اولین شهید روحانی
شهيد سيد علي نورالديني از طايفه سادات امامزاده نورالدين(ع) در جوار اين امامزاده با بركت در حومه شهرستان دهدشت در سال1332در يك خانواده مذهبي چشم به جهان گشود.


نام شهید : سيد علي

نام پدر : سید بیت الله

تاریخ تولد : 1332

محل تولد : امامزاده نورالدین

شغل : روحانی

تاریخ شهادت : 57/10/8

محل شهادت : بهبهان

زیارتگاه :روستای دم عباس

 

بسم الله الرحمن الرحيم

زندگينامه

ولاتحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون

گمان مبريد آنانكه در راه خدا كشته شدند مرده اند بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند .با درود به روان پاك شهدا از صدر اسلام تاكنون و آينده و با درود به روان مطهر صلحا و علماءبالاخص روح پاك خميني بت شكن آن كسي كه دنياي خواب آلود را بيدار نمود.نداي لاشرقية و لاغربية بعد از پيغمبر اسلام سر داد ،كاخ ستمگران شرق و غرب را به لرزه درآورد.اسلام بر يگانه منجي انسانها مصلح كل آنكه همه موجودات به خاطر وجود او در حيات هستند،« امام عصر(عج)».روحاني شهيد حجة الاسلام سيد علي نورالديني هفتمين شهيد صدر انقلاب و اولين شهيد روحانيت استان كهگيلويه و بويراحمد مي باشد كه در اين بخش به شرح زندگاني آن روحاني شهيد راه خداي سبحان مي پردازيم.

شهيد سيد علي نورالديني از طايفه سادات امامزاده نورالدين(ع) در جوار اين امامزاده با بركت در حومه شهرستان دهدشت در سال1332در يك خانواده مذهبي چشم به جهان گشود.عشق به ساحت امير المومنين علي (ع)سبب گرديد كه نام فرزند عزيزشان را علي بگذارند. دوران رشد و نمو اوليه زندگي خود را در حال و هواي زندگي عشايري سپري نمود. سادات مذكور كه در محل زادگاه شهيد حدود سيصد خانوار بودند كه بر اثر بي توجهي رژيم منحوس و منحط پهلوي به مناطق عشاير در سن يازده سالگي راهي دبستان شد كه دبستان ياد شده در هفت كيلومتري زادگاه شهيد بود.حدود 2 كيلومتر آن سربالايي تندي بود و شهيد با علاقه فراواني كه به علم داشت همه زحمت را با شوق ناديده مي گرفت و با شور و اشتياق وافري مدرك ششم ابتدائي را در آخر سال 1348گرفت.وي چون عشق و علاقه زيادي به دين مقدس اسلام داشت به اطاعت از فرامين اجدادش (اطلبواالعلم من المهد الي الحد)راهي حوزه عليمه شهرستان بهبهان گرديد در آن زمان حوزه علميه كهن بهبهان همچون ديگر حوزه هاي علميه شيعه از پويايي و شور و نشاط خاصي برخوردار بود.لذا سيدعلي در اين حوزه مقدس بنا به ارشاد اساتيد و معلمين اخلاق سالهاي نوجواني را همراه تهذيب نفس و تحصيل علم به جواني رساند وي طلبه اي فعال، مهذب و سختكوش بارآمد. هماهنگ با درس به آرستن جان به زيورهاي اخلاص پرداخت دوري از گناه وجه همت اين سلاله رسول (ص) بود.اخلاص و پاكي نيت از همان اوان طلبگي در اعمال و رفتار اين جوان وارسته متبلور بود اين دانشجوي مكتب امام صادق (ع)با نماز شب انس و الفت تماشايي داشت و از عبادات شبانه لذت مي برد كه در آنجا مورد توجه مرحوم شهيد بخرديان كه استادمان بود قرار گرفت و در سال 1351-1352كه امتحان داد با معدل 17/46هفده و چهل و شش صدم مشمول جايزه گرديد.كپي نامه اهداء كنندگان كه همراه با فتوكپي كتابي كه به شهيد اهداء شد شاهد گفتارم هست.شهيد نورالديني از نظر اخلاق طوري بود كه با هر كس كه نشست و برخاست داشت مجذوب ايشان مي شد،زيرا خوش خلق و خوشرفتار بود، هميشه اين سخن اميرالمؤمنين ورد زبانش بود:ولايمكن الفرار من حكومتك و لاتي الامور اليك الشكور و هميشه به رفقايش توصيه مي نمود كه به موقع نماز بخوانيد،اهميت به درس بدهيد و مستحبات را ترك نكنيد.وقتي مرحوم پدرشان نسبت به وضع زندگي صحبت نمود كه يك مقدار تلاش براي زندگيت كن، وي در جواب مي گفت:پدر چيزي كه انسان را از ياد خدا بازمي دارد به چه درد انسان مي خورد به خدا هم همين زياد ماست اگر بخواهيم زندگي پيامبران را با خودمان مقايسه بكنيم.از نظر مبارزاتي شهيد نورالديني هميشه و در هر جا تظاهرات به پا مي شد عضوي از آن افراد بود و در جلو جمعيت بود و به نوكران و جيره خواران شاه آمريكايي و آمريكاي جنايتكار لعن و نفرين مي نمود و مرگ بر آنها مي گفت .در محرم سال 57كه نهضت اسلامي ايران به رهبري زعيم عاليقدر علم تشيع نايب الامام مرحوم امام خميني قدس الله روحه به اوج اعلا رسيده و پايه رژيم خون آشام شاه مخلوع به لرزه افتاده بود توسط گروه حزب الله اعلاميه با حلول ماه محرم رهبر انقلاب رسيد و مرحوم امام سفارش زيادي فرموده بودند كه طلبه ها به شهرستانها و دهات بروند و جنايت اين پدر و پسر را كه به مردم و اسلام روا داشته اند افشا نمايند و مردم را روشن كنند كه در مملكت ما چه مي گذرد.در محرم 1357كه امام به همه روحانيون فرمان داد تا در وعظ و تبليغ خويش مردم را با فلسفه ي شهادت حضرت اباعبدالحسين (ع)و جنايات رژيم آشنا كنند،وي به روستاهاي اطراف بهبهان رفت و بي مهابا و شجاعانه به افشاي چهره رژيم پرداخت. در موقع برگشت در كنار پاسگاه ژاندارمري كه سر راهمان بود شعار مرگ بر شاه را سر داديم .سرباز نگهباني كه بالاي پاسگاه بود پايين رفت بنده به شهيد گفتم سرباز حتماً جريان شعار گفتن خودمان را به رئيس پاسگاه مي گويد اگر رئيس پاسگاه فرستاد براي خودمان تكليف چيست؟پيشنهادش اين بود همين كه رئيس پاسگاه رسيد او را خلع سلاح كنيم و بكشيم چون در واقع خيلي ناراحت بوديم براي اينكه تازه از راديو شنيده بوديم كه آيت الله نوري را شهيد نمودند. ظهر بود كه پياده شديم براي ناهار يك سرباز آمد و با لحن تندي گفت رئيس پاسگاه گفت سادات نورالديني بيايند پاسگاه ابتدا شهيد نوالديني گفت برو به او بگو ما نمي آييم چون دعوايي نكرديم كه كسي از دستمان شاكي باشد سرباز گفت اتفاقاً رئيس پاسگاه از دستتان شاكي است !شهيد گفت چرا؟سرباز گفت براي اينكه توهين به شاه كرديد.شهيد گفت همه مردم مرگ بر شاه گفتند ما هم گفتيم برو رئيس پاسگاه غلط كرد.سرباز توهين نمود شهيد نورالديني همچون شيري خشمگين شد دست بر چوبي برد و بر سر سرباز آمريكا فشرد.

گفتاي بي معرفت اين شاه خائن جاني است

                                                  رهبر كل جهان روح خدا خميني است

خلاصه سرباز كتك خورد فرياد زد كه سادات مرا كشتند به دادم برسيد .رئيس پاسگاه با حالت خشن و در حالي كه از بالاي تپه دوان دوان سرازير شد و بطرف ما مي آمد و يوزي را مسلح نموده بود داد مي زد آزادم بگذاريد مي خواهم اينها را بكشم.مردم در بين آمدند و جريان را از ما سوال نمودند رئيس پاسگاه گفت چرا سربازم را كتك زديد شهيد گفت"چرا سرباز را بدون قانون فرستادي (ناگفت نماند كه رئيس پاسگاه هيچكس را نمي گذاشت نزديك خود برود و هنگاميكه ما به طرف او مي رفتيم با آنكه او مسلح بود ولي عقب عقب مي رفت و از نزديك شدن ما مي ترسيد)يه هر صورت رئيس پاسگاه گفت دستور دارم كه هر كس توهين به شاه كند او را بگيرم. شهيد گفت از كي دستور داري .گفت از مقام بالا (شاه) درهمان حال شهيد فرمود :با هم بگوييد مرگ بر شاه.و صداي مرگ بر شاه بلند شد .رئيس پاسگاه سرباز را تهديد كرد كه جريان را به گروهان مخابره نمايد چون رئيس پاسگاه از سادات مي ترسيد من هم به طرف محل روانه شده و او را تهديد نمودم مردم ميانجگري كردند و رئيس پاسگاه را به صلح ترغيب نمودند.

خاطره دوم:

-يك روز استادمان مرحوم شهيد عبدالكريم بخرديان اعلام كرد كه مي خواهم به گچساران بروم و به پشتيباني از مردم ،كاركنان شركت نفت را كه در آن روز دست به اعتصاب زده بودند را تشويق و با آنها راهپيمايي راه بيندازيم به عنوان شوخي گفت در شهرستان گچساران امازاده نيست 2نفر سيد همراه من بيايد شايد آنجا شهيد شوند اولين كسي كه اعلان همراهي نمود شهيد نورالديني بود و بنده هم همراهشان بودم .شهيد نورالديني خيلي باوفا بود وقتي كه شهيد بخرديان سخنراني نمود در بين جمعيت موجي ايجاد شد و استاد از چشم ما ناپديد شد .چون در بين سخنراني پيام رهبر فقيه مان پخش شد مردم را متفرق نمود .به هر صورت شهيد به من گفت فلاني اگر آقا را بردند خودمان با چه رويي برگرديم داشتيم اظهار نظر مي كرديم كه چكار كنيم استاد كسي را دنبال ما فرستاده بود.با چنين روحيه اي شجاع و متهوري،در آن سالهاي هولناك او بي مهابا عليه دستگاه و سردمدارانش فرياد مي كشيد.مي توان او را يكي از بنيانگزاران تظاهرات بهبهان دانست در همه تظاهرات و راهپيمايها نقش فعال و موثري داشت.در محرم سال 98گروهي از روحانيون براي تبليغ به منطقه ي كهگيلويه رفته بود ؛به وسيله مزدوران دربار خوانين خائن وابسته دستگير شد ولي توانست از حصار مأمورين بگريزد و خود را به بهبهان برساند. تا وقتي كه شهيد نورالديني شهيد شد تظاهراتي نبود كه در آن شركت نكرده باشدو سرانجام در روز 28محرم روز جمعه ساعت 5/10در حالي كه جلوي دژخيمان رژيم يكي از بچه ها به ضرب گلوله افتاد و به سر سپردگان نهيب زد كه چرا به خاطر يك نفر مردم را از بين مي بريد اونوكر بيگانه است و مرگ بر شاه و اربابانش مي گفت كه به فيض عظماي شهادت نائل آمد و بدن پاكش را با هزار زحمت شبانه از رژيم گرفتيم.خون پاك او كه به درياي جوشان خون سالار شهيدان حضرت اباعبدالله حسين(ع)متصل شده بود در رگهاي جوانان برومند آن سامان جاري شد بدين سان اولين شهيد شهرستان دهدشت بر فراز دستان غيرت و ديانت تشييع شد جسم او را به خاك و يادش به دلها سپرده شد. از شهيد نورالدين يك دختر به جا مانده كه در آن وقت يك سال بيشتر نداشت. 

     روحش شاد و راهش پررهرو باد    

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده