانم را نگهداري كنيد و نوازش دهيد تا احساس بي پدري نكنند چون كه بي پدري دردي بزرگ است كه من خودم آن را مشاهده كردم و شما برادرم اياز بعنوان وصي من مي باشي و دارائي كه دارم متعلق به بچه هايم مي باشد و اما اي عمويان عزيزم من را حلال كنيد چونكه من شايد از كوچكي شما را اذيت كرده باشم و اميدوارم كه راهم را ادامه دهيد و اما شما اي مردم روستاي شهيد پرور آرند شما را دعوت مي كنم به يك پارچگي اتحاد و همبستگي و برادري و راه شهيدان را ادامه دهيد نگذاريدكه عده اي در بين شما تفرقه بيندازند و هر كس كه خواست حركت بر عليه انقلاب كند قاطعانه جلوي او را بگيريد و از دوستانم مي خواهم كه راهم را ادامه دهيد و امام را تنها نگذاريد چند روزي روزه و نماز بدهكارم و اجيري بگيريد تا آنها را به جاي بياورد و همه خواهران و برادران را دعوت مي كنم به انجام واجبات الهي مستحبات و ترك محرمات و مكروهات در اينجا از همه شما خداحافظي مي كنم اميدوارم كه من را حلال كنيد .
مكن شيون كه من در راه جانان مي سپارم سر
همي ترسم نيابم جان مادر فرصتي ديگر
حلالم كن قصد بارگاه كبريا دارم
گذرنامه بنقد جان درگاه خدا دارم
عزيز جان مادر حلالم كن دم آخر
بس بگرفته ميخواند مرا ساقي كوثر
پريشان زهجران هزاران لاله احمر
بفرما تا شوم قرباني رهبر
خدايا خدايا تو را به جان مهدي (عج)حتي كنار مهدي(عج)خميني را نگه دار