مختصری از زندگینامه شهید اردشير هدايت نيا
نام شهید : اردشير
نام پدر : خلیفه
تاریخ تولد : 1347
محل تولد : روستاي تل بابونه
تاریخ شهادت : 67/1/21
محل شهادت : مریوان
زیارتگاه : روستای فشیان
بسمه تعالی
زندگینامه
شهيد اردشير هدايت نيا در سال 1347 در خانواده اي مذهبي و تهيدست در روستاي تل بابونه چرام چشم به جهان گشود و تا سن شش سالگي در كانون خانواده رشد نموده و تربيت شد وي اولين فرزند خانواده بود كه خستگي فقر و مصائب و مشكلات زندگي خانواده را با شيرين كارهاي كودكانه اش از تن والدين مي زدود . از حوادث مهم پنج سال اول زندگي او بيماري شديدي بود كه او را تا كام مرگ پيش برد ليكن خواست خدا اين بود كه شفا يابد و در آينده اي نزديك از مدافعين حق عليه باطل شود . شهيد دوران ابتدايي را در دبستان رضا حشمتي (شهيد تيموري فعلي) در روستا گذراند و تا پايان اين دوره از شاگردان ممتاز و مورد علاقه معلمينش بود او در پايه پنجم ابتدايي بود كه پا به عرصه مسائل سياسي و مكتبي گذاشت او در همان سال كه مصادف با اوجگيري قيام مردم مسلمان ايران بود عكسهاي حكومت شاهنشاهي را از صفحات كتابهايش پاره كرد و دور ريخت و به اين طريق خود را به درياي انقلاب افكند . همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي شهيد به انجام مسئوليتهاي بزرگتر و بيشتري پرداخت و با وجود سن كم مسئوليت كتابخانه روستا را عهده دار شد و بيشتر وقت خود را صرف توزيع كتب و تحويل مجدد آنها مي نمود و براثر همين امر از تحصيلات خود يكسال عقب ماند . وي در 14 سالگي به عضويت بسيج مقاومت روستا درآمد و در كنار مسئوليت كتابخانه به اين امر نيز مي پرداخت . او سال بعد تحصيلات خود را ادامه داد اما اين بار مدرسه و معلمين او امام و انقلاب بودند زيرا او هيچ عملي را بهتر از خدمت در راه تداوم و ريشه دار نمودن انقلاب باور نداشت بر اين اساس بود كه خود را وقف گروه مقاومت بسيج نمود و در اين سنگر پا به پاي انقلاب شركت نمود در مراسم سياسي عبادي و اجتماعي انقلاب اسلامي حضوري گسترده داشت . شهيد به هنر و تربيت بدني علاقه وافري داشت و بيشتر صحنه هاي انقلاب را به تصوير مي كشيد . در سن 16 سالگي هم رسماً عضو تيم فوتبال پيام روستا شد و از اين طريق اراده خود را آهنين تر مي نمود . اخلاق و رفتارش شيرين و شيوا و دلنشين بود هميشه تبسم بر لب داشت و دوست و دشمن را يكسان ملاقات مي كرد . دوستانش بهترين مدعا بر اين گفته اند شهيد به سرودهاي انقلابي و جبهه و نوحه خواني علاقه شديد داشت و خود از ذاكرين اباعبدالله الحسين (ع) بود . هميشه سعي و اصرار رفتن به جبهه داشت كه به علت سن كم موفق نمي گرديد و گاهي هم با عدم رضايت والدين روبرو مي شد سرانجام انتظار پايان يافت و او به خدمت وظيفه فراخوانده شد و جهت انجام آموزش به كرمان اعزام گرديد . در طول دوره آموزش در پادگان كرمان به علت لياقت و درايتي كه داشت به سمت منشي گردان و خدمت در دايره سياسي - ايدئولوژي پادگان منصوب شد و تا پايان دوره آموزشي در اين سمتها مشغول بود و پس از اتمام دوره آموزشي از وي خواسته شد كه در پادگان كرمان بماند و در دايره سياسي – ايدئولوژي پادگان خدمت كند . ولي او كه عشق به وصال امانش نمي داد نپذيرفت و به لشكر 30 گردان مستقر در مريوان پيوست و در آنجا نيز در ميان هم قطارانش به عضويت گروهان تكاور لشكر انتخاب شد و آموزشهاي لازم را ديد و نيز آموزش بي سيم را آموخت تا در مواقع لزوم در پست بي سيم چي خدمت نمايد . او در نامه هايي كه به خانوده مي نوشت مرتباً از مردانگي و غيرت و جهاد و شهادت مي نوشت و برادران و خواهرانش را به تحصيل علم و ادامه راه شهدا توصيه مي نمود . وي هميشه ورد زبانش بيت معروف
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
بود و بر آن هم اعتقاد عميق داشت . بالاخره عمليات بيت المقدس 5 در منطقه پنجوبن عراق شروع شد. شهيد داوطلبانه آماده ايثارگري گرديد همقطارانش سوگند مي خوردند كه هر چه ما خواستيم مانع شركتش در عمليات شويم اعتنا نكرد و مي گفت اينجاست كه بايد مردانه پيش رفت و انتقام خون شهدا را گرفت و بر دشمن همچون آتش غريد نه اينكه مثل جغد در لانه ماند و منتظر روزي بود . شهيد هدايت نيا در اولين دسته تكاوران خط شكن در حالي كه در يك دست اسلحه و بر دوشش بي سيم داشت جهت شكستن خط دفاعي دشمن يورش برد و با كمك همرزمانش خط را شكسته و در حين عمليات از ناحيه دست تركش خورد و مجروح گرديد از يكي از دوستانش مي خواهد تا زخمش را ببندد وقتي دستش را با شال گردنش مي بندد از او مي خواهد كه به پشت صحنه عمليات برگردد ولي او نهيب مي زند و هيهات من الذله گويان بي سيم چي همقطارش را كه به شدت مجروح شده است به پشت انتقال داده و خود به جلو مي رود و بر خصم بعثي مي تازد و الله اكبر گويان دشمن را به رگبار مي بندد و سرانجام به علت كمبود مهمات در محاصره دشمن افتاده و مفقودالاثر مي شود تا اينكه پس از 6 سال جسم مطهرش آنطور كه انتظار داشت بر دوش امت مسلمان تشييع گرديد و در جوار رحمت حق مي آسايد . شهيد در آخرين نامه خود به خانواده اش نوشته بود : چنانچه جسدم پيدا شود و مفقود نگردد دستهايم را از تابوت بيرون آوريد تا ديده شود كه هيچ چيز با خود نبرده ام و چشمهايم را نبديد تا ببينند كه با چشمان بسته راهم را انتخاب نكرده ام گو اينكه خود مي دانست در عمليات مفقودالاثر مي شود .
يادش گرامي و راهش پررهرو باد .
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد