مختصری از زندگینامه شهيد جهادگر محمد عباسي
نام شهید : محمد
نام پدر : محمدرضا
تاریخ تولد : 1340
محل تولد : روستاي سرآب تاوه
تاریخ شهادت : 64/5/10
محل شهادت : جبهه جنگ
زیارتگاه : روستاي سرآب تاوه
زندگينامه
شهيد محمد عباسي در خانواده اي ديده به جهان گشود كه در نهايت فقر و تنگدستي ناشي از ظلم و جور حاكميت پليد ارباب و رعيتي و ستم شاهي زندگي مي كرد. در آن، دوران سياه ستم خاني و ستم شاهي كه سياهي شب به همراه تازيانه اربابان سيه دل برگرده مردم مسلمان و زحت كش نواخته مي شد و سايه مرگ حكمراني مي كرد، در چهارم آبانماه 1340 واقع در روستاي سرآب تاوه در خانواده محمدعباسي از مادري فرزند پسري زاده شد كه محمد نام گرفت و پدر و مادر براي مباركي قدم فرزندشان نذرها بجاي آوردند. شهيد محمد عباسي در همان لحظه اي كه قدم بر عرصه هستي نهاد زندگي را با انبوهي از، درد و رنج كه زائيده قوانين ظالمانه حاكمان وقت بود اغاز و سختيها و گرسنگيها را با جسم نحيف و كوچك خود احساس كرد. شهيد محمد سومين فرزند خانواده بود و داراي دو برادر و سه خواهر است. پدر و مادر مسلمان شهيد محمد عباسي در آن ايام سياه و بيدادگر با خون دل فرزند خود را بزرگ و تربيت مي كردند كه تا راهي بجز اسلام پيشه نكند و او را با كار و تلاش خستگي ناپذير بارور مي ساختند. به او مي آموختند كه زندگي شرافتمندانه اي را پي ريزد و با همه بدبختي و بي سوادي از فرزندان خود مي خواستند كه راه پيشوايان دين را سرلوحه اهداف خود قرار دهند خانواده محمد از بدو حيات تا سن شش سالگي فرزند شهيدشان زندگي عشايري داشتند و پس از آن در خانه گاه گلي و تاريك خود واقع در روستاي سرآبتاوه سكني گزيدند و بر روي قطعه زمين ناچيزي كه داشتند به كشاورزي پرداختند تا بلكه بتوانند فرزندان خود از جمله محمد شهيد را كه حال 7 سال داشت به مدرسه بفرستند. شهيد محمد 7 ساله بود كه به مدرسه رفت و با تمامي مشكلات و بدبختيها دوران ابتدايي را با موفقيت در مدرسه اي واقع در روستاي تلخسرو به پايان رسانيد و سپس خود را براي دوره راهنمايي آماده كرد و تحصيلات راهنمايي را در، مدرسه راهنمايي نرگاه آغاز و تا سوم راهنمايي آنجا درس خواند اما بدليل فشار زندگي و فقر نتوانست سوم راهمنمايي را با موفقيت به پايان برساند بناچار ترك تحصيل كرد زيرا با شكم گرسنه نمي توانست درس بخواند و مجبور بدنبال كار برود. محمد شهيد پس از ناموفق شدن در تحصيل در سن 16 سالگي به جستجوي كار پرداخت و توانست با كارهايي كه گاه گاهي پيدا مي كرد قطره اي كوچك از سنگيني فقر چندين ساله خانواده از راه و خان گزيده مي دانست و هميشه شاكر بود كه خداوند با چنين رحمتي مردم مظلوم و گرسنه را از يوغ خوانيم و سرمايه داران كفر پيشه رهايي بخشيد و معتقد بود ولي سرنوشت خانواده اش با سرنوشت ملت كشيده يكي است. و راه نجات مردم را راهي همگاني مي دانست كه در اسلام و قرآن نويد داده اند. انقلاب روحي تازه و نيروي صد چندان در محمد شهيد برانگيخت و او را سرشار از اميد و زندگي نبود. عطش كار و خدمت به مردم در او شعله ور گشته بود. شهيد محمد خصائل والاي انساني و اخلاقي خارق العاده داشت و به همين دليل در ميان مردم از محبوبيت فوق العاده برخوردار بود او شخصي بود كه فاميلهايش پروانه وار به گردش جمع مي شدند و شبي نبود كه محفل فقيرانه و بي الايش خانواده اش انباشته از فاميلها و دوستانش نباشد. شهيد انساني مؤمن با ايمان به خدا و پركار بود و هميشه در قبال زندگي خانواده اش احساس مسئوليت مي كرد. ايمان به خدا و وجدان شريفش چنان نيرويي در او خلق كرده بود كه سستي و تنبلي در جانش راهي نداشت شور كار و زندگي و خدمت به محرومين او را چنان به وجد اورده بود كه نشستن در خانه را كفر مي دانست. در يك كلام او مجموعه اي از گرمي و صميمت بود كه به تمامي دلها راه يافت. شهيد براي تسلي خود در جستجوي شغلي مناسب بود كه بتواند براي اسلام و محرومين مفيد واقع شود براي نيل به اين ارزو قدمهايي را با توكل به خدا استوار ساخت و در سال 1358 به مدت يك سال در دفتر عمران امام كار كرد سپس در سال 1360 در اداره كل كشاورزي، استان به عنوان كمك راننده گريدر مشغول شد پس از تجربيات كافي خود مستقيماً رانندگي گريدر را عهده دار شد و تا تيرماه 1362 در اداره كشاورزي انجام وظيفه نمود و در مدت دو سالي كه در آن اداره كار مي كرد توانست به آرزوهاي خود همانا خدمت به محرومين روستاها دست يابد به جرات مي توان گفت كه شهيد در اكثر روستاهاي محروم به فعاليتهاي راهسازي و كانالهاي اب رساني مشغول بود و همين امر موجب شد درياي بي كران از مردم مسلمان و محروم مناطق دور و نزديك در تشييع پيكر گلگون او، شركت و تعلق خاطر خود را با آب ديده به اين شهيد جهادگر نشان دهند. به جاست اگر تعداد روستاهايي را كه او به عنوان راننده گريدر در آن انجام وظيفه نموده نام ببريم تا بلكه صداقت، ايمان و مردم دوستي اين شهيد جهادگر را دريابيم براي، نمونه روستاهاي كركرزاد، تنگ باوري، دمچناز، ساران، نقاره خانه، دلي اولاد علي مؤمن، تنگ سرخ، گنجگان، گرگو، ستنگان، دلي خم سير، كريك، دارشاهي، ميمند، راه مالي، آب زالو، اب گرمگ و كانال آبياري سروك و.... از جمله روستاهايي است كه شهيد در آنها زحمت كشيده است.شهيد محمدعباسي در تيرماه 1362 از سوي ارتش به خدمت سربازي فراخوانده شد كه به علت بيماريهاي جسمي ناشي از رنج و زحمت فراوان كه از دوران كودكي تا آن زمان جسم و جان او را عذاب مي داد از خدمت معاف شد و مجدداً به كار و تلاش پرداخت وي خدمت به مردم را در هر جا و هر شرايط به جان مي پذيرفت و معتقد بود كه در جايي مي توان بهتر و بيشتر به مردم خدمت كرد که همبستگي روحي و هدف وجود داشته باشد و اين شرايط را فقط و فقط در جهادسازندگي يافت اوايل سال 1362 بود كه در جهاد سازندگي به خدمت پرداخت و از انجا به عنوان مأموريت به دهدشت رفت. محمد در يازدهم خرداد 1363 با دختر عموي خود ازدواج كرد و پس از يكسال در 29 فروردين 1364 صاحب فرزند پسري شد بيش از دو ماه از تولد غنچه نوشكفته اش نمي گذشت كه بالبيك به نداي رهبرش به عنوان راننده گريدر به سوي نبرد حق عليه باطل شتافت و پس از چندي براي سركشي به خانواده و فرزندش از جبهه بازگشت و قبل از اينكه فرزند كوچكش دستان گرم و صميمي پدر را در بدن خود لمس كند مجدداً در پنج مردادماه 1364 داوطلبانه به جبهه رفت تا با خون سرخ، خود پيام دهنده پيروزي حق بر باطل باشد و براستي چنين شد که در دهم مرداد سال 1364 پيكر شهيد محمد عباسي در جبهه گسترده ايران اسلامي پرپر گشت و خون سرخش كوير تشنه خوزستان را آبياري كرد. شهيد محمد در جبهه حق به گاه مصاف با دشمنان تجاوزگر مورد اصابت گلوله خون آشامان خفان صفت قرار گرفت و به شهادت رسيد و جان شيرينش را در گرورهايي مرزهاي ميهن اسلامي به جاي نهاد او در زندگي هيچگاه راحت نبود و رنجهاي بسياري بر دوش كشيد اما هرگز كمر خم نكرد. زندگي هميشه چهره پليد و فقيرانه اي را به او نشان مي داد ديگر كسي نبود كه لبخند خوشبختي بر لبهايش نقش بسته بود و مي خواست زندگي شادمانه اي را، اغاز كند كه كافران بعثي عراقي اين يزيد صفتان زمان به او مجال نداده و پيكر مقدس و رنجورش را در خون كشدند شهادت افتخار افرين محمد جوان پدر و مادر پيري، برادران،خواهران و همسر جوان و فرزند كوچك خود و همه فاميلها و دوستانش را در سوگي بي پايان و دائمي در زمين به جاي گذاشت باشد كه خداوند به همه سوگواراني صبري عظيم عنايت فرمايد.
يادش گرامي و روانش آمرزيده باد.