مختصری از زندگینامه شهید مذكور مرادي
نام شهید : مذكور
نام پدر : مقصور
تاریخ تولد : 1337
محل تولد : گچساران
تاریخ شهادت : 60/11/22
محل شهادت : تنگه چزابه
زیارتگاه : گچساران
بسمه تعالي
زندگي نامه
برادر شهيدمان مذكور مرادي در سال 1337 در يكي از روستاهاي محروم كشور پهناور ايران اسلامي ديده به جهان گشود و در همان اوايل زندگي خود در سن هفت سالگي پدر خود را از دست داد . وي بعد از فوت پدر به كمك عموي خود سرپرستي خانواده را به عهده گرفت. برادر شهيدمان با علاقه زيادي كه به فراگرفتن علم داشت و با داشتن چنين مسئوليت سختي براي فراگرفتن علم راهي مدرسه مي شود لكن مواجه شدن با بعضي مسائل سخت زندگي باعث نرفتن او به مدرسه گرديد اما با اين حال و با علاقه و پشتكاري كه براي يادگيري داشت موفق گرديد ششم ابتدايي را كسب نمايند و بعد از اينكه درس را رها کرد مستقيماً مسئوليت خانواده را بعهده گرفت زيرا در اين قرعه از زمان تنها ياور او يعني عمويش را به خدمت سربازي فرامي خوانند. شهيدمان با سن كوچكشان مسئوليت خانواده را بعهده مي گيرند و با چه مهارتي اين بار مسئوليت را به دوش كوچكش مي گيرد. اين شهيد در زندگي مهر عجيبي به اسلام و بخصوص به سرور شهيدان حسين بن علي(ع) داشت چون خودش يك مستضعف و برخاسته از طبقه محروم اجتماع بود هميشه به فكر محرومين و مستضعفين بود هميشه مقداري از دسترنج خود را صرف فقرا مي نمود و سالانه در راه امام حسين(ع) خرجي مي داد. و در زماني كه تاريكي و ظلمت بر كشورمان حكمفرما بود و جو اختناق و طاغوت گرايي به حد اعلاي خود رسيده بود با شنيدن صداي رساي حسين زمان روح خدا خميني مبني بر اينكه سربازان از پادگان فرار كنند برادر شهيدمان در آن زمان سرباز بود با شنيدن فرمان مرجع و مراد خويش از خدمت در رژيم خودداري كرد و به صف مبارزان پيوست و وي در آن زمان شركت در تظاهرات را عبادت مي دانست و در اوايل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي وي مانند ديگر جوانان با شور و علاقه زيادي به اسلام و انقلاب اسلامي پرداخت و چون امام را خوب شناخته بود در فرمان تاريخي رهبر انقلاب براي مقابله با كفار و خائنين در كردستان ثبت نام كرد و در موقعي كه انقلاب سازندگي را شروع كرد .چون دوران زندگي خود را با كارگري و غيره گذرانده بود در جهاد سازندگي مشغول خدمت شد و با وجود اينكه وي در جوشكاري استاد بود با حقوق يك كارگر ساده كار مي كرد و تا پاسي از شب را كار مي كرد و چون بعضي وقتها دير به خانه مي آمد و از او سؤال مي شد مي گفت در و پنجره براي مستضعفين مي سازم زيرا وي اين را در پوست و گوشتش احساس كرده بود و چون خيلي به اين نوع كارها علاقه داشت اين نوع خدمتها او را اشباع نمي كرد و با اين كارها آرام نمي گرفت و وي بعد از مدتي تقاضاي عضويت در سپاه را نمود و چون سواد كمي داشت موفق نشد و او هيچ وقت به خودش يأس راه نداد و بعنوان داوطلب در بسيج مستضعفين ثبت نام نمود و در تاريخ 60/9/8 جهت آموزش به شيراز رفت و بعد از يك ماه يعني بعد از تمام شدن آموزش به مدت يك ماه در پادگان شهيد بهشتي اهواز با ديگر برادران اعزامي انجام وظيفه نمود و در تمام اين مدت چنان روحيه شهادت طلبي در او تجلي يافته بود كه نظر همه را به خود جلب كرده بود و لحظه به لحظه در انتظار امتحان بزرگ الهي بود و او كه در اين لحظه حركت خود پيروز درآمده بود و مراحل مختلفي را با موفقيت گذرانده بود بالاخره فرمان مريد خود را لبيك گفت و با نزديك شدن آخرين لحظه امتحان الهي كه همانا تسليم جان خويش يعني عزيزترين گوهري كه در وجودش بود(در وجود هر انساني است) لحظه شماري نمود و در يكي از حملات دشمن مزدور و سرسپرده بعثي به تنگه چزابه در تاريخ 60/11/22 به ميعادگاه عاشقان الله براي تسليم آخرين هديه خود و به اين ترتيب با رشادت تمام در مقابله دليرانه خود با سردمداران كف رو الحاد پيروزمندانه جان خويش را فداي اسلام نمود و موفق شد كه بهترين مقام انسانيت كه همانا جهاد و شهادت در راه الله است را به دست آورد و توانست شعار هميشگي خود را كه مي گفت: تا خون در رگ ماست،اسلام مكتب ماست،قرآن ياور ماست،خميني رهبر ماست و آمريكا دشمن ماست را تجلي عيني ببخشد.
روحش شاد و راهش مستدام باد. والسلام
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد