مختصری از زندگینامه شهید نصرت اله آبدار
نام شهید : نصرت اله
نام پدر : فضل اله
تاریخ تولد : 1349
محل تولد : روستاي دژكوه
تاریخ شهادت : 65/11/7
محل شهادت : شلمچه
زیارتگاه : گلزار شهدای سوق
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه
شهيد نصرت اله آبدار در سال 1349 در خانواده اي مستضعف و مؤمن و معتقد به اصول و مباني اسلام در روستاي دژكوه ديده به جهان گشود با توجه به اينكه شهيد در روستايي محروم و دورافتاده زندگي مي كرد اما از همان كودكي در چهره اش نور اسلام هويدا بود وي از نظر تدريس در رده شاگردان ممتاز به شمار مي رفت نوجواني پرذهن و كنجكاو و در بيشتر كارهاي روزمره با پدرش همكاري داشته بعلت مشكلات فراواني كه در روستاي دژكوه متحمل شده اند به ناچار جهت امرار معاش بهتر همراه خانواده اش به روستاي سوق هجرت نموده است چون از نظر فكري اوج گرفته بود و احساس مسئوليت مي نمود همواره مي كوشيد تا آينده درخشاني براي خانواده و جامعه محرومش داشته باشد چند سالي از عمرش را در تنگدستي سپري نموده است زيرا پدر شهيد كارگري ساده و درآمد روزانه او كفايت هزينه خرج آنها نمي شد تابستانها به كارگري مشغول مي شد تا اينكه از اين راه كمكي به پدرش كرده باشد او هميشه گوش به فرمان پدرش بود . با اخلاق نيكو و پسنديده اي كه داشت تحصيلات راهنمايي خود را در روستاي سوق با موفقيت به اتمام رساند.اين مدت سه سال دوستان خوبي را به يادگار گذاشته است . از آنجايي كه فرزند انقلاب و اسلام بوده افكاري بلند و مترقي داشت كه ايجاب مي كرد كه عاقلانه هدف خويش را انتخاب نمايد هدفي كه آينده خوبي دربر داشته باشد با وجودي كه 16 بهار بيشتر از عمرش سپري نشده بود آزادانه نسبت به وضعيت انقلاب و فرمايشات امام فكر مي كرد با توجه به خصلتها و افكاري كه داشت شهيد رجايي را بهتر از خدمت در سپاه پاسداران نمي بيند به همين منظور از طريق واحد آموزش عقيدتي سياسي سپاه پاسداران جهت شركت در آزمون ورودي به دبيرستان سپاه عازم شيراز مي گردد پس از موفقيت در آزمون به دبيرستان سپاه پاسداران كرمان معرفي مي شود تا هم بتواند به تحصيلات خود ادامه داده و هم بعنوان سرباز انقلاب رمز و فنون شهادت و سپاهي گري را بياموزد . او براستي چهره اي انقلابي داشت آگاه و مسئول بود شخصيت شهيد با درس خواندن در اين مكتب ايثار و شهادت به خوبي شكل گرفته و تكوين يافت . دو خصلت صداقت و شجاعت در نهاد وي مشهود و معلوم بود و به او وجه و وقاري خاص بخشيده بود . مردانه و مصمم و داراي روحيه اي اسلامي و قلبي سرشار از ايمان و اسلام بود . شهيد سال اول دوره دبيرستان خويش را در مكتب المهدي كرمان با موفقيت به پايان رسانيده و تابستان كه ايام تعطيلات بوده به بسيج سپاه پاسداران مراجعه و به علت كوچكي از ثبت نام وي ممانعت ورزيدند سال دوم دبيرستانش بود چون از نظر جسمي و سني توان رزميدن و مبارزه را دارا بود از طريق بسيج سپاه كرمان فرم ثبت نام را اخذ نموده و براي جلب رضايت خانواده خويش طي يك مرخصي چند روزه اي به منطقه اش آمده است . آري شهيد در آخرين مرخصي خود ضمن در دست داشتن فرمهاي ثبت نام رفتن به جبهه را در گوش خانواده اش زمزمه مي كرد و چنين وانمود مي كرد كه زندگي هر چند هم شيرين باشد نمي توان آن را با احياء اسلام مقايسه كرد و انسان بايد از مرگ نردباني براي عروج تا كمال بسازد . به همين علت پدرش با يك نگاه به چهره نوراني اش كاغذ رضايت را امضاء نمود . شهيد در آخرين ساعات حركت خويش از تمام خويشان و فاميل خود خداحافظي نموده و به خاطر رسيدن به كاروان عازم كرمان شد . شهيد به خاطر اينكه به اهدافش جامه عمل بپوشاند از همانجا (كرمان) همراه سپاه محمد با عده اي از همكلاسانش عازم جبهه و وارد لشكر ثارالله آن منطقه مي شود و مردانه دوش به دوش همرزمان خود جنگيد و در عمليات كربلاي 4 شركت و سالم به پايگاه خود برگشت روح سركش و خداجوي شهيدان در رسيدن به معبود ازليش آرام نگرفت و مجدد از فرماندهان خود اذن ميدان نبرد خواست . در مرحله 1 كربلاي پنج شركت داشته و در مرحله 2 كربلاي 5 فرماندهان مربوطه به او گوشزد مي كنند كه مأموريت شما پايان يافته و بر شماست كه به محل تحصيل خود برگردي اما اين نصايح در او كارگر نيفتاد و براي بار سوم در عمليات مرحله دوم كربلاي 5 شركت نمود . اين بار علاوه بر اينكه مسئول قبضه خمپاره 60 بود از قول فرمانده گروهانش چون خيلي مهارت پيدا كرده بود مبادرت به شليك آرپي چي نيز مي كرد ارام نمي گرفت و همانند شير غران و تكاوري دلير با رزم خود تاريخ را رقم زد و سرانجام به آرزوي ديرينه اش رسيد و لباس خونين حجله شب را وداع گفت و به معبودش ملحق شده و به اين شكل شهادتش حماسه مي آفريند تا به نسل آينده نفسي تاريخي بدمد و در آنجا حياتي ديگر سازد . آري آن روز كه بدن غرقه در خون او در سرزمين شلمچه در ميان آتش توپ و تانك سرد و خاموش بجا ماند آن روز كه نخلستانهاي بصره در عزايش گيسو بريده اند آري آن روز خورشيد در شلمچه عيد خون گشت و آن شبي كه ماه در عزايش مي گريست .
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد