سه‌شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۰۳
در اولین روز از دومین ماه بهار سال1327خورشیدی در آبادان متولد شد.پنجمین سال دبستان را که پشت سر گذاشت،پدر،بازنشسته شد و شهر((برازجان))جای زندگی آنان باشد.در سال1345 به جرگه ی فرهنگیان پیوست.اسین،در آموزش و پرورش آبادان به انجام وظیفه مشغول بود که بمب های هواپیماهای جنگی دشمن، بر سر آبادان و ساختمان آموزش و پرورش آن فرود آمد
زندگینامه شهید فرهنگی یاسین ابنا رودحله

شهید یاسین ابناءرودحله

پدر:علی

تولد:1327/2/10

شهادت:1359/7/2

*در سال1327خورشیدی،((آبادان))غرور دل ایران بود و براورنده ی ناز و نیاز اقتصاد این سرزمین...نفت،بزاق دهان سرزمینی بود،که آبادان و ((احمدآباد))را در چنگ گرفته بود و چنان بره آهویی نوازش می کرد...ایران،به آبادان می نازید،و آبادان به آبادانی ایران...چه دوران سیاه ستمشاهی و چه تاریخ دشمنی های دشمنان آزمند،هرکدام آبادان را همواره خراب و تنها خواسته اند،اما آبادان،این بانوی بالابلند حریم ایران زمین،همواره مینار بسته ی شجاعت،عفت و سرافرازی بوده و هست...

روز دهم اردیبهشت،که باران های بهاری دود آه نفت و صنعت را از چهره ی خندان آبادان شسته بودند، از خانه ی مختصر ((علی ابنائرودحله))کارگر شرکت نفت ،صدای گریه ی نوزادی درفضای محله ی ((احمد آباد))پیچید...علی چشمهایش را گرد کرد و با وضویی تازه،قران را باز کرد،تا سرفصل سوره ای،نام نوزاد را به او نشان دهد:  ((یس))...و ((یاسین)) سومین شکوفه ی باغ زندگی او شد...

یاسین،کودکی هایش را به زمین های خاکی و نیمه آسفالت کوچه های احمد آباد بخشید و هفتمین پاییز را که دید،به سلام دبستان رفت و دانش آموز شد ... پنجمین سال دبستان را که پشت سر گذاشت،پدر،بازنشسته شد تا یاسین،زورق نشین اراده ی او شد که می خواست،شهر((برازجان))جای زندگی آنان باشد...یاسین با پشتکار و ابرام،می رفت که بخواند و بخواند...اما تنگدستی خانواده راه او را برای اذامه ی تحصیل و اخذ دیپلم،تنگ و تنگ تر می کرد...یاسین،بی دریغ،عصای دست پدر شده بود و یار وهمراه او،در به پیش بردن کشتی زندگی...در سال1345 به جرگه ی فرهنگیان پیوست،تا جارویی از عشق بردارد و محبت سرای کودکان دبستانی را از غبار نامهربانی ها بزداید...((دبستان مهرگان))،دبستانی بود که((یاسین))بابای مهربانی هایش شد...در همان سال ازدواج کرد و مهر و محبت خانوادگی را نیز چونان شعله ای دیگر،در کانون زندگی خود گیراند...((فرزاد))و ((فرانک))ثمره پیوند مهر او با بانوی خانه اش بودند...در سال1356((ثبات)) اداره آموزش و پرورش بوشهر شد،تااینکه انقلاب اسلامی به ثمر نشست و ((استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی))جانشین سیاهی و تباهی ستمشاهی شد...یاسین،که عشق دیرین دیارش،همواره از درونش شعله می کشید،متقاضی انتقال محل کار خود به آبادان شد...گویی،تقدیر چنین می خواست که زادان دوباره را با زادگاه نخستین پیوندی است...یاسین،در آموزش و پرورش آبادان به انجام وظیفه مشغول بود،که سایه ی شوم وصدای ناهنجار بمب های هواپیماهای جنگی دشمن، بر سر آبادان و ساختمان آموزش و پرورش آن فرود آمد،تا ((یاسین))،در زادگاه خود،به سوره های ازلی عشق بپیوندد...

 

عطر گل یاسمن را،در باغ یاد تو چیدم                                 روح سپید سحر را،درصبح آیینه دیدم

تا طرح صبح نگاهت،در ساغرخاطرم ریخت                           تصویر پاکیزه ات را،بر پرده ی دل کشیدم...

 














































منبع :

کتاب : مشق های ماندگار

زندگینامه شهدای فرهنگی استان بوشهر

ناشر: انتشارات سبط النبی(ص)

نوبت چاپ: بهار1392


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده