مختصری از زندگینامه شهید بيژن هوشمند
نام شهید : بيژن
نام پدر : منصور
تاریخ تولد : 1342
محل تولد : اميديه
تاریخ شهادت : 60/11/23
محل شهادت : كرخه
زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران
بسمه تعالی
زندگینامه
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاًبل احياء عند ربهم يرزقون
شهيد بيژن هوشمند در سال 1342 در سي و يكم شهريورماه در يك خانواده مسلمان متولد شد خانواده اي كه زندگي در آن به سختي ميسر بود. دوران كودكي اش در رنج و مشقت گذشت تا او به سني رسيد كه راهي مدرسه شد بيژن پسري بود مهربان و خوش برخورد . اخلاق و ادب او باعث شده بود كه او گونه اي ديگر جلوه كند به مسائل با ديد عميق تري نگاه مي كرد وظايف مذهبي اش را به خوبي و به موقع انجام مي داد. زندگي ساده را دوست داشت و از تجملات متنفر بود. او همواره سعي مي كرد در همه حال و همه جا مسائل اسلامي را در خانواده مطرح كند. روزهاي پنج شنبه و جمعه را روزه مي گرفت و هنگام نماز خواندن آن گونه كه مادر شهيد تعريف مي كند بسيار با حالت تواضع و و خاشعانه بوده و نمازش را با خلوص نيت مي خوانده نيمه هاي شب براي نماز شب بر مي خاست و با خدايش به راز و نياز مي پرداخت. مادر شهيد نقل مي كند بارها مي شد وقتي نيمه هاي شب مي ديدم چراغ اتاق روشن است مي رفتم به او بگويم پس كي مي خوابد مي ديدم كه بر روي سجاده اش به حالت نماز ايستاده و در حالت نماز شب و العفو العفو بسياري مي گويد بطوري كه گاهي سرش به جلو خم مي شد و انگار مي خواست بيفتد پس از نماز شبش تا صبح قرآن مي خواند تا وقتي كه اذان گفته شود و دوباره نماز صبح را مي خواند. او بسيار پاك و مسلمان بود كه فقط براي خدا كار مي كرد و فكر مي كرد. در زمان انقلاب از روي اعلاميه ها با دست مي نوشت و در ميان مردم پخش مي كرد او بسيار فعال بود. در جريان تظاهرات و كشتار مردم به دست مزدوران پهلوي او نيز بود و هنگامي كه عده اي از برادران ما در مسجد به شهادت رسيدند او كمك مي كرد تا زخمي ها را و شهيدان را به جاي ديگري منتقل كنند و وقتي به خانه آمد لباسش خون آلود بود. او سعي مي كرد تا كاري گير بياورد تا كمكي باشد براي خانواده چون خانواده شان از لحاظ مادي در سطح خوبي نبودند. او هميشه وقتي سختي و مشقت زندگي شان را مي ديد مي گفت بايد با زندگي ساخت و با اين مشكلات جنگيد صبر داشته باش مادر، صبر كن !
بيژن علاقه زيادي به سپاه داشت و آرزويش اين بود كه عضو سپاه شود و بارها مي گفت مادر تا من لباس سپاه را نپوشم به آرزويم نمي رسم. او بالاخره در بسيج ثبت نام كرد و دوره هاي نظامي و غيره را گذراند و پس از مدتي راهي جبهه شد تا به نبرد برعليه كفار بعثي بپردازد پس از آن كه مدتي از نبرد او در جبهه ها مي گذشت براثر تركش خمپاره زخمي شد و به مرخصي آمد سعي بسياري مي كرد تا بهبودي يابد و دوباره به جبهه برگردد. مدتي كه گذشت و حالش بهتر شد دوباره به سنگرش برگشت تا به جهاد مقدسش ادامه دهد و نداي حق را لبيك گويد. اين بار كه رفت در حمله اي كه شد خون پاكش در راه خدا بدست كفار بر زمين ريخت و سنگرش را گلگون ساخت. او مرگي را انتخاب كرد كه در آن حياتي جاويد بود و به ديداري نائل گشت كه سالها آرزويش بود. خوشا به سعادت او كه پاك زيست و مردانه شهادت نصيبش شد.
روحش متعالي تر و راهش مستدام باد.
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد