اخلاقی جالب و جذاب داشت . کسانی که او را می شناختند شاهد بودند چنان دلپذیر و متواضع بود که با یک برخورد در طرف مقابل اثر می گذاشت همیشه تبسمی بر لب داشت.


نام شهید : بشیر

نام پدر : رشید

تاریخ تولد : 1344

محل تولد : روستای خشاب

تاریخ شهادت : 63/12/24

محل شهادت : عملیات بدر

زیارتگاه : روستای خشاب

 

بسمه تعالی

زندگینامه

شهید بشیر کریمی  خشاب در سال 1344 در روستای خشاب متولد شد و در دامان پدر و مادری از طبقه زحمتکش پرورش یافت. دوران ابتدایی را در روستای مذکور سپری نمود و برای ادامه تحصیل کلاس اول راهنمایی را در بهبهان و سپس به شهرستان رفت. دوره راهنمایی را مشغول گذراندنش بود که گویا فرشته ای او را صدا می زند. در همین موقع بود که ایمان اباذری قلب او را منور ساخت و یک انقلابی در درون او بوجود آورد انقلابی که خیلی سریع با کوله باری مملو از عشق و ایمان دنبال معشوق خود می گشت . یاد دارم شبی به سراغم آمد و تقاضا کرد که چگونه قرآن یاد بگیرم. دیوانه شده بود دیوانه محبوب خود. پدر و مادر و برادر و دوستان و آشنایان شاهد این تغییر و تحول درونی او بودند. دوره راهنمایی را به اتمام رسانده بود چند ماهی با سراسیمگی و حالاتی خاص و روحی معنوی سپری نمود کوله بار سفر را بست و عازم مراکز آموزش نظامی شد . دوره آموزشی را در ماه ضیافت الله ماه مبارک رمضان آغاز نمود. دوستانی که همراه او بودند می گویند در گرمای گرم تابستان با زبان روزه همچنان صبور و با استقامتی شگفت آموزش می دید. در آن شرایط سخت آموزش را تمام کرد و راهی جبهه شد . مدت سه سال در جبهه بود در عملیاتهای مختلفی از قبیل والفجر 2-خیبر- بدر  شرکت نمود. در عملیات خیبر دچار موج انفجار گشت که مدت یک هفته در بیمارستان بستری بود با وجود ناراحتی شدید دوباره عازم جبهه شد که این بار مجدداً به شدت زخمی شد طوری که پس از اصابت ترکش به شکمش روده هایش بییرون آمده بودندبا دست محکم روده هایش را گرفت و خود را به آمبولانس رسانید که این بار حدود سه ماه در یکی از بیمارستانهای شیراز بستری بود در تمام لحظات فوق رشادت، شجاعت و روحیه قوی او زبانزد همه بخصوص کارکنان بیمارستان بود. اخلاقی جالب و جذاب داشت . کسانی که او را می شناختند شاهد بودند چنان دلپذیر و متواضع بود که با یک برخورد در طرف مقابل اثر می گذاشت همیشه تبسمی بر لب داشت مسائل اسلامی را به دقت رعایت می کرد . از غیبت کننده به شدت نفرت داشت و هیچ وقت حاضر نبود که در کنار او کسی زبان به غیبت بگشاید. شب زنده دار و آگاه دل که حتی نماز شبش در جبهه و پشت جبهه ترک نمی شد. اکثراً روزه بود مرخصی که می آمد بیشتر شبها در کنار قبر شهیدان تا صبح مشغول خواندن قرآن و راز و نیاز با خدا بود. هرگاه لب به سخن می گشود دم از شهادت می زد. دوستانش که صحبت از او می نمودند از اشتیاق بی حد او به شهادت حکایت می کردند بعضی می گفتند چرا پاسدار نمی شوی؟ می گفت هدف کسب رضایت خداست در هر لباسی که باشد فرق نمی کند. صبحگاهان به تلاوت قرآن می پرداخت، آهسته و ملایم حرف می زد. هیچ وقت عصبانی و خشمگین نمی شد مگر خشمی که در آن رضایت خدا می بود. وی در عملیات حاج عمران کردستان شرکت کرد و بعد در عملیات والفجر یک دچار موج گرفتگی گردید و در بیمارستان بستری گردید. در موقع عملیات بدر که ترکش بر شانه او اصابت کرد با همان حال شانه باندپیچی شده بلند شده و به بقیه برادران رزمنده خود می گفت حزب اله به پیش روید و رزمندگان همسنگرش اصرار می کردند که شما زخمی هستید ولی ایشان صدا در داد که علی وار باید جلو رفت تا دشمن را از پای درآوریم و پرچم اسلام را با خون خود آبیاری کنیم . در خانواده اسوه بود در موضوع دامادی ازش سؤال می کردند؛

خواست بابا که دامادش کند     ***     داشت در دل تا که دلشادش کند

گفت ای بابا که من شیدا شدم  ***     عاشق آن یار ناپیدا کنم

خیر باشد گر که جان افشان کنم ***    دست و پا در خون حنابندان کنم

گویای همه مسائل مذکور متن نامه او به مردم منطقه و وصیتنامه اش می باشد. در وصیتنامه اش نوشته بود که هیچ کس حق ندارد از شهادت من سوءاستفاده دنیوی کند. سرانجام در عملیات بدر این نهال تازه به ثمر رسیده و سرو آزاده مکتب حسین(ع) در تاریخ 63/12/24 به ملکوت اعلاء پیوست . روحش شاد و راهش مستدام باد

گویند بهاری شد و گل آمد و دی رفت   ***   ما بی تو ندانیم که کی آمد کی رفت

نگوید آنکه بداند، چه گوید آنکه نداند    ***    به حیرتم که سراغ وصالت از که بگیرم

به چه مشغول کنم دیده و دل را که دام ***  دل تو را می طلبد دیده تو را می جوید

 

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده