مختصری از وصیتنامه شهید اردشير هدايت نيا
نام شهید : اردشير
نام پدر : خلیفه
تاریخ تولد : 1347
محل تولد : روستاي تل بابونه
تاریخ شهادت : 67/1/21
محل شهادت : مریوان
زیارتگاه : روستای فشیان
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
«و قاتلوا هم حتى لا تكون فتنه »
با نام و ياد خدا و با سلام بهامامامت وبا درودبهامت هميشه در صحنه ودعا براى پيروزى اسلام و شفا براى معلولين و ازادى اسراء جنگ تحميلى و صبر جزيل براى تمامى خانواده هاى شهداء واسراء ومفقودين وجانبازان كه از دامان همين خانواده هاى مذهبى نو نهالانى تربيت ميشوند كه با نداى حسين زمانامامامتخمينى بت شكن پاسخميدهندو به ياد شهداى عزيز كه مظلومانه در راهاسلام جان دادند. چندجملهاى را بر روى كاغذ بهشماخواهرانوبرادرانبهعنوان وصيتنامه توصيه ميكنم:
اى هم نفسان بودن و آسودن ماچيست *** ياران همه كردند سفر بودن ما چيست
بشتاب عزيزا كه رفيقان همه رفتند *** ساكن شدند وراه نپيمودن ماچيست
اينجانب اردشيرهدايت نيا براىاولينبار كوله پشتى خود را ميبندم و به جبهه هاى حق عليه باطل عزيمت مينمايم و وظيفه شرعى هرمسلمانوايرانىاستكهازميهنووطنخود دفاع نمايد من هم اكنون ميروم درديار غريبان به راه عشق حسين جان سپارم و به امام امت نويد پيروزى بدهم وبه امام امت بگويم كه اى اماممنبهتو وفادارم واىكاش هزاران مرتبه شهيد ميشدم و دوباره زنده ميشدم تا دوباره به جبهه بروم و در راه حسن (ع) امام امت و وطنم جان بدهم و خونم را نثار انقلاب نمايم و به يزيد و يزيديان بفهمانم كه ما ملت ايران به اين پير جماران وفاداريم و تا جان در قفس داريم دست از مبارزه برنخواهيم داشت .صدام را آمريكا مثل عروسك چوبى دردست گرفته و به هرطرف كه دلش ميخواهد ميچرخاند. صدام قرا ربود كه ظهردر اهواز ناهارش را بخورد اما كوركورانه خواند و ديد كه ملت ما با چه شهامتى جلوى اين ديو صفتان را گرفتند .
برادران عزيز: اگر ميخواهيد در روزمحشر ميان شما و شهداء جدائى نيفتد .حب دنيا را ازدل خود بيرون كنيد به جبهه برويدو كار اين تكريتى را يكسره نمائيد .
برادران عزيز : دعاى شب ، نماز جمعه ، دعاى كميل و توسل را از ياد نبريد كه عامل پيروزى انقلاب هستند . جوانان مبادا يك لحظه غفلت نمائيد و دست از اين انقلاب و جبهه برداريد و امام امت قلب تپيده 48 ميليونى ايرانى و حدود 3 ميليارد مسلمان جهان را تنها بگذاريد و هميشه وحدت را حفظ نمائيد . مهدى جان ، اى مولايم يك عمر صدايت زدم اما لياقت ديدارت را نيافتم اما نااميد نيستم و نخواهم شد ، بدين اميد گام در راهت مى گذارم كه در آخرين لحظه مرگم جمال دل آرايت را ببينم و چقد رخوب است كه انسان يك لحظه معشوق خود را ببيند . به كتاب خدا (قرآن) زياد توجه كنید و پيوند خود را با خداوند منان قطع نكنيد . اگر حسين شهيد نمى شد وسرش را به نوك نىزه نمى كردند و زينب را به اسارت نمى بردند و عباس دلاور را دست از تن جدا نمى نمودند و تن على اكبر را با شمشير پاره پاره نمى كردند و رجائى ها نمى سوخت و 72 تن كربلا را در زمان انقلابمان تكرار نمى كرديم اين انقلاب و اسلام به پيروزى نمى رسيد و مثل كشورهاى اروپايى بوى اسلام هم به مشاممان نمى رسيد .
شكر خدايى را كه به معطا فرود اين جنگ را كه به جبهه ها برويم وراه حسينيان را ادامه بدهيم . به قول امام عزيز اين جنگ براى ما يك نعمت است . آنهائى كه به امام وفادارند و به جبهه ها مى روند و بر همه ملت ايران شناخته شده هستند . جوانان مبادا بروى تشك هاى 20 سانتى بميريد به ديار عشق برويد و در ميان خاك و خون فرا رسيده است و هيچگاه دگر اين حادثه جنگ حق عليه باطل بر نمى گردد و پشيمان مى شويد ، جبهه ها را خالى نكنيد . اگر خداوند لطف و مرحمتى نمايد و شهيد شدم ، كسانى كه ضد ولايت فقيه هستند حق ندارند در شتييع جنازه ام شركت كنند .
« و اما چند كلامى با خانواده محترممان »
مادرجان ! درست كه با زحمات و رنجها مقاومت كردى و شبها تا صبح پاى مهدم بيدار ماندى و الان كه ديگر ننگ است بنشينيم تا دشمن بعثى به خاك و كشورمان حمله نمايد و امام عزيز هم نداى هل من ناصر ينصرنى حسين را سر داده و به ياريش نشتابيم . مادرجان ! از تو تقاضاى حلاليت مى طلبم .
و اما تو اى پدرم ! درست است كه زحمات فراوانى به پاى من كشيدى تا مرا بزرگ كردى و در آن زمان مردانه با فقر جنگيدى و خواستى تا در پيرى عصاى دستت باشم ولى پدرجان عشق به حسين نگذاشت كه زحمت هايت را جبران كنم . پدر عزيز مگر من از على اكبر حسين زيادتر هستم كه تمام جوانان دنيا ارزش يك تار موى او را ندارد .
پدر عزيز ! برايم لباس سياه نپوشيد كه به قول امام على (ع) لباس سياه لباس فرعون است .
پدرجان ! از تو حلاليت مى طلبم واز خدا مى خواهم كه تو را در كارهايت كمك و موفق نمايد .
و اما شما اى برادرانم اى نورچشمانم ! از سنگر مدرسه و درس خواندن غافل نشويد و درستان را خوب بخوانيد و در تمامى كارها به پدرمان كمك نمائيد و مرا حلال كنيد .اهالى محترم روستايمان مرا ببخشند چون كه وسوسه شيطان وبعضى از مردم تفرقه انداز ما را در اشتباه برده بودند،ازشما حلاليت ميطلبم واگرنتوانستم با شماخداحافظىكنم مرا ببخشيد و در آخر از شما برادران عزيزاگر خداى بزرگ شهادت را نصيبم كرد ،دستهايم را ازتابوتبيرونبگذاريد تا بدانند كه چيزى با خود نبرده ام ،چشمانم را باز بگذاريد تا بدانند كوركورانه راهم را انتخاب نكردهام و از اين دنيا رفته ام و دهانم را باز بگذاريد كه هنوز نداى جنگ جنگ تا پيروزى را سر بدهمو اگر شهيد شدم و جنازه ام مفقود نشد عكس امام عزيزرا بر روى قبرم بگذاردى تا بدانند كه هنور هم به امام عزيزم اين نور چشمانم و فادارم .در خاتمه چند قطعه شعر را به يادگارىمى نويسم .
مرغ بال ملكوتم نيم از عالمخاك *** چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
دوستان و عزيزان و رفيقان مرا ياد كنيد *** رفتم سفر يكه آمدن نيست مرا
يارى اندر كس نمى بينم ياران را چه شد *** دوستى كه آخر آمد دوستداران را چه شد
ازتمامىدوستانوآشنايانبراىچندمينبارحلاليتميطلبموهمه شما را به خداى بزرگ ميسپارم.
التماس دعا .
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد