شهدای تیرماه
پادنا – بره روز منطقه اي به وسعت نامحدود و از ديد رحمت الهي ، پربركت ، حاصل خيز و آبادان از نعمات سرشار الهي و آن روزها در دامن پادنا وقتي يكه و تنها و يا با ايل و تبار راه مي افتادي ، بيابان بود و دشت بود و فراخناي خالي از سكنه دشت ، مي رفتي و مي رفتي تا سياه چادري را مي يافتي و در كنار وُرد همسايه در وُرد خودت بار مي انداختي و سياه چادرت را برپا مي كردي .


نام شهید : اسدالله

تاریخ تولد : 1340

محل تولد : پادنا

تاریخ شهادت : 65/4/26

محل شهادت : مهران

زیارتگاه :پادنا

 

 

زندگينامه

ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون

پادنا – بره روز منطقه اي به وسعت نامحدود و از ديد رحمت الهي ، پربركت ، حاصل خيز و آبادان از نعمات سرشار الهي و آن روزها در دامن پادنا وقتي يكه و تنها و يا با ايل و تبار راه مي افتادي ، بيابان بود و دشت بود و فراخناي خالي از سكنه دشت ، مي رفتي و مي رفتي تا سياه چادري را مي يافتي و در كنار وُرد همسايه در وُرد خودت بار مي انداختي و سياه چادرت را برپا مي كردي و شروع يك زندگي در دامن اين دشت بعنوان گرمسير ايل و بره روز خود بخشي از اين منطقه وسيع و حاصلخيز است كه اكنون به خوبي حفظ نشده است و اين سخن به سال 1340 برمي گردد . وقتي كه هشتمين روز ماه مبارك رمضان در گذر بود و در سوز سرماي منطقه پادنا – بره روز يك سياه چادر تنها جدا از ايل در دامن دشت برپا ، در ديار غربت جدا از همه آشناها ، شايد دست تقدير است كه مولود در غربت به دنيا آيد و دل تنگ مادرش را شاد كند و رنگ غربت و تنهايي را بي رنگ شود و آرامش بر خانه و سياه چادر حاكم گردد . آري در صبح يك روز زمستاني در سال 1340 كه الحق روز تولد هر جهادگر شهيدي يك يوم الله است ، در اين يوم الله شهيد اسدالله عنبري قدم بر سرائي گذاشت كه با لبخند كودكانه اش همان روز گفت كه :

نه اين سراي سراي من است            

                                      نه اين هوا هواي من است

سراي من سراي ابدي است   

                                    پاي بوس علي و نبي جايگاه من است

آري در يوم الله هفتم مردادماه هزار و سيصد و چهل (7/5/1340) شهيد به دنيا آمد و در سوز و سرماي منطقه بره روز پادنا دچار بيماري شد كه در روستاي شهيد پادنا نظر به خداوند و با استغاثه و دعاي والدين خوب مي شود كه آن روز نه پزشكي بود و نه دارويي و يگانه ناجي آن مولود شهيد صاحبش بود كه امن يجيب المضطر اذا دعا و يكشف سوء و از رنج آن بيماري رهايي يافت و ديگر هرگز بيماري پيدا نكرد مگر بيماري عشق كه خدا مي داند كه اين مولود شهيد از همان ابتدا تاكنون عاشق بود و عاشق پيشه . 5 سال تمام شهيد در منطقه پادنا در كنار خانواده بود و مادرم از آن روزها جز به خوبي و فراواني نعمت و رحمت الهي چيزي ياد نمي كند . آن گونه خانواده با قدوم  اين مولود شهيد صاحب و برخوردار از نعمات واسعه ي الهي مي گردد و زندگي رونق مي گيرد و خداوند اين مولود شهيد را در آن روزها آن گونه كه بعدها نيز اين مسير تعالي ادامه داشت متعالي ساخت و متكامل و بعد اخلاقي شهيد از همان روزها طوري كه كمال و پرورش يافت كه همه همسايه ها و عشاير اطراف عاشق و دلباخته سيماي شهيد و اخلاقش مي شوند و به رسم ايلات هركس دختري را به نام او ناف مي برد و جواب مولود شهيد فقط لبخند است و اين لبخند به دنيا و متعلقاتش حتي در روز شهادتش و به خاكسپاريش بر لبش بود كه نه اين سراي سراي من نيست ، سراي ابدي جايگاه من است . بعد از 5 سال از منطقه پادنا شهيد با خانواده به موطن اصلي خود روستاي زيرتل در حاشيه جنوبي شهر ياسوج برمي گردد و سكني مي گزيند . زمستانها در منطقه گرمسير و تابستان در منطقه ياسوج بوديم و دو سال (يعني تا سن 7 سالگي شهيد) در قشلاق و ييلاق شهيد با خانواده در حركت بود و بعد از دو سال به طور مداوم در منطقه زير تل – ياسوج ساكن گرديد. در اين دو سال شهيد تحصيلش را در مدارس عشايري شروع مي كند و معلم عشايريش هميشه تعريف استعداد و خوش ذوقي او را مي دهد و آن سالها توسط يك معلم سپاهي دانش سال اول را (در سن شش سالگي) به اتمام مي رساند ولي كوچ ايل يكسالي او را از درس جدا مي كند و بعد از سكونت در منطقه زيرتل زير نظر دائي خودش كه معلم بود آموزش دوره ابتدايي را شروع مي كند و شهيد پنج سال ابتدايي را با موفقيت در منطقه زيرتل تمام مي كند و سپس دوره راهنمايي را در شهر ياسوج و همچنين دبيرستان را در دبيرستان استادمطهري در رشته رياضي فيزيك با نمره خوب به پايان مي رساند .

خصوصيات اخلاقي و رفتاري شهيد :

شهيد فردي بود با نفوذ ، حتي دشمنانش نيز او را دوست مي داشتند و كسي پيدا نمي شود كه از دست شهيد آزردگي خاطر ديده باشد حتي افرادي كه از سر عناد و دشمني با وي روبرو مي شدند وقتي اخلاق خوب و خوشرفتاري و صله رحم او را مي ديدند كوتاه آمده و با او كنار مي آمدند و حتي با او دوست مي شدند . شهيد خيلي كم عصباني مي شد . كم به ياد مي آورم كه كسي با او شوخي – بحث و جدلي داشته باشد و شهيد عصباني شود ، هميشه آرام بود و صبور . شهيد باتدبير بود و عاقل و دورانديش ... شهيد به صله رحم و نزديكي به خويشاوندان سركشي از آنها و محبت به آنها توجه خاص داشت و يكي از خصوصيات مبارز اخلاقي شهيد اين بود كه هميشه طبق يك برنامه منظم از فاميل (خواهر – برادر – عمو- دائي -) و حتي همسايه ها سركشي مي كرد و از آنها دلجويي مي كرد . خيرخواه بود و خوش نيت و در همه اعمال خود ، هدفش رضايت خدا و خلق بود و بس ... در حالي كه رنج و زحمت فراوان داشت چه در زندگي و چه در تحصيل غربت ، هميشه خنده رو و خوشرفتار بود و هميشه اولين برخوردش با هر فرد لبخندي بر لب بود و چهره اي بشاش .... در حالي كه از نظر مال دنيا در مضيقه بود ولي هميشه سخاوتمندانه برخورد مي كرد از آنچه داشت به مستمندان و طالبان آن دريغ نداشت . شجاعت و جوانمردي و غيرت شهيد قابل تحسين و زبانزد همگان بود خصوصاً غيرت ديني عجيبي داشت نسبت به امر به معروف و نهي از منكر شديداً حساس بود و غيرت ديني به خرج مي داد . چنانچه حتي در دوران تحصيل در دانشگاه بارها با اساتيد از فرنگ برگشته دانشگاه پيرامون مسائل ديني بحث داشتند و هميشه سعي در اصلاح و ارشاد داشتند . شهيد اهل ورزش – تفريح سالم بودند . هميشه بنا به عادت سحرخيز بوده . بعد از انجام فرايض ديني و عبادات شخصي مشغول ورزش صبحگاهي مي شدند و نظم و برنامه را در امورات زندگي (خصوصاً در دوران دانشگاهيش) رعايت مي كردند . شهيد وفاي به عهد را سرلوحه قول و قرارهاي خود داشت و هيچ وقت نشد كه حتي در مكالمات تلفني اين قول و قرار را زير پا بگذارد و هميشه به موقع سرقرار آماده بودند . شهيد به امانت داري خيلي ايمان داشت طوري كه اگر يك برگ كاغذ و يا نوشته اي را به وي مي دادي دست نخورده به صاحبش برمي گرداند . در امورات بهداشتي شهيد خيلي دقيق بودند ، به موقع سرشان را اصلاح مي كردند به موقع حمام مي گرفتند . هميشه از يك عطر خوشبو و ملايم استفاده مي كردند به ظاهر آراسته و تميز  خيلي توجه داشتند همانطور كه به پرورش روح جسم (عبادت – ورزش – تفريح سالم) خيلي توجه داشتند به بهداشت فردي و از آن جمله مسواك زدن خيلي توجه داشتند و هيچوقت مسواك زدن را فراموش نمي كردند . در بعد روحي شهيد از انزوا و گوشه نشيني پرهيز داشتند ، هميشه در جمع بودند و هميشه جزء افراد رديف اول هر جمع مطرح بودند . حال اين جمع يك جمع سياسي يا عقيدتي و ... بود ايشان در صف اول فعال و كوشا و پايا حضور داشتند بطوري كه هنوز جزوات دروس اعتقادي اعتقادي شهيد كه در دوران دبيرستان از طرف حوزه علميه برايشان ارسال مي شد موجود است و حاكي از فعال بودن ايشان در دوران تحصيل در دبيرستان پيرامون مسائل اعتقادي است . در بعد تحصيلات هميشه اهل مطالعه بودند و هيچ وقت از امورات تحصيلي خود غافل نمي شدند حتي وقتي شهيد در دوران دبيرستان براي اولين بار به جبهه عزيمت كردند . جهاد و جنگ مانع تحصيلات ايشان نبود و ايشان با موفقيت تمام دوران تحصيل را پشت سر گذراندند و در دانشگاه نيز فرد موفقي از نظر علمي بودند . در بعد كار و تلاش براي معاش و قناعت در زندگي ، شهيد فردي بود كوشا و فعال و حتي در دوران مرخصي و بازگشت از دانشگاه در دوران تعطيلي نوروز ايشان به كار و تلاش در راه تأمين مايحتاج زندگي اقدام مي كردند . در كار برداشت محصولات كشاورزي در تابستان فعالانه شركت مي كردند و هيچگونه عار و ننگي نداشتند و با همان لباس تحصيل كار در خانه و مزرعه را دنبال مي كردند و در زندگي قناعت داشتند و هرگز اسير ظواهر دنيوي و زرق وبرق دنيا نمي شدند و هميشه ساده پوش ، كوچك نفس بودند ...

شهيد در بعد عبادات

نمازهاي شهيد عزيزم را هيچوقت فراموش نمي كنم ، يادم مي آيد آن روزها كه فقط يك اتاق داشتيم و صبحها موقع نماز لابلاي پتو و تشكها شهيد جايگاهي براي نمازش پيدا مي كرد و نمازش را مي خواند . هميشه سفارش به رعايت تقوي بود و برپاداشتن نماز ولي هيچوقت هم يادم نمي آيد كه كسي را دعوا بكند كه چرا نمازت را نخوانده اي ولي هميشه توصيه اش نماز بود . دوران جبهه يك صبحگاه از زير پتو شاهد نماز خواندنش بودم تازه از عمليات برگشته بود ، پاهايش تاول زده بود اثرات زخم و كوفتگي هر دو ساق پايش را گرفته بود او همه اين رنج ها و زخم ها را از ديد مادرمان دور نگه مي داشت و هميشه وضعيت خودش را بهترين وضعيت توصيف مي كرد و وقتي مي گفتي در جبهه چه كار مي كني . مي گفتند به وصله كردن روح گناهكاران گرفتاريم ، درس مي دهم و ... و هيچ وقت از تلاش خود در خط اول بحثي نمي كرد . آري آن روز شاهد بودم وقتي به سجده مي رفت ساق پاهايش تحمل وزن بدنش را نداشت و آثار درد و زخم در چهره مباركشان مشهود بود ولي سجده اش را طولاني مي كرد . نمازش را فراموش نمي كرد و همرزمانش اين وفاي به عهد الهي را بارها متذكر شده بودند و مي گفتند . در دانشگاه ، در جبهه هميشه به نماز اول وقت  ايمان داشتند و شهيد نماز اول وقت را حتي تا زمان شهادت فراموش نكرد طوري كه همرزمان مي گويند در حال خروج از سنگر و به قصد وضو گرفتن در كنار تانكر آب هدف خمپاره 120 قرار گرفتند و به درجه رفيع شهادت نائل شدند كه آرزوي ديرينه شهيد شهادت در راه خدا بود و اين بار نماز عشق را با وضوي خون خواند . روحش شاد و راهش پررهرو باد . هميشه در وضو بودند و حتي موقع انجام هر كار خيري سعي در وضو گرفتن داشتند . نماز اول وقت و به جماعت را هرگز فراموش نمي كردند سعي داشتند در نماز جماعت هميشه حاضر و در صفوف اول باشند . در ميعادگاه نماز جمعه و جماعت حاضر مي شدند چه در دوران دبيرستان و چه در دوران دانشگاه سعي شان بر اين بود كه نماز جمعه حاضر باشند . شهيد نه تنها در واجبات و ترك محرمات پيشرو بودند بلكه در انجام مستحبات و ترك مكروهات نيز سعي وافر داشتند طوري كه به اين سنت مردم كه موقع چاي خوردن فوت مي كردند چاي را سرد مي كردند اعتراض داشتند و مي گفتند مكروه است . سعي كنيد با صبر كردن و نگ داشتن چاي در استكان به سرد كردن آن اقدام بكنيد .

روزه ماه رمضان شادي و شعف شهيد را صدچندان مي كرد . يادم مي ايد كه در هنگام درو و برداشت محصول شهيد با زبان روزه در ماه وسط تابستان به مسابقه با ساير برادران مي پرداخت و هميشه هم موفق بود و هيچوقت از تشنگي و گرسنگي روزه داري شاكي نبود ... در امر به معروف و نهي از منكر و حفظ حقوق مردم – عدالت اجتماعي هميشه آگاهي را شرط مي دانستند و مي گفتند اول بايد خود به اصلاح نفس پرداخت و آن گاه سعي در ارشاد ديگران داشت و هيچوقت در اين امور رنجش خاطر براي كسي فراهم نمي كرد . بله ارشاد و راهنمايي شهيد آنقدر در روح آدمي مؤثر بود كه باعث تغيير روحيه افراد و خوشحالي آنها مي شد .و اجبار در دين را جايز نمي شردند و توجه شهيد به آگاهي دادن و تنبيه بود تا وادار كردن .جهاد را اولين وظيفه هر مسلمان در دوران جنگ مي شناختند در حالي كه از طرف خانواده توصيه به كار و تلاش و تحصيل مي شدند و هيچ وقت از جنگ غافل نمي شدند . در حالي كه فقر اقتصادي خانواده را تحت فشار قرار داده بود ايشان جنگ و جهاد را مقدم مي شمردند و حتي حقوق خود را نيز به صندوق جبهه برمي گرداندند و شش ماه دوم دوران جهاد ايشان كه مصادف شد با شهادت شهيد ، هم ايشان مال و جان را در كف اخلاص به راه خدا نثار كردند . مطالعه مذهبي را فراموش نمي كردند و هميشه بخش اعظم كتابهاي شهيد از كتب مذهبي بود . شركت در فعاليتهاي مذهبي را فراموش نمي كردند، در اجتماعات مذهبي سعي در حضور داشتند طوري كه عضو فعال انجمن اسلامي و جهاد دانشگاهي در دانشگاه صنعتي شريف بودند .

شهيد در بعد تحصيلات :

شهيد دوران ابتدايي را در كوچ و بخشي را در هنگام سكونت در روستاي زيرتل به پايان رساندند و معلم ايشان هميشه از تحصيلات ايشان راضي بودند . دوران راهنمايي و دبيرستان را در ياسوج با نمرات خوب و جزء دانش آموزان ممتاز به پايان رساندند و در سال 1362 در كنكور سراسري در رشته رياضي و فيزيك شركت كردند و همان سال در رشته مهندسي مواد (متالوژي و فلزات غيرآهني) دانشگاه صنعتي شريف قبول شدند و تحصيلات دانشگاهي را نيز از سال 1362 مهرماه با موفقيت شروع كردند و در طول سه سال در دانشگاه موفق و رو به جلو پيشرفت داشتند تا اينكه در بهار سال 65 عازم جبهه شدند .

شهيد در بعد جنگ و جهاد

شهيد بزرگوارمان ، جهاد را در دوران جنگ مقدس ترين وظيفه مي شمردند و بارها وقتي از فقر اقتصادي خانواده براي آن عزيز مثالهايي مي آورديم و او را به سوي تلاش در تحصيل و زندگي فرامي خوانديم ايشان با يك تدبير و منطق عجيبي به بحث با ما برمي خواست و توجيه مي كردند و نهايتاً جهاد را مقدس ترين وظيفه قلمداد مي كردند و به دنبال همين طرز تفكر و اعتقاد بود كه يكبار در رمضان سال 61 در سال سوم دبيرستان از طرف دبيرستان اعزام به آموزش امدادگري شدند و به دنبال آن عازم جبهه شدند و هرچند در آن مرتبه خانواده ايشان را دوباره از جهاد باز داشتند ولي بعد از 10 روز از بازگشت ايشان ، مجدداً عازم جبهه جنوب و غرب شدند و به مدت 45 روز در جهاد شركت داشتند و برگشتند . عزيمت سوم ايشان به جبهه بعد از قبولي ايشان در دانشگاه بود كه مجدداً در بهار سال 65 عازم جبهه شدند و در عمليات كربلاي يك شركت داشتند و در آزادسازي مهران فعال بودند تا اينكه در 65/4/26 در حين آماده شدن براي فريضه نماز وضوي خون گرفتند و هدف سلاح خمپاره 120 قرار گرفتند و به مقام قرب الي الله نائل شدند .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده