مختصری از وصیتنامه شهید مهراب فاضلى
نام شهید : مهراب
نام پدر : امراله
تاریخ تولد : 1350
محل تولد : ناصراباد
تاریخ شهادت : 67/4/4
محل شهادت : مهران
زیارتگاه :سپیدار
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله يحب الذين يقتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص
بنام آنكه هستى را آفريد و تارعنكبوت را سد عصمت دشمنان ساخت . بنام خداوند بخشنده اى كه روح در كالبد ما دميد و ما را بيافريد و خواهد ميراند و مجددا زنده خواهد كرد و بنام خداوندى كه ذره اى از گناهان ما و ذره اى از اعمال شايسته ما را ثبت مى كند وصيت نامه ناقابل خويش را آغاز مى كنم ، سرچشمه خونين شهيدان اسلام بارديگر در راه پر فراز و نشيب در بستر مكتب فروشى تازه يافته ، خروشى كه يادآور حماسه و شهيدان وشاهدانى است كه در غروب خون رنگ حيات اسلام از پيش تا به امروز همواره نبض پرتپش و فرياد انتقام حق عليه باطل بوده اند ، شهيدانى كه خون سرور شهيدان حسين بن على(ع) و ديگر شهيدان صدر اسلام كه شهادت را در مرگ سرخ يافتند و در اين برهه از زمان بارديگر حسين زمانمان امام امت نداى هل من ناصر ينصرنى حسين را براى حفظ و پاسدارى اسلام سردادند ودر محراب شهادت نمازخون را بپا داشتند و عاشقانه به ميعادگاه معشوق شتافتند ودر اين زمان نيزما بايد تداوم بخش راه آنان باشيم و بخوبى نداى رهبر را پاسخ و وى را يارى نماييم ، اى عزيزانى كه اين سخنان را مى شنويد آگاه باشيد كه زندگى دنيا شما را فريب ندهد و غافلگير نكند ، اى كسانيكه بر عليه اين انقلاب سخن پراكنى مى كنيد سری به جبهه حق عليه باطل بزنيد تا به يقين برسيد كه هيچ نمى فهميد و اگر مى خواهيد در اين دنيا و آخرت سرافراز باشيد گوش بفرمان رهبر باشيد كه روح الله است هدفش لقاءالله ، كتابش كلام الله ، زبانش ذكر اله و پيامش رسول الله (ص) است .خدايا هرچه فكر مى كنم كه وصيت بنويسم جرأت نمى كنم چرا كه سراپا غرق گناهم و سراپا در تقصير و نافرمانى گرچه از زحمت و بخشش تو نااميد نيستم دلى ميترسم كه نيامرزيده از دنيا بروم،ميترسم رفتم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم .يا رب العفو خدايا چقدر دوست داشتنى و پرستيدنى هستى هيهات كه نفهميدم -يا اباعبدالله شفاعت آه چقدر لذت بخش است انسان آماده و همه جا و همه وقت در صحنه باشد و با مبارزه و پيمودن راه مستقيم روح وى را ملاقات كند،ولى چه كنم كه تهيدستم،خدايا تو قبولم كن. عزيزان اگر شبانه روز شكر گذار خداباشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده باز كم است،آگاه باشيد كه سربازان راستين و صديق اين نعمت بزرگ باشيم واما شما اى حزب بعث كه با همدستى استكبار جهانى با تجاوز از حريم خاك جمهورى اسلامى جنگراشروع كرديد:بدانيد كه هشت سال تمام اين ملت عزيز را به آتش جنگ مبتلا كرديد،هشت سال تمام اين ملت بردبار را لرزانديد،هشت سال تمام بر اين ملت نستوه موشك و گلوله باريديد ،هشت سال تمام با تمام امكانات و سلاحها ى تبليغاتيتان به جنگ اين ملت غيور آمديد ولى ملت ما مقاومت و دفاع كرد. برادران و خواهران بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت است بياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد،پشتيبان و گوش به فرمان امام باشيد و وى را تنها نگذاريد ،و اما تو اى پدر گرامى و بزرگوارم كه از بدو جنگ تا كنون جوان و رزمنده ميدان بوده و هستى و جانباز گمنام اين انقلاب هستى كه تظاهر نمى كنى و خود اين گمنامى را پذيرفته ايد، براى بذل افتخار است كه تو پدر بنده هستى،سلام من بر تو اى حبيب بن مظاهر زمان ميدانم كه خيلى مرا دوست دارى ولى بخاطر امام حسين (ع) زياد ناراحت نباش و افتخار كن كه فرزندت را در راه خدا داده اى .پدرم حق زيادى بر من دارى مرا ببخش و از مرگ من گريه مكن . پدر تنها اميدت بودم و زمانى بود كه به تو كمك كنم چه كنم وظيفه شرعى است كه به جبهه بروم و اما اى مادر مهربانم ميدانم كه تنها اميدت بودم ،ميدانم ثمره 17 سال زحمت تو بودم و در اين مدت نتوانستم حقى كه بر بنده داشتى ادا كنم ،اما اسلام در خطر است و امام احتياج به يار دارد و من امانتى بودم نزد تو و بايد توامانت را سالم پس بدهى و آن را به صاحب اصلى برگردانى .انشاالله كه شيرت راحلالم كنى ،ميدانم كه جگر گوشه تو هستم ،ولى براى رضاى خدا ناراحت نباش و زياد گريه مكن و اما اى دوستان و هم رزمان و همسايگان ضمن سلام و خداحافظى انشاالله كه مرا ببخشيد واسلام
قبرم را در كنار قبر ذوالفعلى بهزادى بگذاريد
داغ مژگان ديده ام ياران فراموشم كنيد سوى ميدان ميروم درخاك آغوشم كنيد
آنقدرگوئى كه دنيا به من دل ميكند غير من هر كس كه باشد ترك دنيا ميكند